هفت شهر عشق را عطار گشت
نگاهی به جشن ۲۵ سالگی شرکت “مدرن تایمز”
پویان طباطبایی
کانادا
****
از آخرین دیدارمان چند ماهی میگذرد. بعد از اجرای نمایش “بخشش”، پروندهای در مجله، دست گرفته بودیم و سهیل پارسا چند ساعتی مهمان ما شده بود تا مصاحبه ای ویژه با آقای کارگردان انجام شود. حالا در سالن زیبای ریچموند هیل به همراه هلیا و ۲ دوست دیگر نشسته ایم تا در شادباش بیست و پنجمین سالگرد تاسیس کمپانی سهیل “مدرن تایمز” شریک باشیم.
برنامه با چند سخنران که هرکدام به اختصار درباره امشب و اسپانسرهای برنامه صحبت میکنند، شروع میشود.حال او با تشویق حضار به روی صحنه میآید، همان سمت راست زیر تنها نور متمرکز صحنه. کت، شلوار و پیراهن سیاه رنگی به تن دارد، همان رنگ ویژه ای که در ۱۰ سال گذشته انتخاب اولش بوده است. شاید برایم تصویر کردن سهیل پارسا بدون این لباسهای مشکی و گاهی یک جلیقه خبرنگاری سبز، کاری غیر ممکن باشد.
امشب، شب اوست و سالن تنها به احترام سهیل پارسا پرشده است. تلاش میکند حرفهایش را کوتاه کند و مثل همیشه زودتر به پشت صحنه برود، آنجا که در طول ۲۵ سال گذشته ۴۴ کاندایدتوری جایزه معتبر “دورا” را برای خود و تیمش کارگردانی کرده است. هرچه سر میچرخا نم، تنها سهیل و یکی از اعضای هیأت مدیره را می بینم و خبری از همکاران بازیگرش نیست. کوتاه از خودش میگوید و علاقه اش به صحنه و تئاتر. حتی کمی هم از خودش تعریف میکند که آنهم چه باک، امشب شب اوست.
قرار است تا یک گروه موسیقی برنامه ای اجرا کنند و بعد نمایشی به نام “مجلس مرغان” برگرفته از منطق الطیر عطار نیشابوری ببینیم. قبل از پایین رفتن از صحنه، سهیل توضیح میدهد که این نمایش به هیچ وجه اجرایی حرفه یی نیست چرا که با عوامل کاملا آماتور کار شده است.اما با تمام این احوال میگوید که پای این کار میایستد، ۳ ماه تمرین پراکنده کرده اند و دوروز گذشته ساعتها کار برده است.
پرده بالا میرود. گروه موسیقی، بسیار بد، کارش را آغاز میکند. اجرا آنقدر بد است که با خودم فکر میکنم ۳۰ دقیقه آینده را چطور باید سر کرد؟. اما آهنگ دوم کار تمیز و منظمی است و خیالم راحت میشود. قسمت اول به پایان میرسد، چراغهای سالن روشن میشوند. میخواهم بروم هوایی بخورم که بلافاصله ۱۴ جوان ایرانی روی صحنه به خط میشوند و اجرا آغاز میشود. هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته که میخواهم به روح رفتگان گروه موسیقی قبلی درود بفرستم و از سالن بیرون بزنم. اما نگاهم می افتد به بلیطهای ۵۵دلاری میهمانان ویژه که سهیل پارسا محبت کرده و برای ما فرستاده است. به احترام او تحمل میکنم و شرایط سخت و سخت تر میشود.
یواشکی فهرست برنامه را نگاه میکنم و میبینم که به جز اجرای موسیقی و این نمایش قرار نیست اتفاق دیگری بی افتد. دلم برای سهیل تنگ میشود. همان سهیل پارسا که در پشت ان قاب سیاه، جذاب ترین اجراهای ۳ دهه گذشته کانادا را رهبری کرده است. یاد نمایشنامه های نویسندگان بزرگی چون شکسپیر می افتم که از دریچه جدیدی توسط سهیل به اجرا درآمده اند. کارهای بیضایی که سهیل با چه ظرافتی آنها را به انگلیسی ترجمه کرد و اجرا. آن آرش جذاب، یاد دوستان انگلیسی زبانم میافتم که از اجرای “حلاج” با چه هیجانی صحبت میکنند. با صدای موسیقی “علی قلی” دوباره برمیگردم به این سالن لعنتی و دیدن چنین کار ضعیفی. آن هم در جشن ۲۵ سالگی سهیل، سهیل کارگردان کانادایی!!!
متن اصلی، متعلق به پیتر بروک کارگردان مشهور کانادایی و برگرفته از منطق الطیر عطار است که به همت قلم شیوا و توانای سیاوش شعبانپور به فارسی درآمده و سهیل پارسا کارگردان بنام و خلاق کانادایی ان را کارگردانی میکند. همین ۴ اسم کافیست که انتظارات شما را بسیار بالا ببرد، حال آنچه که پیشرو داریم، همان خوردن استیکی لذیذ است اما با کارد و چنگالی پلاستیکی.
