مردي كه بخت يارش بود
به بهانه تولد آرتور ميلر
مریم دهکردی
[Web-Dorado_Zoom]
نمايشنامه را از دوستي گرفته بودم به امانت. مجموعه اي بود از نمايشنامه هاي «بكت»، «چخوف»، «ميلر»، «امانوئل اشميت – Eric-Emmanuel Schmitt» و چند نويسنده دیگر. از آن ميان، نمايشنامه «خرده جنايت هاي زن و شوهري» اشميت و «مرگ دستفروش» ميلر خوب در خاطرم مانده است. امروز تولد «آرتور ميلر- Arthur Asher Miller » است. كسي كه در كنار بزرگاني همچون «تنسي ويليامز – Tennessee Williams»، «بكت – Samuel Barclay Beckett» و «چخوف»، نقش مهمي در تحول تئاتر و نمايشنامه نويسي دارد. اولين اثر تراژدي مدرن جهان به قلم اوست، كه توانسته سه جايزه اصلي نمايشنامه نويسي يعني «پوليتز»، «توني»، و جايزه «حلقه منتقدان نمايشنامه نويسي» نيويورك را از آن خود كند. براي نمايش مهم «مرگ دستفروش – Death of a Salesman» يك بارهم مدال طلاي «آكادمي هنر و ادبيات آمريكا» و دوبار نيز جايزه «منتقدان نيويورك» را به خود اختصاص داده است. در سال ١٩٦٥ «آرتور ميلر» ٥٠ ساله موفق به تصدي رياست «انجمن جهاني پن» شد.
او در ١٧ اكتبر ١٩١٥ در يك خانواده يهودي الاصل در نيويورك به دنيا آمد. خانواده اش با هجوم هيتلر، ناچار به هجرت از لهستان شده بودند. بعد از ورشكستگي پدرش و مهاجرتشان به بروكلين، او مجبور شد از صبح زود و پيش از رفتن به مدرسه، نان توزيع كند تا كمك خرج خانواده اش باشد.
«ميلر» جوان به نويسندگي علاقمند بود و تصميم گرفت روزنامه نگاري بخواند به همين دليل در سال ١٩٣٤ وارد دانشگاه ميشيگان شد. چهار سال بعد در رشته ادبيات انگليسي فارغ التحصيل شد و بعد از بازگشت به نيويورك شروع به نوشتن نمايشنامه هاي راديويي براي شبكه هاي CBS و NBC کرد.
اولين نمايشنامه «ميلر» كه موفق به كسب جايزه از سوي «انجمن منتقدان ادبيات نمايشي نيويورك» شد و جايزه «توني» را از آن او كرد، «تمام پسران من» نام داشت. به فاصله يكسال، در سال ١٩٤٥ نيز رماني ضد فاشيسم به نام «كانون» نوشت. چهار سال پس از آن «ميلر» با خلق نمايشنامه «مرگ دستفروش» كه بسياري معتقدند با الهام از شرايط نابسامان دوران نوجواني خود اوست، به شهرتي جهاني دست يافت.
«مرگ دستفروش» داستان زندگي مردي است كه بر نيروهاي زندگي نظارت و اختياري ندارد. قهرمان قصه مردي است كه در خانه كوچكش باغچه اي دارد و سبزيجات در آن مي كارد، اما بعد از ساخته شدن ساختمان هاي بلند در اطراف خانه، ديگر آفتاب به باغچه اش نمي تابد. اين خانه محصور، استعاره اي است از جهان راكدي كه زندگي در آن جريان ندارد. قهرمان داستان با تكيه بر خاطراتش تلاش مي كند به چرايي زندگي پي ببرد، اما با فرو رفتن به روياها به هيچ چيز نمي رسد. تضاد و تقابل ميان واقعيت زندگي و روياهاي او خيلي زياد است. شخصيت شكست خورده «ويلي لومان» در اين نمايشنامه پر از تناقض است. آرزوهايش با واقعيتي كه در آن زندگي مي كند در تضادند. به نظرش پسرانش انسان هاي موفقي هستند اما در واقع اينگونه نيست. نه او و نه پسرانش خوشبخت نيستند. پسر بزرگش بيكار است و دزدي مي كند، بعد هم در تگزاس لباسي را مي دزدد و سه ماه به زندان مي افتد. پسر كوچكتر وضع بهتري دارد اما او هم به واسطه بلند پروازي هايش از زندگي ناراضي است.
