هلیا قاضی میرسعید
تورنتو – كانادا
****
جنگ است دیگر، حلوا که پخش نمی کنند، نشسته ای یکهو صدایی می آید و چند دقیقه بعد، شاید هم به قدر یک نفس، لرزش یک انفجار است که یا تو را هدف گرفته یا کسی در نزدیکی تو را. حالا اینکه زنده بمانی و شاهد بقیه اش باشی، یا تبدیل شوی به یک اسم، یک خاطره، یک عکس، یک «یاد»، نمی دانم اسمش را می شود شانس گذاشت یانه.
زنده ماندن و از جنگ جان سالم به در بردن، آیا همیشه خوب است؟! جنگ است دیگر، اینکه حق با تو باشد یا طرف مقابل هم فرقی در اصل ماجرا نمی کند. وقتی بمبی می خورد درست وسط یک خانه و ساکنانش را به تکه هایی تبدیل می کند که حتا نزدیکانشان هم قادر به شناسایی شان نیستند، این وسط زنده ماندن جنینی در شکم مادر، آیا واقعا شانس بزرگی است؟! اینکه به جای آنکه در بین اعضای خانواده ات و در کانونی گرم و پر مهر، رشد کنی یا راهی شیرخوارگاهی شوی و هر روزت را با نفرت از مردمی بگذرانی که خانواده ات را از تو گرفته اند، شانس بزرگی است؟! بعد هم که لابد از آب و گل درآمدی می خواهی بروی و انتقامت را بگیری.
روزگار بی رحمی شده است. سرت را به هر طرف که برمی گردانی، بوی خون می آید و خشونت. خاورمیانه هم که این روزها یکه تاز میدان شده و در جنگ افروزی، گوی سبقت از همه ربوده است. هنوز از افغانستان و جنگ های ریز و درشت داخلی اش، فارغ نشده بودیم که خبر رسید در سوریه مردم به جان هم افتاده اند. سر گرم اخبار سوریه که بودیم، «داعش» سر رسید و تیتر رسانه ها شد. پیگیر اخبار عراق شدیم که اسرائیل و غزه زخم کهنه ای را دوباره باز کردند.
حالا دیگر کمتر رسانه ای را می شود پیدا کرد که هر روز آمار جدیدی از تعداد کشته شدگان فلان جا و فلان جنگ، منتشر نکند. گویی آرامش و خوشی از جهان رخت بربسته است و به جایش پشت قباله هر کداممان تجربه تلخ جنگ حک شده است.
هر چند رسانه ها هر کدام برمبنای خط مشی خود به انتشار اخبار این اتفاقات می پردازند، اما به یاری اینترنت و دیگر وسایل ارتباط جمعی، حمایت مردم از گروهی که مظلوم واقع شده اند، دهان به دهان می چرخد. از «سودارسن پاتنیاک»، هنرمند سرشناس هندی گرفته که سازهای ماسهای را برای توقف جنگ در نوار غزه ساخته و تصاویر آن را منتشر کرده است تا طرح های گرافیتی که به تازگی در ایران طرفداران بسیاری پیدا کرده و این روزها در حمایت از مردم غزه روی دیوارها نمایان شده اند.
در این بین، ویدئویی هم از تجمع مردم در لندن، در حمایت از فلسطین و مردم غزه در مقابل پارلمان بریتانیا منتشر شد. در این مراسم که روز شنبه ۲۶ جولای برگزار شد، اولین سرود ملی فلسطینی ها، خوانده شد. سرودی که شعر آن توسط ابراهیم طوقان، شاعر ملیگرای فلسطینی سروده شده بود.
هنرمندان بی شماری در گوشه گوشه دنیا، در حمایت از مردم غزه پیام داده اند و یا اثری خلق کردند. اما ماجرا به همین جا ختم نشده و سیاسیون هم پس از مدتی به جمع معترضین پیوستند و در کنار مردم و هنرمندان، حمایت خود را از مردم غزه ابراز کرده اند. حتی پادشاه سوئد به همراه همسرش به صف معترضین پیوست و چفیه ای با تصویری از قدس و پرچم فلسطین به گردنش آویخته بود.
در ایران هم بسیاری از هنرمندان پیام دادند و یا در راهپیمایی روز قدس، شرکت کردند. اما بشنوید از ایرانی های مقیم تورنتو که روز 26 جولای در پر رفت و آمدترین میدان شهر- Dundas Square – گرد هم آمدند، تا در حرکتی هنری، پیام «ضد جنگ» خود را به جهانیان برسانند.
غزال پرتو که بانی این حرکت بود، پرفرمنسی تحت عنوان At this very moment طراحی کرد و از تمامی افرادی که با هر گونه جنگ در هر گوشه ای از دنیا، مخالف هستند، دعوت کرد تا در این حرکت، به او بپیوندند. پرتو که فارغ التحصیل رشته مجسمه سازی است، این بار برای انتشار پیام خود به سراغ Flash Mob–اجرای لحظه ای خیابانی- رفت تا ضمن شرکت دادن افرادی بیشتری در این پرفرمنس، پیام Anti-War خود را به وسیله هنر ابراز کند.
این هنرمند جوان ایرانی مقیم تورنتو، پس از آنکه در فیس بوک صفحه ای برای این پرفرمنس باز کرد، عده بی شماری از آن استقبال کردند و در این پروژه همراه او شدند و روز شنبه 26 جولای راس ساعت 3 در Dundas Square جمع شدند و هر کدام بروشورهایی را به لباس هایشان وصل کردند که حاوی پیامی در مذمت جنگ بود. طبق برنامه ریزی ها، قرار براین شد که افراد شرکت کننده در گروه های دو نفره، در یک لحظه و همزمان و هر کدام در حالتی طبیعی که در راستای این حرکت اعتراضی بود، به مدت 3 دقیقه فریز شوند و در پایان 3 دقیقه، همگی دست هایشان را که روی آن با ماژیک سیاه نوشته شده بود: STOP THE WAR برای یک دقیقه بالا ببرند و سپس در بین مردم عادی که در رفت و آمد هستند، پخش شوند.
https://www.youtube.com/watch?v=l2AwKJc1HS8&feature=youtu.be
آنچه غزال پرتو می خواست انجام شد و مردم عادی که این روزها با تصاویر دلخراش جنگ غزه، محاصره شده اند، پیام «ضد جنگ» را این بار ملموس تر دریافت کردند. پیامی به دور از خشونت و تنها برای آگاهی از اینکه در دنیای اطرافمان چه می گذرد. اینکه در همین لحظه که ما در در شلوغ ترین میدان شهرمان ایستاده ایم و بادی خنک موهایمان را نوازش می کند و دست هایمان از سنگینی کیسه های خرید به درد آمده، مردمی از جنس خودمان، از پوست و گوشت و خون، خونی همرنگ خون ما، چشم به یاری ما دوخته اند و اگر ما را یارای کمک نیست، همدلی تنها کاریست که این روزها از دست مان برمی آید. دستی که اگر امروز به مهر فشرده نشود، شاید فردا زیر خروارها خاک خفته باشد.