پنهان نمی کنم
نگاهی به «بخشش»، تازه ترین اثر نمایشی سهیل پارسا
محمد یعقوبی: نویسنده و کارگردان تئاتر
تورونتو – مارچ ۲۰۱۴
نوترین نمایش سهیل پارسا با نام خود پیشاپیش تکلیف خود را برای تماشاگر روشن میکند. «بخشش» میبایست نمایشی موضوعگرا میبود و بود. و هر نمایش موضوعگرایی در ذات خود با خطری روبهروست. بیشتر نویسندهگان بر اساس داستان یا شخصیت مینویسند، داستانی در سر دارند یا شخصیتهایی که به نوشتن وامیداردشان، و بعد شاید حتا در فرایند نوشتن موضوع را کشف کنند، و برخی حتا تا پایان نوشتن نمیدانند دربارهی چه نوشتهاند، برخی درونمایه و نگاه خود به موضوع را هم در فرایند نوشتن کشف میکنند و شگفتا که برخی حتا پس از نوشتن هم نمیدانند درونمایهی اثرشان، نگاه خودشان به موضوع چیست. و چه بسیارند کارگردانهایی که نمایشی را کار میکنند بیآنکه بدانند موضوع نمایش و درونمایهی آن چیست. به عبارت دیگر نوشتن بر اساس داستانی جذاب یا شخصیتهایی به یادماندنی و کارگردانی چنین نمایشهایی حتا از آدم تازهکار هم امکانپذیر است. نویسنده یا کارگردان در پاسخ هر کس که از او بپرسد موضوع یا درونمایهی اثر چیست میتواند زیرکانه بگوید داستان و شخصیتها خود میگویند موضوع و درونمایه چیست، زیرکترها میگویند: دوباره ببینیدش. اما نوشتن و کارگردانی بر اساس موضوع نویسنده و کارگردان نابلد را رسوا میکند، اگر بخشش را نویسندهای نابلد مینوشت، اگر کارگردانی نابلد اجرایش میکرد تماشاگر با کاری ملالآور روبهرو میشد. نویسنده یا کارگردان نابلد در نمایش موضوعگرا با این خطر روبهروست که مغلوب و شیفتهی موضوع شود و ممکن است اثر را به ورطهی موعظه و کلیگویی بیفکند. ولی سهیل پارسا و گروهش مفتون موضوع نشدهاند و با موضوعِ جدی بخشش شوخی هم میکنند و همین رفتار با موضوع این نمایش «بخشش» را دیدنی کرده است.
«بخشش» به لطف وسواسها و نکتهبینیهای سهیل پارسا نمایشی است برای دیدن، نه شنیدن. کار مهم سهیل پارسا این است که بخشش را که موضوعیست بیشتر شنیداری به اثری دیداری تبدیل کرده است. حتا عنصر صدا که عنصری ذاتن شنیداری است در این نمایش عنصری دیداری شده است. سهیل پارسا و گروهش به خوبی میدانستند که بیش از نمایشهای داستانگرا یا شخصیتپرداز ناگزیرند جزئینگر باشند و شوخطبعی دمادمشان درکار هوشمندانهترین کردار در یک نمایش موضوعگراست. لحظهای که بازیگران یکی دیگر را کتک میزنند و بعد از او میخواهند ببخشدشان و دوباره کتکش میزنند فوقالعاده است. حتا پارهپارهبودنِ داستان و نداشتنِ داستانی واحد بیش از برخورداری از داستانی واحد در خدمت نمایش موضوعگراست، خردهروایتها در این اثر بیش از داستانی واحد به خالق اثر امکان میدهند که نگاهی کثرتگرا به موضوع واحد ارائه کند. دیگر نیاز نیست تفسیرهای و تعبیرهای گوناگون در داستانی واحد در زبان چند شخصیت معدود چیدمان شود و ناتوانی خالق را در گنجاندن تعبیرهای گوناگون یک موضوع برملا کند، خردهروایتها این فرصت را به خالق اثر میدهند که تعبیرهای گوناگون و حتا متناقض از یک موضوع طبیعیتر و در نتیجه پذیرفتنیتر ارائه شود.
کارکرد نور و صدا در نمایش سهیل پارسا دلنشین است، کارکرد نور برخاسته از سویهی جدی موضوع است اما به گمانم صدا در این نمایش دوشخصیتی و از این نظر کارکردش دوستداشتنیتر و به یادماندنیتر است. راستش حالا که دربارهی نمایش «بخشش» مینویسم از نور چهار لکهی مربع یادم است و نور سرخی که جایی در تئاتر از ته صحنه بر کف پاشیده بود. ولی به صدا که فکر میکنم بیاختیار لبخند بر لبم نقش میبندد. بازیگران را به یاد میآورم که با میکروفن در دست حرف میزنند کاربردی شوخطبعانه از میکروفن بود. صدا در آغاز نمایش کارکردی جدی دارد، طرح موضوع میکند، ولی رفتهرفته سویهی شوخ صدا در نمایش چیره میشود و جدیت را به نور وامیگذارد.
دیگر عنصر به یادماندنی این نمایش استفادهی زیباشناسانه از تکرار است و یکی از بهیادماندنیترین لحظههای نمایش لحظهی تکرارشوندهی بیمارستان است، خالقان اثر در معرفی نمایش خود آن را نمایشی شاعرانه نامیدهاند، به گمان من فضاسازی، کارکرد صدا و تکرار در این نمایش بیش از هر چه به شعروار شدن فرم آن یاری رسانده است.
و پنهان نمیکنم که نمایش «بخشش» در همان چند دقیقهی آغازین چنان جذبم کرد که بیاختیار از خود پرسیدم: چرا تاکنون نمایشنامهای دربارهی بخشش ننوشتهام؟
هنر به انقلاب منتهی نمی شود/ گفتگو با سهیل پارسا اولین سفر سندباد…/ ساسان قهرمان جنون تجربه/ سیاوش شعبانپورNo borders or flags, just one human race\ Interview with Stavroula Logothettis Unexpressed emotions remain trapped inside us\ interview with Peter Farbridge From Micro Perspective to Macro Perspective\ iInterview with Jannik Elkær
یک دیدگاه