پایتخت ششم، محبوب اما پر اشتباه
کمدی و فوتبال دو عامل دلخوشی و انگیزه مردم ایران هستند
شیرینی سریال پایتخت همیشه برایم یادآور سکانس بی نظیر و خلاقانه خورده شدن خروس عزیزدردانه رحمت است که حتی حاضر نبود آن را با پراید هم تاخت بزند. یا آماده شدن هما برای عروسی و روبرویی او با نقی هنگامی که کفش های پاشنه بلند پوشیده و یک سر و گردن از او بلند تر شده است. یا زندگی آنها پشت کامیون و عاشقی های ارسطو و بابا پنجعلی؛ طنز های اختصاصی نقی و تکیه کلام های ارسطو و رحمت که این دو سه فصل اخیر بهتاش هم به آنها اضافه شده است. همه این ها و نیز صدها موقعیت طنازانه و تکرارنشدنی که حاصل کار گروهی خلاق و مخصوصا مغز متفکری بنام محسن تنابنده است. جای این نوع طنز که معمولا علاوه بر شوخی های متعدد سرشار از موقعیت های کمیک است در مقابل طنز عمدتا کلامی مهران مدیری و کمدین های مشابه او همچون سروش صحت؛ مهران غفوریان و جواد رضویان که همگی سابقه همکاری با مدیری را دارند بسیار خالی بود که چند سالی است به لطف سریال پایتخت پر شده است.
در حقیقت می توان گفت که محسن تنابنده بیننده تلویزیون را با شکل تازه ای از طنز آشنا کرده است. او در دل داستان های متعدد و در هم تنیده و واقع گرا در قالب طنز و با استفاده بجا از شیرینی لهجه مازندرانی و جغرفیای منطقه بدون لودگی بیش از حد موقعیت هایی می آفریند که در عین انتقادی بودن سرگرم کننده اند. یکی از مهمترین امتیاز های پایتخت راه رفتن بر لبه تیغ سانسور است. آنهم در مملکتی که سرشار است از سوِتفاهم های قومیتی که گاه و بی گاه شاهد توقیف فیلمی؛ سریالی و یا نمایشی به همین بهانه هستیم. در مجموعه تلویزیونی پایتخت شخصیت پردازیهای موثر و دقیق باعث می شود شیرینی و صداقت کلامی اشخاص روی لهجه سوار باشد. در عین حال روح و معنی واژه ها در قالب گویش و لحجه تأثیری دوچندان پیدا می کنند. به عنوان مثال واژه مردی یا زنی در گویش مازنی بسیار شریف تر و پیر معنی تر از واژه های طفلکی یا بیچاره معنی می دهد. همین جا لازم است به ظرفیت بالای مردم مازندران اشاره کرد که در تمامی این سالها زبان به اعتراض و دلخوری نچرخانده اند.
وزنه دیگر این ساختار سیروس مقدم است. کارگردان تلویزیونی نام آشنا که در آغاز کارش با کارگردانی سریال پربیننده پلیس جوان در سالهای دور خوش درخشید و توانایی و موفقیت خود را تا امروز ادامه داده است. در حقیقت می شود گفت که مقدم انتخابی بی جایگزین برای هدایت اتاق فکراین مجموعه است. سیروس مقدم که کارگردانی حرفه ای و بی تردید بهترین انتخاب برای تولید سریال های مناسبتیست در کنار بازیگران ثابت و توان مندی همچون ریما رامین فر در نقش هما؛ احمد مهران فر در نقش ارسطو؛ هومن حاجی عبداللهی در نقش رحمت؛ نسرین نصرتی در نقش فهیمه و بهرام افشاری در نقش بهتاش فریبا و انبوهی از ستارگان مهمان گروه حرفه ای و جذابی پدید آورده اند که هر نوروز منتظر بازگشتشان با ماجراهای تازه و غافلگیری های شیرین هستیم.
حتی بسیاری از مردم که طی سالهای گذشته به دلیل عملکرد غیرمنصفانه صدا و سیما با تلویزیون قهر کرده اند، در ایام نوروز موقتا قهر خود را کنار می گذارند و تا پایان تعطیلات عملا مخاطبان اندک رسانه ملی را تا چند ده برابر افزایش می دهند. گروه بازیگران از این توفیق انکارناپذیر بیش از بقیه سهم می برند. ریما رامین فر که از قضا زوج مکمل و بامزه ای با محسن تنابنده ساخته اند ستون فقرات این گروهند. احمد مهران فر وقتی که نقش کوتاهی در فیلم آتش بس به کارگردانی تهمینه میلانی بازی کرد و یا هنگامی که نقش جدی او در درباره الی به کارگردانی اصغرفرهادی بر پرده دیده شد هرگز تصور نمی کردیم طناز خوبی هم باشد. اما هم اکنون پایتخت بدون ارسطو بی معنی به نظر می رسد.
