اخباراخبار اقتصادیاخبار اقتصادیایرانجامعهسیاستصفحه اول

آمار تکان‌دهندۀ مهاجرت ایرانیان

چمدان‌هایم کو

به گزارش مجله تیتر, سه میلیون ایرانی ظرف یک سال گذشته از ایران مهاجرت کردند. آماری که روزنامه‌ی جوان آن را اعلام کرد و نه می‌توان این آمار کذب و کار دشمن دانست و نه می‌توان آن را به رسانه‌های غربی انتساب داد. خبر همینقدر ترسناک و تکاننده‌ است و آن را روزنامه‌ای منتشر کرده که با یکی از قدرتمندترین نهادهای کشور در ارتباط است.

این آمار زمانی حیرت‌آورتر می‌شود که خبر می‌دهد در سال گذشته 160 متخصص قلب کشور را برای همیشه ترک کرده‌اند. آمار بالای مهاجرت پزشکان به حدی نگران‌کننده شده که مسولان سازمان نظام پزشکی از کمبود پزشک متخصص در آینده‌ای نه‌چندان دور خبر دادند. خبر مذکور وقتی مهمتر جلوه میکند که متوجه شویم با توجه به ناآرامی های اخیر و سقوط ارزش ریال, تقاضا برای مهاجرت به تمام طبقات جامعه گسترش یافته است.

همچنین در گزارش‎‌ها آمده است که 30 هزار کادر درمان از دانشگاه‌های علوم پزشکی درخواست گواهی عدم سوپیشینه کرده‌اند و در میانگینی عجیب؛ مقصد بیشتر آنها کشور عمان بوده است. علاوه بر این 37 درصد رتبه‌های برتر کنکور و المپیادها از کشور مهاجرت می‌کنند. در این گزارش  تلاش بر این است تا علت‌ها و چرایی مهاجرت چشمگیر متخصصان و نخبگان کشور را برشماریم.

احساس تبعیض: درآمد پزشک در یک کشور توسعه‌یافته هرگز 100 برابر دیگر اعضای کادر درمان نیست. برخلاف آنچه از آن به عنوان عدالت یاد می‌شود؛ پرستاری که از این تبعیض و تفاوت درآمد رنج می‌برد در حالی که تخصص‌های کافی و زیادی را کسب کرده می‌تواند با مهاجرت به کشوری چون عمان دستمزد بالاتر و متناسبی دریافت کند و از توانایی و مهارت‌هایش بهره‌ی بیشتری ببرد. در کشورهای توسعه یافته کافی است کمی صرفه‌جویی کند تا حتی بتواند با پس‌انداز خود سرمایه‌گذاری کوچکی هم داشته باشد.

تفکیک شهروندان: در شرایط کنونی جامعه به نوعی به خودی و غیر خودی تقسیم شده است و مدیران ارشد اغلب از چند نهاد آموزشی خاص انتخاب می‌شوند که این خود این احساس را در جامعه ایجاد می‌کند که شهروندان به دو گروه تقسیم شده‌اند و گویی درگیر یک تبعیض نژادی هستیم. این خود دلیلی می‌شود تا متخصصانی که تن به این خودی بودن نمی‌دهند، چمدان‌ها را می‌بندند و به جایی می‌روند که این حس را نداشته باشند تا اگر هم به چشم شهروند درجه دو به آنها نگاه شود دست‌کم در جنبه‌های دیگری احساس رفاه و آرامش‌خاطر داشته باشند.

آموزش و پرورش: یکی از دلایل اصلی مهاجرت؛ زیرساخت‌های اسف‌بار آموزش‌وپرورش و تحصیل فرزندان است. اصرار بر القای آموزه‌های ایدئولوژیک علی‌رغم تاثیر منفی آن، سال‌هاست که نارضایتی و سرخوردگی دانش‌اموزان و والدین آنها را در پی داشته است و از دلایل اصلی مهاجرت، اغلب آینده‌ی فرزند و رشد او در محیط آموزشیِ سالم عنوان شده است. محیطی که در آن مدرسه مکانی برای کشف استعدادهای کودک است و اگر هم فرد استعداد ویژه‌ای نداشته باشد به خانواده و فرزند فشار و آسیب‌های روانی تحمیل نمی‌شود.

