
مجید موثقی – نویسنده، کارگردان و مدرس دانشگاه روسیه

*یکی از وزنه های سنگین سینما که هر کارگردانی توان بالا بردن آنرا ندارد، قدرت بازیگری-کارگردانی به طور همزمان در یک فیلم سینمایی است. اکثر این بازیگر-کارگردانان در تمامی مراحل تولید فیلم حضور چشمگیری داشته و تمامی عناصر شنیداری-دیداری هنر سینما یعنی از نوشتن تا تهیه آنرا با کیفیت مطلوبی دنبال می کنند. تسلط بر تمامی عناصر سینما از ایده فیلم تا تدوین نهایی، نشان از سازماندهی خوب آنها دارد که منجر به پویایی و تحرک شخصیت های تخیلی و گاه واقعی در برابر دوربین می شود. به عنوان مثال در مورد چارلی چاپلین این عجوبه سینما تا آنجا پیش می رود که خود آهنگسازی آثارش را بر عهده می گیرد. از کارگردانان بزرگ دیگری که به عنوان بازیگر حضور تاثیرگذار و چشمگیری در فیلمهای خود داشتند از«مکس لندر، باستر کیتون، اورسون ولز، مل بروکس، لارنس الیویه، وودی آلن، کلینت ایستوود، سیلوستر استالونه، رابرت ردفورد، مل گیبسون، سرگئی بوندارچوک و نیکیتا میخالکوف» می توان نام برد. آلفرد هیچکاک نیز سردمدار نقش های چند ثانیه ای در فیلم های خودش بود. فیلمسازان مولف دیگری نیز هستند که نقش های کوتاه و حضور هیچکاکی در فیلم هایشان داشته اند که از این نام آوران جهان سینما از: دیوید لین، فرانسوا تروفو، ژان لوک گدار، پیر پائولو پازولینی، ریچارد آتن بارو، مارتین اسکوریزی، استیون اسپیلبرگ، ریدلی اسکات و ورنر هرتزوگ می توان یاد کرد.
اما بازیگر-کارگردان بزرگی که می شود از او به عنوان یک پل ارتباطی بین نسل سینمای کلاسیک و مدرن نام برد، کسی جز «کلینت ایستوود» نیست. او به اندازه یک تاریخ سینما تمام بزرگان هالیوود را از نزدیک لمس کرده است. او جزو معدود فیلمسازانی است که ثابت کرد، می توان تا آخرین لحظه با سینما زنده و جاودانه شد. حضور او چه در برایر دوربین و چه از زاویه دوربین همیشه تاثیرگذار بوده است. او رکورد سالخورده ترین کارگردانی را در جهان سینما دارد که در سن 74 سالگی شایسته گرفتن جایزه اسکار بهترین کارگردانی می شود و این جایزه را برای دومین بار به خاطر فیلم «عزیز میلیون دلاری» در سال 2004 به خانه می برد. فیلمی که افق و دید وسیعی به مخاطب می دهد و روزنه های امید را در هر انسان نامیدی بوجود می آورد تا خود را بیشتر باور کند.
فیلم با فینال غیر قابل پیش بینی اش توانسته است که مخاطب را به تعمق فرو برد. شخصیت مگی با بازی درخشان «هیلاری سوانک» در اوج قهرمانی به صورت ناجوانمردانه ای شکست می خورد و راهی بیمارستان می شود. او نمی خواهد اسیر جبر ناتوانی معلولیت قرار گیرد و از مربی اش فرانکی با بازی کلینت ایستوود می خواهد تا او را از دردی که دچار آن است، رها سازد. در انتها قهرمان را می بینیم که با «اوتانازی» یا مرگ خود خواسته توسط مربی اش از دنیا می رود. این فیلم مورد دیدگاه انتقادی حامیان دفاع از حقوق معلولین جسمی قرار می گیرد چون آنها فکر می کردند که «قتل ترحمی» در پایان این فیلم تاثیرگذارمی تواند انگیزه انجام آنرا بین مردم رواج دهد. اما کلینت ایستوود با این پایان تلخ اما پرمغز، اعتراض خود را به احقاق حقوق انسان های بی دفاع در جامعه ای چون آمریکا به خوبی نشان می دهد. همچنین در خط تفکری درام توجه او بیشتر به قشر آسیپ پذیر ورزشکارانی است که اگر حامی و سرپناهی در این دنیا نداشته باشند در نظام سرمایه داری و تبلیغات ورزشی نادیده گرفته می شوند. این دیدگاه نیز نقد بزرگی بر فقدان یک رقابت سالم در جهان ورزش است.
