
نیاز سلیمی
Niaz Salimi
بازیگر
شروع بعضى رفاقت ها بسيار شبيه عشق است. هيچ شناخت و شباهت و از اين حرف ها در كار و يا لازم نيست. اول اتفاق ميافتد و بعد يك عمر فرصت دارى كه آدم مقابلت را ذره ذره كشف كنى و بشناسى. داستان ما هم از اين قبيل بود. از ديدار بعد من اون رو “حاج آقا” صدا ميكردم و اون من رو “خوشگله” و هر دو هم ميدانستيم كه شوخى ميكنيم.
بيست سال با هم حرف زديم، كار كرديم، خورديم و نوشيديم و كشيديم و با مهر و قهر زندگي ديگرى بالا و پايين رفتيم. و بعد يكدفعه “شنبه گذشته” اتفاق افتاد.

لوون در فیلم پرویز
ميدانم كه ديگر اتفاق جديدى نخواهد افتاد و بر حجم خاطرات مشترك ما چيزى افزوده نخواهد شد. ميدانم كه آن حجم وسيع تلاطم در چهارچوب قابى براى هميشه ساكت و ساكن شده. ميدانم كه هيچكدام از ما به “ديدار به قيامت” هم باور نداشتيم. و ميدانم هر آنچه كه از “ما “در “من ” باقى مانده زنده است و جارى.
شاملو در شعرى از عبارت “غول زيبا” استفاده كرده و در جايى ديگر هم از لفظ “شلنگ انداز”. لوون براى من غول زيبايى بود كه شلنگ انداز ميان بودن و نبودن در نوسان بود تا آن شبى كه رفت و “پشت حوصله نور ها دراز كشيد”.