 

نگاه فرامرزی: در نسل امروز حس وطن‌دوستی و ساختن وطن روز به روز بیشتر سرکوب می‌شود و خواه ناخواه و با تاثیر فضای مجازی، جوانان و نوجوانان به سوی تفکری فرامرزی سوق پیدا می‌کنند و ‌جست‌وجوی رفاه و لذت را عیب نمی‌دانند و برای آن تلاش می‌کنند. خصوصا که در سال‌های اخیر فشار تحقیر و خفقان از سوی نیروی حاکمیت بیشتر شده و ارگان‌هایی چون گشت امنیت اخلاقی، امکان امنیت و آزاداندیشی را از جوانان گرفته و با ایجاد فضای رعب و وحشت؛ بیش‌تر از پیش اندیشه‌ی مهاجرت را در دل جوانان روشن می‌کند.

مسابقه و مقایسه: یک فضای قیاسی اغلب بین ایرانیان حکم‌فرماست. در باور برخی یکی از راه‌های فرار از مسابقه و مقایسه که در ایران جاری است رفتن است. تا اینجا هستند مدام در معرض مسابقه و مقایسه‌اند. هر فرد در موقعیت‌های مختلف مدام از سوی جامعه و خانواده در قیاس با فردی موفق‌تر از خود قرار می‌گیرد. این مقایسه و مسابقه، زندگی کثیری از ایرانیان را به نابودی کشانده و یکی از علت‌های مهاجرت فرار از این فضا و مسابقه‌هاست. این مسئله تا حد زیادی محصول سیستم آموزش‌ و پرورش پوسیده‌ای است که در تمام طول تحصیل دانش‌اموزان را در رتبه‌بندی و مقایسه قرار داده است.

خاک و رنج: سعدی می‌گوید: «سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است شریف/ نتوان مُرد به خواری که اینجا زادم ….» آدمیان رنجی را که از آن خود بدانند تحمل می‌کنند. ولی به تعبیر شاملو خیلی‌ها حس می‌کنند بر خاکی نشسته‌اند که از آنِ آنان نیست و از رنجی خسته‌اند که باز از آن آنان نیست. اگر قرار باشد خاک از آن تو نباشد چرا در این خاک بمانی تا بمیری.

 

ترس از سقوط: وقتی اقتصادی بزرگ نمی‌شود اما قلیلی صاحب امکانات بیشتر می‌شوند یعنی از جیب دیگران به آنان رسیده است و این‌گونه است که در یک دهه‌ی اخیر  رشد طبقه متوسط کاهش یافته و بیشتر آنها به طبقۀ فرودست کشیده شده‌اند و عده‌ی کمی به طبقه‌ی بالا رفته‌اند. در این شرایط مهاجرت تدبیری می‌شود برای جلوگیری از سقوط. وقتی هر سال محله به محله به خاطر افزایش سرسام‌آور اجاره‌ی خانه به پایین سقوط می‌کنی، ترجیح می‌دهی کشور را برای توقف این روند، ترک کنی.

تبدیل ریال در داخل: برخی از جوانان می‌روند تا با پول با ارزش برگردند. هر چند شمار اندکی از ایرانیان این کار را می‌کنند اما با افزایش تصاعدی قیمت دلار و یورو یا کاهش ارزش پول ملی در نرخ برابری با اسعار خارجی امید به یافتن کار در کشور خارجی در ازای دستمزد کمتر و تبدیل آن به ریال در کشور خود بالاتر رفته است و چه بسا مهاجران، جوانانی باشند که می‌خواهند آینده ای را در ایران برای خود بسازند. در کشوری که پول حرف اول را می‌زند عده‌ای در تلاشند تا اندوخته‌یشان را به ملک و طلا تبدیل کنند تا بتوانند آینده را بسازند.

مرغ همسایه غاز است: چرا مرغ همسایه را غاز و بهتر می‌پندارد؟ تصور نادرست دربارۀ خارج از مرزها از عوارض انزواست. آن قدر زندگی را بر مردم سخت کرده‌اند که مجال سفر و آشنایی با کشورهای مختلف دنیا برای همه‌ی مردم فراهم نیست تا مردم آنچه واقعا هست را تصور کنند. هر قدر سفر به دیگر سرزمین ها بیشتر شود واقع‌گراتر می‌شویم و شناخت بهتری دربارۀ کشورهای دیگر پیدا می‌کنیم. متقابلا اگر پای گردشگران خارجی به ایران باز شود، شناخت ایرانیان درباره‌ی سرزمین‌های دیگر به حقیقت نزدیک‌تر می‌‌شود.