بازی های روان و کمیک هومن حاجی عبداللهی؛ نسرین نصرتی و بهرام افشاری وتمامی بازیگران میهمان آنقدر واقعی و درست است که بیننده در اینکه آنها همگی اعضای یک خانواده هستند شکی نمی کند. همه این ها مدیون ایده پرداز اصلی پایتخت یعنی محسن تنابنده است. او از آن دست هنرمندانیست که در عرصه سینما و تلوزیون چه با درام اجتماعی تلخ و چه در فضای طنز کارنامه درخشانی دارد. او به خوبی ثابت کرده که چه به عنوان بازیگر در مجموعه تلویزیونی یا فیلمی ایفای نقش کند؛ در جایگاه سرپرست نویسندگان باشد؛ بازیگردانی اثری را به عهده بگیرد و یا در مقام کارگردان حضور داشته باشد کلیت اثر را تحت تأثیر قرار می دهد. بازی تنابنده در فیلم فراری اثر داوود نژاد و کارگردانی فیلم اخیرش “قسم” تأیید بر استعداد کم نظیر اوست.
اما پایتخت ششم با بدشانسی های زیادی همراه بود. همزمان شدن پایان مراحل تولید و آغاز و اتمام پخش آن با بیماری کرونا و پایان مجموعه، بدون نمایش قسمت پایانی، واکنش های منفی بسیاری در پی داشت. مرگ ناگهانی زنده یاد خشایار اولوند، یار وفادار تنابنده – که در تمام سالهای گذشته نویسنده هم کلام و همفکری برایش بود – مهلک ترین ضربه را به موفقیت این فصل پایتخت زد. فقدان خشایار الوند که پیش لرزه های آن قبل از شروع ساخت کلید خورده بود باعث شد که گروه در همان ابتدا اعتماد به نفس همیشگی خود را از دست بدهد. شیوع بیماری کرونا در مازندران که محل رخ دادهای اصلی داستان بود ضربه محکمتری برای پراکندگی و متزلزل کردن سیر و روند همیشگی تولید بود. دلخوری و قهر تنابنده بعد از اتفاقات تلخ چند ماه اخیر در داخل ایران و زیر سئوال رفتن احتمال همکاری های آینده با او، توسط مسئولین تلوزیون دلیل دیگری بر شتاب زدگی سریال و از دست رفتن طراوت همیشگی داستان است. تنابنده که سالها با اعتماد به خشایار الوند، روال خوبی را برای پروراندن ایده های نمایشی و درآوردن زیرمتن های پیدا کرده بود؛ اینبار با انتخاب آرش عباسی به توفیق چندانی نمی رسد.
یکی از داستان های فرعی که می توانست پرداخت بهتری داشته باشد ماجرای مرگ باباپنجعلیست. نوع حذف او از داستان اصلی و نحوه اهدای عضو، پیوندی ارگانیک با بقیه داستان ها نداشت. انگار که به زور به مجموعه اتفاقات الصاق شده بود. البته که اهدای عضو موضوع با اهمیتی است. حتی اهدای بدن به دانشگاه برای امور تحقیقاتی هم از جمله اموری است که کمتر به آن پرداخت شده و لازم است در موردش فرهنگ سازی کرد. در عین حال می توانست طنز موثرتری را در داستان ایجاد کند و تاثیر گذار هم باشد. داستان فهیمه و ازداواجش با رحمت، ماجرای بازگشت بهبود و سرگذشت تلخش در آفریقا و سندروم دست بی قرارش آنقدر زمان برای پرداختش صرف نشده بود که تمثیلی از جکهای انتقادی این روزها باشد. مجلسی شدن نقی و حج رفتن او در کلیت داستان نقشی نداشت .
شاید اگر فصل نخست این سریال بود احتمال داشت به درد شخصیت پردازی نقی بخورد. اما بعد از گذشت پنج فصل حتی به همان درد هم نمی خورد. داستان خلافکاری ارسطو که شخصیت شیرین؛ دوست داشتنی؛ پر کار و فعال فصول گذشته بود باعث دلخوری و کم علاقگی مخاطب شده بود؛ یکی از کاستی های این فصل به شمار می آید. شاید بشود گفت فوتبالیست شدن بهتاش وتحلیل آن بخش از نسل جوان و جویای نام و در عین حال کم سواد امروزی نقطه عطف فصل ششم بود که با اقبال خوبی در میان بینندگان روبرو شد و برگ برنده دیگری بر کارنامه بهرام افشاری افزود. اگر چه همین توفیق اندک هم مانع از هم گسیختگی کلی سریال نشده است. گویی همه اینها با دستپاچگی و از سر ناچاری به هم وصل شده اند.
آنچه باعث موفقیت سریالهای دنباله دار محبوب می شود، داستانهای در هم تنیده و کامل نشده ایست که از یک قسمت به قسمت بعدی افشا می شود و باعث همراهی مخاطب با روند رخ دادن اتفاقات و دنبال کردن سیر تکاملی شخصیت ها می شود. متاسفانه جایگاه سریال پایتخت از این منظر تا حدودی در حال متزلزل شدن است . نقی معمولی که اساسا تمثیلی از یک انسان معمولیست که در لابلای مشکلات زندگی می کوشد خود و خانواده اش را نجات دهد؛ تا پیش از این فصل همچنان محبوبیت خود را حفظ کرده بود.
