خاطره ای از کنسرت ابی در تورنتو 2016
هلیا قاضی میرسعید
باید اعتراف کنم آشنایی من با ابی، دقیقا سوم راهنمایی اتفاق افتاد. آن هم یک آشنایی غیررسمی!! ماجرا از این قرار بود که همسایه دیوار به دیوار ما یک آپارتمان 4 طبقه بود و یکی از پسرهای این ساختمان هر روز که با دوستانش دم در جمع می شدند، می زد زیر آواز و «دلتنگم» را می خواند.
آن موقع من و دیگر دخترهای همسایه نمی دانستیم این آهنگ را چه کسی خوانده، تا اینکه یک روزی دوستی گفت خواننده این ترانه، «ابی» است و این طور شد که ما هم به عاشقان سینه چاک ابی پیوستیم. اول دبیرستان که رفتیم به اقتضای سن و سال، ابی و داریوش شدند مونس شب های تارمان.
آن موقع ابی تازه آلبوم «ستاره های سربی» را داده بود بیرون و شبی نبود که ما آن را چندباری دوره نکنیم. از آن زمان 20 سالی می گذرد و من هربار که می شنیدم ابی در گوشه از جهان کنسرتی دارد، می رفتم تا خاطرات کوچه هشتم مهناز.
تا 4 جون سال 2016. تاریخی که باید آن را در حافظه ام ثبت کنم. ابی به تورنتو آمد و بالاخره من رفتم به کنسرتش. کنسرتی که سالها بود می خواستم بروم، اما به واسطه زندگی در ایران و درآمد روزنامه نگاری، امکانش فراهم نمی شد. اما وقتی 3 سال پیش به تورنتو آمدم به خودم قول دادم که کنسرت ابی را از دست ندهم. البته ابی در این مدت چندباری به تورنتو آمد، اما به تنهایی کنسرت نداشت و من هم اصرار داشتم که فقط و فقط او بخواند و بس.
صبر 3 ساله که به سر آمد و روز موعود فرا رسید، کمی زودتر از زمان معمول به سمت Sony Center روانه شدیم. اما وقتی ایرانی باشی، انگار که آسمان همه جا همین رنگ است. برنامه با یک ساعت تاخیر شروع شد. تاخیر یک ساعته در برابر عمری انتظار، عددی نبود.
نکته قابل توجه در سالن انتظار، صفی بود که مردم بلیت به دست، پشت در کشیده بودند. اینکه چرا وقتی روی بلیت، شماره صندلی نوشته شده، باید صف کشید، سوالی است که جوابی برایش ندارم. اما خب ما ملت همیشه در صف هستیم و این فرهنگ صف کشیدن را تا تورنتو که جای خود دارد، تا ثریا هم پایش بیفتد، با خود می بریم.
البته جای شکرش باقیست که هر بلیت را به یک نفر فروخته بودند و نه بیشتر. زبانم لال در جهان اول زندگی می کنیم دیگر. بنابراین نفس راحتی کشیدیم و سرجایمان نشستیم و چشممان خیره به صحنه، منتظر ابی شدیم. کلیپی پخش شد مثلا از پشت صحنه، که ابی را در حال پوشیدن لباس برای آمدن به روی صحنه نشان می داد با متنی به غایت ضعیف با صدای ابی که لحظه شماری می کند برای دیدار با مخاطبانش.
بالاخره انتظار به سر آمد و ابی با هیجان بسیار و در میان تشویق بی وقفه حاضرین وارد سالن شد. ابی 66 ساله، اما چابک با همان صدای گردن کلفت. «آقای صدا»، «ابی دوستت داریم» از گوشه و کنار سالن به گوش می رسید. جو حاکم بر سالن، پر از شور و انرژی بود و ابی به خوبی صحنه را در کنترل خود داشت. ترانه هایی که در این کنسرت اجرا کرد، بسیار دقیق و هوشمندانه انتخاب شده بودند.
اقبال با من همراه بود که بیشتر آهنگ هایی که با آنها خاطره داشتم را، خواند تا رسید به «دلتنگم»، ترانه ای که شاید مهمترین دلیل آمدنم به این کنسرت بود. پرت شدم به سالهای دور، سالهایی که با یک ترانه عاشق می شدیم، زمانی که دلخوشی هایمان گوش سپردن به آهنگ مورد علاقه مان در اتاقی تاریک بود. وقتی «پنجره» معنی دیگری داشت و راه مدرسه پر بود از حادثه، حادثه ای به عظمت یک لبخند یواشکی.
خاطره خاک گرفته آوازهای پسر همسایه و حالا کنسرت ابی، شبی خوش را برایم رقم زد، شبی که هرچند کاستی هایی داشت و آقای صدا گاهی ترانه را از یاد می برد و گاهی از ریتم خارج می شد و حتی در دقایق پایانی پر واضح بود که نفسی برایش نمانده، اما شبی شد به قدمت یک عمر.
حالا من هم پیشاپیش هواداران ابی زمزمه می کنم:«ابی دوستت داریم».