دلم برای شرکت مدرن تایمز میسوزد که در بیست و پنجمین سالگرد تاسیسش چنین برنامه مهجوری تدارک دیده اند. شاید تنها یک میز کوچک روی صحنه به همراه ۴ میکروفون، تصویر بهتری میساخت. یک طرف ان روزنامه نگاری آشنا به هنر نشسته بود و طرف دیگر، سهیل پارسا، پیتر فاربریج و مسول رسانه ای شرکت. این اتفاق به خودی خود سوال و جواب های زیادی تولید میکرد که ماحصل ان، شمایل رساتری از این سفر ۷ شهر عشق بود. در کنارش نمایش تولیدات ۲۵ سال گذشته به صورت کلیپهایی کوتاه، خود نگاهی دوباره به تلاش و کنکاش این هنرمندان بود تا ناخود آگاه به احترامشان یک بار دیگر از صندلی بلند شویم.
برایم سوالی مطرح میشود، آیا امشب را به حساب عدم آگاهی سهیل بگذاریم و یا بی توجهی او به علاقمندان فارسی زبانش در کانادا؟
شخصا نمیتوانم قبول کنم که سهیل دچار فقدان آگاهی باشد، چرا که کارهایش، رفتار حرفه ای اش و دفتر پر از جوایز شرکتش، به سادگی روی کم دانشی او خط میکشد. اما بی توجهی و صرفا از سر باز کردن کار ،بیشتر خودش را نشان میدهد. باید با خودم صادق باشم. سهیل را به عنوان یک هنرمند واقعی دوست دارم. رفاقتش را هم دلنشین و یکدست میبینم، پس قلمم سخت رضایت میدهد که این یادداشت را تمام کنم، اما حرف حق را باید زد. به احترام هنر و سهیل هم که شده باید گفت، که سهیل عزیزم ما عقلمان میرسد. این برنامه نه تنها در حد و اندازه مدرن تایمز نبود، بلکه تلنگری هم به جایگاه سهیل در جامعه درحال رشد ایرانی زد.
یادم می اید که چندی پیش با سهیل پارسا نمایشی به زبان فارسی میدیدیم، کار بسیار ضعیف بود و در خلال اجرا هردو مدام به ساعت هایمان نگاه میکردیم. رو به سهیل کردم، لبخندی زدم. سهیل گفت، اینکه کار خوب نیست یک موضوع است، اما افرادی که این کار را دیدند، آنرا به حساب همه هنرمندان تئاتری ایرانی میگذراند و فردا هم برای کار من نمی آیند. در خلال اجرای “مجلس مرغان” یاد حرفهای سهیل افتادم. او که در ریتم، استفاده از نور و موسیقی قدرت خارق الاده ای دارد، اگر این کار را تنها به عنوان تماشاگر میدید، آیا هرگز به دیدن یکی از تولیدات شرکت مدرن تایمز میرفت؟
پس بیاییم به جامعه ایرانیان کانادا کاری نداشته باشیم و برای جامعه بزرگ کانادایی کار کنیم- نگاهی که خود به ان بسیار علاقه مندم و سهیل پارسا هم در ۲۵ سال گذشته چنین کرده است. اما اگر به هر دلیلی، حال می خواهد تسهیل در گرفتن کمک های دولتی باشد، کمک به جامعه نوپای ایرانی در کانادا باشد و یا حتی به گفته خود سهیل در اول برنامه، بازگرداندن آموخته ها به ایرانیان، تصمیم گرفتیم که کاری صرفا برای ایرانیان کانادا انجام بدهیم، بهتر است همانقدر جدی باشیم که در آنسوی سکه جدی بودیم.
سهیل پارسا نه برای ایرانیان، بلکه برای کانادا و در سطح جهانی هنر، اسمی آشناست. راه سخت ۲۵ ساله ای که منجر به گرفتن تصمیم های سخت و روزگار گذراندن سخت تر شد، حالا از شرکت سهیل، درخت تنومندی ساخته است که نه تنها از خود سهیل هم بزرگتر شده بلکه وظیفه ای برای اهالی هنر بوجود آورده که نگران سلامتی و پایداریش باشند.
دوست دارم کلا امشب را فراموش کنم. دوست دارم یک بار دیگر تلفن زنگ بزند. ان سوی خط سهیل من را به مهمانی ساده ای در دفتر زیبایش در دیستلری دعوت کند. یک کیک کوچک شکلاتی و ۲۵ شمع بگذارد ان وسط و با همان صفا و یکدلی شمعهای ۲۵ سال تجربه را در کنار دوستانش فوت کند.
دوست دارم در جشن ۳۰ سالگی شرکت مدرن تایمز، ما همه دست به دست هم بدهیم و شبی فراموش نشدنی درست کنیم، چرا که سهیل، هنوز هم همان سهیل دوست داشتنی ماست.
کسانی که در کار علم و صنعت هستند بهراحتی میتوانند مهاجرت کنند زیرا زبان آنان ریاضیات و فرمولهایی که حس و حال ندارند و تنها توصیف واقعیت هستند. اما هنرمندان ریشههای عمیق در فرهنگ جامعهیی که در آن شکل گرفتهاند دارند مهاجرت به ریشهها صدمه میزند و بسیاری از هنرمندان وقتی مهاجرت میکنند پژمرده میشوند و برگ زرد میکنند و شاخه نحیف در این میان استثنا هستند هنرمندانی که میتوانند ریشههای خود را بازسازی کنند در خاک جدید ریشه بدوانند و میوههای پیوندی دهند و امتزاج فرهنگها و گسترش هنر را موجب شوند. سهیل پارسا یکی از این نوادر است.