دنیای انسان های تک افتاده و فراموش شده که در گوشه ای از جامعه کمرنگ شده اند و یا دیده نمی شوند، تفکر اصلی فیلم های وسترن نیز هست که کلینت ایستوود در معرفی و فضاسازی این جنس شخصیتها، سالیان دور با ساخت فیلم «نابخشوده» به مهارت و استادی رسیده بود. ایست وود معتقد است که «هنر اصیل آمریکایی وجود ندارد به جز وسترن و جاز یا بلوز.» او همیشه از انقراض ژانر وسترن در سینما وحشت داشت و تمام تلاش خود را در احیای آن به کار بست. ژانر وسترن بعد از تجربه های فیلمسازی «ادوین پورتر» و «رائول والش» در دهه 30 میلادی تدریجا هویت دار می شود و با ظهور استاد مسلم سینما «جان فورد» و پیدایش بازیگر درخشانی چون «جان وین» این ژانر سینمایی با ساخته شدن فیلم های تاثیرگذاری چون دلیجان(1938) و جویندگان(1956) به اوج خود می رسد. «هوارد هاکز» با فیلم رود سرخ(1948) و با هنرمندی «جان وین» و «مونتگمری کلیفت» این مسیر را هموار می کند.
«ویلیام وایلر» با فیلم غربی(1940) و «فرد زینه مان» با فیلم ماجرای نیمروز(1952) که هر دو فیلم با بازی درخشان «گاری کوپر» همراه بود این چراغ را روشن نگه می دارند. «جورج استیونسن» با فیلم شین(1953)، «الیوت سیلور استاین» با فیلم کت بالو(1965) و «جورج روی هیل» با فیلم بوچ کاسیدی و ساندنس کید(1969) این ژانر را پر مخاطب تر می کنند و با ظهور«سام پکین پا» که ملقب به شاعر خشونت است و ساخت فیلم جنجال برانگیز این گروه خشن(1969)، تفکربه سینمای وسترن تزریق می شود. می بینیم که این ژانر با تجربیات فیلمسازان دیگری چون رابرت آلتمن و نیز ظهور یک فیلمساز ایتالیایی به نام سرجوئو لئونه قوام می یابد. او با سه گانه مشهور«یک مشت دلار»، «به خاطر یک مشت دلار بیشتر» و «خوب، بد، زشت» جریان تازه ای را در این سینما راه می اندازد. تجربه بازی در این سه گانه، توجه ایستوود را به وسترن سازی بیشتر می کند. او برای حفظ این سنت و احیای دوباره آن ساخت شاهکار خود «نابخشوده» را شروع می کند. او با ساخت این فیلم در اوایل دهه نود میلادی از زوال این ژانر جلوگیری می کند و با گرفتن اولین اسکار کارگردانی اش نقطه عطفی در کارنامه هنری اش بوجود می آورد.
کودکی او به خاطر شغل پدرش که کارگر کارخانه فولاد بود همیشه با سفر توام بوده است. زندگی پر افت و خیز و همچنین تجربه های متفاوت کاری در مشاهده او به جهان تاثیر به سزایی داشته است. بازیگر فیلم «فرار از آلکاتراز» به کارگردانی «دان سیگل» و خالق فیلم های «پلهای مدیسن کانتی» با هنرمندی مریل استریپ و «رودخانه مرموز» با بازی شان پن، تجربه همکاری او با بازیگران و کارگردانان بزرگ را نشان می دهد. ایستوود جهان انسانهای فراموش شده ای را می سازد که ریشه در واقعیتهای اطراف ما دارند. او با نگاهی تلخ اما صادق و با دوری جستن از کلیشه ها این شخصیت ها را مورد موشکافی قرار داده و مدافع خوبی نیز برای دردهای آنها است. انسان های قوی در آثار او تنها، دور از تجمل و ریاکاری هستند. انزجار او از تبعیض نژادی، جنگهای بیهوده، سیاستهای یک جانبه، حرص و پول پرستی نظام سرمایه داری به خوبی در آثارش نمایان است.
شخصیت وسترن سیگار به لب او سالها پوستر اطاق خواب های طرفدارانش بوده است. مرد سیگار برگ به لبی که خود در زندگی پکی به سیگار نزد. شاید کلینت ایستوود سالهای اخیر با فیلمهای «منحی دردسر» و «جی.ادگار» فروغ گدشته را نداشته باشد ولی او با بازی در 66 فیلم، تهیه و کارگردانی 40 فیلم و نیز آهنگسازی بخشی از آثارش برای همیشه در تاریخ سینما جاودانه شد. «اورسون ولز» بازیگر-کارگردان بزرگ سینما معتقد بود که:«انسان قرار نیست برای اثبات اینکه هنوز قادر به انجام کاری است همیشه خود را تکرار کند. اگر یک بار از پس کاری بر آمد، همین کافی است.»