 

عدم شکوفایی:هدف برخی از مهاجرت، تنها شاد زیستن و شکوفایی است و اگر این آرزو در سرزمینی دیگر هم محقق نشود حاصلی جز سرخوردگی ندارد. جامعه ایران به دو دلیل جامعه‌ای افسرده محسوب می‌شود. پمپاژ مستمر اندوه و غلبۀ فرهنگ مرگ و ترویج آن در رسانه‌های رسمی و احساس ناشکوفایی در بخش قابل توجهی از مردم. جوانی که دوست دارد فرماندار و نماینده مجلس شود هیچ مسیری پیش‌رو نمی‌بیند مگر آن که جذب نهادهای نظامی یا امنیتی یا دانشجو و فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق شود و می‌ترسد که با عضویت در احزاب نصفه و نیمه گرفتار هم بشود. دیگری دوست دارد هنر خود را بروز دهد و سومی ایده‌هایی دارد. اما همه‌ی گروه‌ها احساس می‌کنند که مجال شکوفایی و به ثمر رسیدن برایشان محیا نیست. درحقیقت در این ساختار آغشته به ریا هر چه وفادارتر یا خاک‌سارتر یا هم سو‌ترباشی بیشتر شکوفا می‌شوی!

راه سوم راه فرار:در مقابله با وضعیتی که مورد قبول فرد نیست، یک راه، سازگاری و انطباق و تن دادن است. دیگری مقاومت و سرشاخ شدن و سومی مهاجرت و رفتن. نه اولی برای همه مقدور است چون گاه حس می‌کنند روح خود را دارند می‌فروشند و نه دومی از عهدۀ همه برمی‌آید. پس فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند و راه سوم را برمی‌گزینند.

سربازی: یکی از دلایل اصلی مهاجرت یا رفتن بی‌بازگشت، نوع خدمت سربازی است که جوانان را از بازگشت منصرف یا به رفتن تشویق می‌کند. مسئولان اما حاضر به اصلاح این موضوع هم نیستند و سربازی اجباری را که از دوره‌ی رضا شاه  تاکنون به قوت خودش باقی‌است؛ اصلی بدون تغییر در قانون برمی‌شمارند. یکی از دلایل رفتن همین است که جوانان احساس می‌کنند همه چیز غیرقابل اصلاح و تغییر است.

 

مهاجرت در داخل:دیگر بحث تنها بر سر مهاجرت به خارج نیست. در داخل هم شاهد مهاجرت‌ایم. علی‌رغم وعده‌های بزرگ و پوچ دولت‌مردان، چشم‌انداز روشنی برای ایران وجود ندارد. نه این که تاریک است، واضح نیست.آیا ده سال دیگر ایران بر بحران خشک‌سالی فایق می‌آید یا تبدیل به بیابان می‌شود؟ وقتی از سیستان و بلوچستان به خراسان کوچ می‌کنند و بخشی از اهالی مناطق مرکز ایران به شمال ایران می‌روند، عجیب نیست که آنان که وضعیت مالی بهتری دارند؛ به فکر مهاجرت به خارج از ایران بیفتند.

عمل‌های زیبایی: دربارۀ مورد خاص پزشکان قلب، وقتی درآمد پزشکان زیبایی به مراتب بیشتر باشد و مردم تنها به گروه خاصی از پزشکان قلب اطمینان دارند شخص احساس بطالت می‌کند و به جایی می‌رود که برای متاع و خدمات او بازاری باشد. در سال های اول بعد از انقلاب جراحان پلاستیک تقریبا بیکار شده بودند چون ارزش‌ها تغییر کرده بود گرچه با شروع جنگ و جراحت‌ها باز فعال شدند اما در سال های اخیر میل به جراحی برای زیبایی به یکی از پول سازترین تخصص‎‌های پزشکی بدل شده و تقاضا برای تخصص‌هایی حیاتی چون قلب کاهش یافته است! جای تعجب است که مدعی‌ترین جامعه دنیا در امور معنوی تا این حد به دنبال ارزش هایی باشد که در رسانه رسمی نفی می‌شود.

تصویر زندان:نقش حوادث بعد از 25 شهریور را هم نباید انکار کرد.  اخبار ممنوع‌الخروجی چهره‌های مشهور هنری و ورزشی هرچند هم که تعداد کمی باشند، تصویر یک زندان را از سرزمینی ترسیم می‌کند که انگار باید زودتر از آن رفت و رها شد! با این وضعیت هر فرد تلاش دارد زودتر از آنکه برای بیان حق طبیعی ومسالمت‌امیز خود، ممنوع‌الخروج شود، از این زندان بزرگ فرار کند.

