سیاوش شعبانپور:
<شایعه> از قوی ترین شعرهایی ست که در این سال بی واژه و بی بهار خواندم. موسیقی درونی و یک نفس شعر چنان همگام با تصاویر پیش می رود که شایعه را در مقام یکی از شعرهای موفق امروز می نشاند؛ اتفاقی که در دیگر شعرهای شاعر هم کم نیافتاده است. گراناز موسوی تصویر را می شناسد و این شناخت شاید از تعلق دیگرش، سینماست که نشات می گیرد. ولی آنچه شعر گراناز را متمایز می سازد تنها تصاویر ناب نیست، که تصویر سازی ی تنها، بلایی ست که سالهاست گریبان شعر پس از نیما را رها نمی کند. وجود تصاویری که در نفس می نشینند و به نفس و موسیقی درونی واژه ها تبدیل می شوند ویژگی و توانایی شعر گراناز است که شعرش را از توضیح تصاویر دور و به رنگامیزی با کلمات و موسیقی نزدیک می کند. همنشینی واژگانی از جغرافیای متفاوت، نشان از گستره ای پهناور از واژگان و نیز تخیلی پویا دارد که این ویژگیها شاید در شعرهای دیگری از او برجسته تر باشند، اما «شایعه » در معاشرت ناامید و اندک سال گذشته ام با شعرامروز فارسی ، روزنه ی امیدی بود که در یادم مانده است.
شایعه
برای لب گرفتن از فاجعه تیر میکشم
روزهای من این است
سیگار به سیگار
از خدایی که لج میکند
تا پیشانی پشیمانم
هوا خونی است …
از دست میروم
از رو نه!
به پایت نشستهام
به گردنت
شانههایت
به دو فنجان قهوه که در چشمانت تلخ میسوزد
پای سایهات ایستادهام
روی کاشیهای لاجورد که فصل غرق
دل به دریا میزنند و از دیوار میریزند
مهر ٩٢- ملبورن