خصوصیاتی چون حسادت؛ فرصت طلبی؛ خود بزرگ بینی؛ گاه دروغگویی و گاه زیر آب زنی؛ بی عرضگی و سادگی می تواند برای تیپی بامزه در دو یا سه فصل جالب باشد. اما اگر تحولی صورت نگیرد این سوال پیش می آید که اصولا نقی را چرا باید دوست داشت؟ او که حتی پول خواهرش را هم بالا میکشد و مدام به نماینده مجلس تکه می اندازد دیگر نمی تواند همان نقی قبلی باشد. چرا که او همیشه به ازای خطاهایش کار نیکی در جواب انجام می داد. اینبار اما این انتظار را برآورده نمی کند و این سوال را پیش می آورد که چرا زن تحصیل کرده ای چون هما که از قضا تنها آدم عاقل این مجموعه است او را دوست دارد و جز گه گاه که ترمز نقی را می کشد او را اینگونه تحمل می کند واکنش دیگری ندارد؟ تا جایی که خودش هم در دام خانواده معمولی می افتد و قضاوت نابجا می کند. ارسطو که شخصیت شیرین قسمتهای گذشته بوده چرا اینقدر ضعیف و خطاکار شده است؟ ارسطویی که قوانین خودش را داشت چرا به یکباره وارد بازی نامتجانسی همچون قاچاق و کلاهبرداری می شود. یا فهیمه ساده و دوست داشتنی که جز مادری کردن؛ همسر وفادار بودن و خواهری کردن کاری بلد نبود از کجا به یکباره شکل عوض کرد؟
هر چه بود امسال هم ببینده داخل قرنطینه تحت تأثیر فضای ترسناک و ویروس زده اینروزها با کمی اغماض و قدری بیشترتعصب؛ وفاداری خود را نسبت به سریال محبوبش ادامه داد و نتیجه کار را با تمام کاستی های این پازل نامرتب به تماشا نشست. باز هم بخش وسیعی از بیننده ها حاصل کار این گروه سخت کوش را ارج نهادند و از اینکه آنها با همه ناملایمات و قهرشان سریالی نه چندان دور از استانداردی که خودشان بنیان نهاده اند به تولید و پخش رسانده اند قدردانی کرده اند.
ای کاش تنابنده روند رو به صعود و خلاقانه خود را دوباره پیدا کند. یکی به این دلیل که مخاطبان غیر از فکاهه های بی مایه ای چون آینه بغل؛ گزینه بهتری هم داشته باشند؛ و دوم اینکه بجای پیوستن به صف مغضوبینی چون فردوسی پور؛ با اقتدار و انگیزه بیشتری با تلویزیون آشتی کند و جای خالی بزرگشان را به دست درجه چندمی های کوتاه قد ندهد. چرا که کمدی و فوتبال، دو عامل دلخوشی و انگیزه مردم ایران هستند و خرجشان با سیاست و جهت گیریهای اجتماعی کاملا جداست. این ها مثل خون در رگ و ریشه تک تک ایرانیان جا خوش کرده و حیف است این اندک شادی را هم از آنان دریغ کرد. حتی اگر بهایش معامله با سازمان صدا و سیمایی باشد که همیشه گل به خودی می زند و بجای دفاع از برنامه سازانش؛ با ذهنیت بیمار و متوهم با منتقدین تندرو همراهی می کند. سازمانی که با بهترین نیروهایش لجبازی می کند و به شکل های گوناگون عذابشان می دهد. با تمام این احوال هنرمند متعهد و کاربلد همیشه سمت مردم را می گیرد و همانند بطن جامعه می سوزد و می سازد. کاری که محسن تنابنده و گروه هنرمندش تا کنون کرده اند امیدواریم همچنان ادامه دهند.
سلام ، میخواستم از خانم پویان برای نقد بسیار خوبشان تشکر کنم ایشان از خشایار الوند یار و هم فکر تانبنده به خوبی یاد میکند ، و به اشکار به اشتباهات یا بهتر بشود گفت به ضعفهای داستان و شخصیت ها پرداخته اند ولی به نظر من اقای تابنده در خصوص بابا پنجعلی بنا بر حذف ایشان ، تصمیم به جایی گرفتند بابا پنجعلی دیکر حرفی برای گفتن نداشت ، هم بود و هم دیگر دیالوگی نداشت ، برای نشستن شخصیتش در داستان نیاز به مکمل داشت و حذف ایشان از چارچوب قصه کم نکرد ، برای من بیننده خسته کننده شده بود. با نظر منتقد ( در باره شخصیت پردازی فهیمه و ارسطو ) کاملا همرای هستم . با ارزوی توفیق