 

در جست‌وجوی منزلت: هدف و انگیزۀ همۀ مهاجران را نباید کسب رفاه و معیشت بهتر دانست. چون انسان تنها به دنبال کسب قدرت و ثروت و شهرت یا در پی شهوت نیست. آدمی همواره به دنبال منزلت هم هست. طبیعی است که به جای سر و کله زدن با حراست اداره و تهدید به اخراج یا تعلیق یا گذران زندگی با دو سه هزار دلار در ماه به جایی برود که منزلت او بیشتر پاس داشته شود. جای که بتواند یک شهروند حقیقی محسوب شود و از حقوق اولیه‌ی انسانی برخوردار باشد. در دیدار هفته‌ی گذشته‌ی رئیسی با وزارت علوم، او در گفته‌هایش محیط دانشگاه را به دبیرستان تقلیل داد.. چندی پیش هم گفته بود دانش‌آموزان باید “راهیان پیشرفت” باشند و اینجا از استادان خواست  “راویان پیشرفت” باشند. اما احترام به حقوق و جایگاه استاد  این نیست که بوق تبلیغاتی حاکمیت و دولت باشد و از این طریق وسیله قرار بگیرد. کشور اگر در مسیر پیشرفت باشد مردم با تمام وجود حس می‌کنند. استاد دانشگاه، کارمند دستگاه پروپاگاندای حکومت نیست و شأن مستقل دارد. هر قدر  منزلت چه به لحاظ مادی و چه معنوی آسیب ببیند میل به مهاجرت هم افزایش پیدا می‌کند.

جامه‌ی تنگ:اظهارات برخی از نمایندگان مجلس و امام جمعه‌ها دیگر تردیدی برای مهاجرت باقی نمی‌گذارد! نمایندگانی که در انتخابات غیر رقابتی و با حداقل آرا وارد بهارستان شده‌اند برای مردم تصمیم می‌گیرند.. تحمل سخنان آدم‌هایی مثل عنابستانی و راستینه برای خیلی‌ها دشوار شده و می‌خواهند به جایی بروند که این حجم از حرف های نامربوط را نشنوند. این حس که ناچاریم جامۀ تنگی را که آنها برای ما دوخته‌اند بر تن کنیم سخت آزارنده است و برای برخی تحمل این جامه‌ی تنگ دیگر امان‌پذیر نیست.

آینده‌ی شغلی:نسل قبل تصور روشنی از جغرافیاهای دیگر نداشتند. اکنون اما به یاری فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی این تصور به‌ راحتی امکان‌پذیر است. افزایش شغل‌های دوم و سیار نگرانی جوانان را برای آینده‌ای با پشتوانه‌ی مالی مطمئن روز به روز بیشتر می‌کند. شمار زیادی از تحصیل‌کرده‌های رشته‌های مهندسی در خودروهای اینترنتی و با درامد کمی روزگار می‌گذرانند و ترجیح می‌دهند حداقل در جای دیگری این کار را با درامد و رفاه بیشتری انجام دهند. همچنین با پیشرفت فناوری بسیاری از مشاغل بدون هیچ جایگزینی از بین می‌روند. دولت نه تنها چاره‌ای برای این مشکل برنمی‌گزیند بلکه هراس و سیاه‌نمایی را در دل جوانان بیشتر می‌کند. ضعف مفرط کشور در آینده‌پژوهی و انگ سیاه‌نمایی و هراس‌افکنی مانع تصویر برآیند آینده شده است. عده ای اما می خواهند به جای این که صبر کنند تا فناوری بیکارشان کند زودتر بروند تا خود را انطباق دهند.

 

فداکاری برای فرزندان:آن که می‌رود شاید زندگی سختی را در برابر داشته باشد ولی امید دارد که فرزند او که در آن کشور به دنیا می‌آید آینده‌اش تنظیم می‌شود. از این رو دست به فداکاری می‌زند. یکی از اهداف مهاجرت می‌تواند همین باشد تا فرزند یا فرزندان به جای سرزنش و این پرسش که چرا مرا در شرایطی به دنیا آوردی که از کمترین حقوق انسانی نیز بهره‌مند نیستم، این باشد که ممنونم که رنج و دوری خانه و خانوده را تحمل کردی و مرا در این جا و در آرامش و امنیت به دنیا آوردی تا حق انتخاب و آزادی داشته باشم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا