پویان طباطبایی, تورنتو | اولین بار براهنی را در سال ۱۳۸۰، یا شاید ۱۳۸۱، در مراسم شب «واژه» دیدم. گردهمایی پرشور ایرانیان مهاجر که در آن هنرمندان و شاعران برای بزرگداشت ادبیات و هنر، به شعرخوانی، داستانخوانی و کتابخوانی میپرداختند. فضایی سرشار از خلاقیت بود و دیدار با فردی با جایگاه او، در چنین محیطی، بسیار خاص و الهامبخش. دیدار او برایم بسیار جذاب و فرح بخش بود. بسیار جدی و محکم روی صحنه آمد. بسیار محکم شعر خواند و بسیار محکم رفت. همانطور که فکر میکردم, او نه تنها یک شاعر، بلکه نمادی از استقامت و قدرت کلام بود.
در طول دو دهه بعد، بسیار خوششانس بودم و این فرصت را داشتم که به او نزدیکتر شوم و دوستی بینمان شکل بگیرد. ما چندین بار در سال یکدیگر را ملاقات میکردیم و او دو باری هم به خانهام آمد. و در این دیدارها، متوجه شدم که در کنار ان نگاه نافذ و آن کلام صریح که عموما از او بیاد داریم, براهنی انسانی خوش ذوق , مهران و بسیار بامزه است.
رضا براهنی نویسنده، شاعر و متفکر برجستهی ایرانی-کانادایی بود که تأثیر عمیقی بر ادبیات و آزادی بیان گذاشت. در طی سالهای حضورش در کانادا، براهنی یک دوره بهعنوان رئیس انجمن پن کانادا فعالیت کرد و در این نقش برای آزادی بیان و دفاع از حقوق نویسندگان تحتتعقیب تلاشهای بسیاری انجام داد. آثارش در کانادا، هم در جامعهی ادبی و هم در زمینهی حمایت از آزادی هنری، او را به نمادی از استقامت و شجاعت تبدیل کرد.
یکی از آثار شاخص براهنی، روزگار دوزخی اقای ایاز است؛ رمانی که با چالشهای بسیاری از سوی حکومت ایران مواجه شد. پس از ممنوعیت انتشار، کتاب به دستور حکومت برای نابودی کامل از دسترس عموم خارج شد. اکنون، پس از گذشت دههها، خوانندگان این فرصت را دارند تا با تخیل قدرتمند و داستانسرایی منحصربهفرد او آشنا شوند. این اثر نهتنها نمونهای از تسلط او بر زبان شاعرانه است، بلکه به عنوان نمادی از استقامت در برابر سرکوب، ماندگار خواهد ماند.
رمان روزگار دوزخی اقای ایاز، به انتخاب سایت وینش جزو 20 رمان برتر فارسی در قرن اخیر انتخاب شده است. اما با اینهمه ضرورت خواندن آن برای خوانندگان فارسی زبان بیش از این آمار و ارقام است. این رمان که به زبان فرانسه هم ترجمه شده، در سال 1349 نوشته شده و هیچگاه به صورت رسمی به چاپ نرسیده و پخش آن در بازار کتاب ایران همیشه به صورت زیرزمینی و افست بوده است. تمامی رمان در یک خط زمانی کوتاه میگذرد. زمانی که شخصی به نام منصور (منصور بن حلاج) در حال مثله شدن است و مردم در حال تماشای او تا آخرین لحظهی جان دادن و سوار بر چهارچرخه شدن هستند.
ماجرا در زمان سلطان محمود غزنوی میگذرد که غلام و معشوقی به نام ایاز که راوی داستان نیز هست را برای خود برگزیده است و همیشه او را همراه خود دارد. مثله کردن منصور بن حلاج به دست ایاز و محمود انجام میشود. در این میان ذهن راوی(ایاز) به زندگی شخصیاش و چگونگی ورودش به کاخ سلطان محمود گریز میزند و سرگذشت خودش و افراد خانوادهاش را به تصویر میکشد. او پس از مدتی زندگی در کاخ متوجه میشود که پدرش کشته شده و برادرش صمد از دست ماموران حکومتی فرار کرده و کسی از او خبر ندارد. دو برادر دیگرش نیز فراری هستند. در این میان در کاخ؛ دلبستگیای به دختری به نام کیمیا پیدا میکند که این دلبستگی به دور از چشم محمود؛ در او احساس بیهودگی و مسخ شدگی به وجود میآورد. پس از مدتی برادرانش یوسف و منصور میخواهند به دنبال صمد بروند. ایاز با انها همراه میشود و جنازهی برادرشان را در حالی که بو گرفته در کنار رودخانه در میان جنگل پیدا میکنند. در این صحنهها ایاز متوجه تفاوتش با برادرانش میشود و میبیند که نمیتواند در جایی دور از محمود و کاخ زندگی کند. او خودش را کاملا سرسپرده و مسخ وضعیت مفعولیاش مییابد.
نویسنده با ظرافت و شیوهی روایت خاصی؛ شخصیت اصلیاش را چکیدهی تمام انچه بر تاریخ ایران گذشته تصویر میکند و وضعیت او را به وضعیت امروز و تمام دورانهای پادشاهی ایران نسبت میدهد.
بخشی از کتاب:
«در این لحظه که در کنار محمود ایستادهام، آنچنان روشن هستم که خدا میداند؛ چرا که من غلام او هستم و به او اعتقاد دارم و گوگردی را که از او در اعماق رودههایم میجوشد، شیفتهوار دوست دارم. خندهی او مرا به سوی پرتوی از شیفتگی ناخوداگاهانه رهبری میکند. من از دل و جان و از اعماق رودههایم شیفتهی او هستم. مگر نه این است که آراستن سرو ز پیراستن است؟از چه چیز آفاق و انفس خجالت بکشم؟ مگر تاریخ، آن شهادت لایزال را در حق من نداده است؟ مگر تاریخ خجالت میکشد که من هم خجالت بکشم؟ استحالهی ملت من یک قطب مسئله است و استحاله خود من قطب دیگر؛ و آن جرقه، این دو قطب را به یکدیگر ارتباط میدهد؛ روشن و شفاف هستم و امیر محمود اینک در برابر ملت مفعول خود ایستاده است و در آن سوی جرقه، این دو قطب را به یکدیگر ارتباط میدهد. روشن و شفاف هستم و امیر محمود اینک در برابر ملت مفعول خود ایستاده است و در آن سوی جرقه، امیر ماضی در برابر من و پدرم….»
دربارهی نویسنده:
رضا براهنی، شاعر، نقاد، نظریهپرداز ادبی و نویسندهی برجسته در عرصهی داستان نویسی ایران در سال 1314 در شهر تبریز متولد شد. او تحصیلات ابتدایی را در تبریز گذراند و مدرک دکتری خود را در رشتهی ادبیات انگلیسی در ترکیه دریافت کرد. او عضو هیئت موسس کانون نویسندگان ایران و همچنین رئیس انجمن قلم کانادا بود. بسیاری از آثار او به زبانهای مختلف از جمله فرانسوی، انگلیسی و سوئدی ترجمه شدهاند. از آثار او میتوان به آواز کشتگان، رازهای سرزمین من، آزاده خانوم و نویسندهاش، بعد از عروسی چه گذشت، چاه به چاه و … اشاره کرد.