«مرگ دستفروش» يك اثر ضد سرمايه داري است. به همين علت هم «ميلر» بعد از نوشتن اين نمايشنامه، ناچار شد از آمريكا خارج شده و به اجبار در پاريس اقامت كند. او در اغلب نمايشنامه هايش آنچه انسان را رنج مي دهد را نشان مي دهد. شخصيت هاي نمايشنامه هاي او اهل مبارزه اند. «ميلر» در آثارش جامعه اي را به تصوير مي كشد كه مردم در آن ميان كار و زندگي مي جنگند و گاهي كشته مي شوند.
«آرتور ميلر» در طول سالهاي پس از ١٩٤٥ تا ١٩٩٨ چنديدن نمايشنامه نوشت و اجرا كرد. از آن جمله مي توان به «بوته آزمايش» اشاره كرد كه با توجه به فضاي سركوب سياسي دوران «مك كارتيسم» موفق به دريافت جايزه «آنتوانت پري» شد و به بالاترين دفعات اجرا در ميان آثار «ميلر» دست يافت. «چشم اندازي از پل – A View from the Bridge» نيز اجراي موفقي داشت. «سقوط در كوه مورگان – The Ride Down Mt. Morgan» و «ارتباطات آقاي پيترز – Mr Peter’s Connections» نيز دو نمايشنامه ديگر او در دهه ٩٠ ميلادي هستند.
«آرتور ميلر» در آثار خود با ادبيات واقع گرا، دقت و بينشي ظريف، نقاط ضعف و قوت شخصيت هاي داستان هايش را درهم مي آميخت و شخصيت هاي تازه در اثر بعدي اش متولد مي كرد. سبك رئاليستي منحصر به فردي داشت و تصويري دقيق از جامعه دوران خود و ارزش هاي از بين رفته را در آثارش ترسيم مي كرد. شخصيت هاي نمايشنامه هاي «ميلر» اغلب قرباني بي عدالتي ها و بي رحمي هاي نظام كاپيتاليسم بودند. او به احساس مسئوليت در قبال همه انسانها در جهان معتقد بود. به نقش اخلاق، خانواده و مسئوليت پذيري در اجتماع باور داشت و معتقد بود انسان تنها از اين طريق به يك جامعه مدرن دست خواهد يافت. اين جمله «ميلر» نشان دهنده مسئوليت پذيري او در ارتباط با انسانها در جهان است:«ما همه در کشتارهای ویتنام، عراق، افغانستان و … مسئولیم. ما سیاستمدارانی را به قدرت می رسانیم، به آنها مالیات می دهیم و سکوت می کنیم، پس دستمان به خون همه مظلومینی آلوده است که سیاستمداران ما آنان را به نابودی می کشند.»
«آرتور ميلر» يكي از شاخص ترين نويسندگان از منظر ديالوگ نويسي است. در نمايشنامه «سقف كليساي جامع – The Archbishop’s Ceiling» اين هنر را به رخ كشيده است. شخصيت ها، در اين نمايشنامه در خانه اي هستند كه دستگاه شنود دارد. آنها فارغ از آنكه دارند پاسخ يك ديگر را مي دهند، هدفشان رساندن پيامشان به گوش سوم كار گذاشته شده، در آن خانه است. ديالوگ ها، در اين اثر، ماهيتي چند وجهي دارند و شخصيت ها ناچارند با كلماتي پاسخ همديگر را بدهند كه علاوه بر پاسخ، پيامشان به شخص استراق سمع كننده برسد. گرچه او در نمايشنامه اش، معضلات جامعه آمريكايي را تصوير مي كند، اما شهرت بي مثال او، به دليل آن است كه جهان شمول بودن اين مشكلات را يادآور مي شود. «ميلر» در آثارش از تفتيش عقايد انتقاد مي كند، منفعت طلبي و ناديده گرفتن ديگران را، در سراسر جهان يادآوري مي كند و بر ناديده گرفتن آزادي هاي فردي مي تازد.
«آرتور ميلر» سه بار ازدواج كرده است. او همسر هنرپيشه جنجالي و زيباروي هاليوود «مريلين مونرو – Marilyn Monroe» بود كه البته اين ازدواج ٥ سال بيشتر دوام نداشت، اما جالب است بدانيد پس از مرگ «مونرو»، او به مدت ٩ سال نه هيچ نمايشنامه اي نوشت و نه كاري را بر روي صحنه برد. پس از اين زمان طولاني سرانجام با اجراي نمايشي كه گويي روايتي از زندگي شخصي اوست، به دنياي اجراي تئاتر بازگشت. اين نمايشنامه «پس از سقوط – After the Fall» نام داشت. «ميلر» در دهم فوريه سال ٢٠٠٥ در خانه اش بدليل مشكلات قلبي درگذشت. اما واقعیت آن است که وقتي مي نويسي ديگر نمي ميري! تولدت مبارك آقاي نويسنده!
**عنوان يادداشت نام يكي از نمايشنامه هاي آرتور ميلر است