آلفرد هیچکاک، شعبده باز تناقض ها
«من از آلفرد هیچکاک تنفر دارم، تعلیق، اختراعی یهودی است که جهت تضعیف ملت آلمان در راه مبارزه شان، برای برقراری برتری نژاد آریایی در دنیا به کار گرفته شده است…» (آدولف هیتلر)
سینما، هنر امروز است و هنر هنرهاست و «آلفرد هیچکاک» سینماگر سینماگران. هیچکاک، در طی نیم قرن با پنجاه و سه فیلم بر همه تماشاگران عالم سیطره یافت و همچنین برهمه فیلمسازان بعد از خود تاثیرات عمیقی گذاشت. در سال 1920 در لندن وارد صنعت فیلم شد و طراح تیتر و عنوان بندی برای فرم جدیدی از شعبه یک شرکت فیلمسازی برای هالیوود با نام «پارامونت» شد. قبل از اینکه سرپرست قسمت طراحی عناوین شود با نویسنده های قسمت سرمقاله نویسی کار می کرد.
«باغ لذت» اولین حرکت او در کارگردانی مستقل بود و علیرغم بعضی ضعف ها در آن، تجربه ای گیرا و موثر برای برانگیختن احساسات بود که او برای نخستین بار به این کار دست می زد. به هرحال هیچکاک در سومین اثرش «مستاجر» که اولین فیلم واقعی اوست، توجه و وسواس بسیاری به خرج داد. یک درام تعلیقی درباره یک زن مهمانخانه دار که نسبت به مستاجر جدیدش (جک قصاب) سوظن دارد. داستان سوظن با قسمت های دیدنی، با زبانی کاملا تصویری بیان می شود. این فیلم تمی را بنیاد می نهد که در بسیاری از فیلم های کارگردانان دیگر به چشم می خورد. این تم آن است که: مردی متهم به جنایت که بی گناه است، مردی که گرفتار یک سری حوادث غیرعادی می شود. همچنین این اولین فیلمی بود که هیچکاک در آن یک شخصیت نمایشی ممتاز را بازی کرد، شخصیتی که لزوم آن بیشتر از وجود ظاهری برای پرکردن صحنه بود. این شخصیت لحظه ای، کمی بعد علامت تجاری هیچکاک را به ثبت رساند، عادتی که در سراسر دوران حرفه ای هیچکاک با انگیزه ای خرافی و نیز شوخ طبعی استمرار پیدا کرد.
هیچکاک نتوانست موفقیت تجاری فیلم «مستاجر» را در چند فیلم بعدی اش تکرار کند، هرچند که فیلم «رینگ» ( 1927) یک ملودرام سه وجهی رمانتیک با یک پیش زمینه ورزش بوکس، توانست تحسین منتقدین را برانگیزد.
گام بعدی هیچکاک ساختن «حق السکوت» (1929) بود. این نخستین بار بود که سینمای بریتانیا فیلمی با صدای همزمان نمایش می داد، البته فیلم به صورت صامت شروع می شد. این فیلم دارای بعضی ابداعات قابل توجه در استفاده از صدا و شماری از جلوه های ویژه برجسته و شگفت انگیز بود.
برخی از آثار بعدی کارگردان، اغلب اقتباس هایی از قسمت های استثنایی رمان ها و نمایش نامه ها بودند. از جمله: «ندای الستری» (1930) یک کمدی موزیکال – «رام کردن زن سرکش» و…
سال 1934 آغازی باشکوه برای هیچکاک بود چرا که او شهرت بین المللی خود را در مقام استادی ژانر تریلر (هیجانی) بدست آورد. در طی این مدت 5 ساله، او به دوره درام های تعلیقی بسیار خوبی می رسد و مقام بهترین کارگردان را در انگلستان بدست می آورد.
ابتدا به فیلم «مردی که زیاد می دانست» (1934) می پردازیم که یک داستان تعلیق درباره یک زوج توریست بریتانیایی است که به سوئیس آمده اند و به طور تصادفی درگیر توطئه ای بین المللی می شوند که منجر به رهایی دخترشان می شود که توسط ربایندگان ربوده شده اند. با این فیلم، هیچکاک یک موفقیت تجاری بسیار بزرگی را در انگلستان و خارج از این کشور بدست آورد. این فیلم برای دومین بار در سال 1956 توسط هیچکاک در آمریکا، به عنوان یک کار دقیقتر و از بسیاری جهات دارای ظرادف بسیار، به صورت رنگی بازسازی شد.
«سی و نه پله» (1935) در حقیقت یک موفقیت بزرگ، هم از نظر تجاری و هم از نظر منتقدین بود. این فیلم اقتباسی آزادی بود از رمان «جان باکان». فیلمی که در آن تعلیقی رو به اوج همراه با بار رمانتیکی سرگرم کننده وجود دارد که هیجان را مرتب افزایش می دهد.
هیچکاک با «مامور مخفی» (1936) موفقیت خاصی کسب نکرد، اما فیلم «خانم ناپدید می شود» (1938) برای او بسیار خوش یمن بود و برایش لقب «سر- Sir» را به ارمغان آورد. باید خاطرنشان کرد که این فیلم و دلهره اش در نوع خود بسیار عالی و جذاب است. اعطای جایزه بهترین کارگردانی از سوی منتقدین فیلم نیویورک برای هیچکاک حیرت آور بود. اما آخرین فیلم بریتانیایی او «مهمانخانه جامائیکا» (1939) تاسف بار و فاقد شاخص های اصلی سبک یا خصوصیات کاری او بود.
اولین فیلم آمریکایی هیچکاک «ربکا» (1940) نام داشت که معرف کارهای قبلی او نیست. این فیلم اقتباسی دراماتیک از رمان مشهور «دافنه دو موریه» بود که هیچکاک موفق شد با آن به یک درام تعلیقی روانشناسانه برسد. «ربکا» تهیه کننده خوبی داشت و جایزه اسکار بهترین فیلم را در سال 1940 بدست آورد. (البته جایزه به تهیه کننده تعلق گرفت). هیچکاک برای بهترین کارگردانی این فیلم، نامزد جایزه اسکار شده بود.
هیچکاک طیف تماتیک خود را به سبک ملودرام تمام تعلیقی محدود کرد و به این ترتیب بسیاری از منتقدین اخلاق گرا را با عدم جدیت یا علاقه اش نسبت به مسائل اجتماعی، ناامید کرد. او بی شک از جمله معدود کارگردانان با استعدادی است که در رسانه سینما کار کرده است، تکنسینی عالی و صاحب سبک با نمود یک شخصیت بارز، و کسی که دید هنری و بصری والایی دارد. با اینکه از او به عنوان تنها استاد تعلیق نام برده می شود، ولی این منصفانه نیست چرا که تنها به این بسنده نمی شود و این عنوان تمام توانایی و استعدادهای او را نمایان نمی کند. برای شناخت زبان فصیح سینمایی هیچکاک و خدمتی که او به رشد این رسانه قدرتمند به عنوان یک هنر کرده است، لازم نیست که با آن احترام عمیقی که نسل «موج نو» فرانسه نسبت به او قائل هستند، هم نظر باشیم، نسلی که از او به عنوان کاشفی که به عمق تشویش های متافیزیکی رهنمون می شود، نام می برند.
هیچکاک در بین فیلمسازها، احتمالا آگاهترین فرد در شناخت عموم تماشاگران با سلایق مختلف است، نه تنها با نامش بلکه به وسیله حضور نمایشی و محدوده اختصاصی اش در فیلم ها. و تنها این نیست بلکه تماشاگران در فیلم ها و دنیای او سهیم هستند. چنانکه او تهیه کننده و مهمان دو مجموعه هنری برای تلویزیون با عناوین:«آلفرد هیچکاک تقدیم می کند» (62-1955) و «ساعت آلفرد هیچکاک» (65-1962) نیز بود تا اینکه جایگاه مستقلی به واسطه تشکیل دادن سندیکا پیدا کرد.
هیچکاک کارگردان بسیار دقیقی بود و هنگامی که دوربین شروع به فیلمبرداری می کرد، هر نما در فیلم هایش با وسواس و پایبندی تمام به متن فیلمنامه، دکوپاژ شده و طرح های «استوری برد-Storyboard» فیلمبرداری می شد.
او بازیگری را یکی از عوامل میزانسن تلقی می کرد و به همین جهت بسیاری از بازیگران ضعیف را از خودش دور می کرد. به آنها به صورت خنثی نگاه می کرد و از آنها به عنوان یک شئ بی جان که باید در صحنه چیده شوند، استفاده می کرد.
توانایی اش در احاطه بر افکار و اذهان و بازی گرفتن احساسات تماشاگران بود. هیچکاک فراتر از یک سرگرمی ساز ماهر و یک استادکار دقیق بود. فیلم های او، روی هم رفته نمایشی کم نظیر از تنشها و اضطراب های جنسی (به ویژه اضطراب های مردانه) ارائه می دهند که البته ویژگی فرهنگی به شمار می روند که بر سرکوبی غرایز، نابرابری جنسی و میل به تسلط بنا شده اند.