سرنوشت شوم صاحبان یک فنجان
مصاحبه با آیدا کیخایی، کارگردان و طراح نمایش «خواب در فنجان خالی»
هلیا قاضی میرسعید – تورنتو
آیدا کیخایی این روزها مشغول تمرین نمایش «خواب در فنجان خالی» نوشته نغمه ثمینی است. در این نمایش سیاوش شعبانپور، بنفشه طاهریان و مونا کتابیان به ایفای نقش می پردازند. به سراغشان می روم تا از کم و کیف تمرین ها خبردار شوم. در راهرو مونا کتابیان را می بینم، احوالپرسی کوتاهی می کنیم و داخل اتاق تمرین می شوم، دور تا دور اتاق از صندلی پر شده و روی هر کدام تعدادی لباس دیده می شود. آیدا کیخایی و محسن ناظری کنار هم نشسته اند. محسن مشغول تنظیم صداست و آیدا تعدادی تکه کاغذ در دست دارد که نکاتی را روی آنها نوشته تا به بازیگران یادآوری کند. سیاوش مثل همیشه آرام و قرار ندارد و تا صدای موسیقی را می شنود، شروع به رقصیدن می کند! در گوشه دیگر اتاق بنفشه طاهریان به تا کردن لباس هایش مشغول است. با همه سلام و علیکی می کنم و می روم کنار آیدا می نشینم تا تمرین آغاز شود.
چندمین جلسه تمرین است؟
اولین جلسهی تمرین ما چهارده آگست بود و امروز – هشتم اکتبر – بیست و هشتمین جلسهی تمرین است. من خیلی عادت به دورخوانی ندارم، جلسهی اول و دوم دورخوانی کردیم و از جلسهی سوم بچهها شروع کردند به از بر کردن متن. بعد نوبت به تحلیل متن و نقشها رسید. چون معتقدم تا وقتی بازیگر متن را تا حدی حفظ نباشد، نمیتواند برای تحلیل و اجرای آن ایده و نظری هم داشته باشد. ولی وقتی به متن مسلط باشد دستش برای اجرا و تحلیل آن بازتر است.
با توجه به این تعداد جلسه تمرین، الان بازیها به آن استانداردی که میخواستی رسیده؟
هنوز تا اجرا خیلی فرصت داریم. من در هر جلسه ایدههایی به ذهنم میرسد که بهتر شدن کار کمک میکند. حتا تا روز آخر هم اگر تغییری لازم باشد آن را عملی میکنم.
با توجه به اینکه خودت هم بازیگری، آیا شده فکر کنی اگر خودت بازیگر نقشی بودی آن را جور دیگری بازی می کردی و از بازیگر بخواهی آن را آنطور که تو دلت می خواد بازی کند؟
نه! اما از تجربههای بازیگریام در کارگردانی استفاده میکنم. اما اینکه از بازیگرانم بخواهم مثل من بازی کنند، نه، اصلن! به نظرم امکانپذیر هم نیست. مگر اینکه بازیگر از خودش ایده و نظری نداشته باشد، آن وقت ماجرا فرق میکند.
با این تفاسیر که گفتی، چقدر دست بازیگر را باز می گذاری؟
من معمولن دست بازیگر را باز میگذارم. تا هم من بتوانم از ویژهگیها و تواناییهایی خود بازیگر استفاده کنم و هم او روی صحنه منقبض نباشد. اما خب مثلن از همان روزهای اول تمرین میدانستم که میخواهم در صحنه دوم، شمع باشد و مونا دارد شمعها را میچیند. یا اینکه میدانستم که میخواهم از چه موسیفیهایی استفاده کنم و البته دربارهی موسیقی از برادرم آیدین هم کمک گرفتم. ولی بیشتر چیزها در تمرین شکل میگیرد. من باید بازیگرم را در تمرین ببینم تا ایدههای بیشتری به ذهنم برسد.
متن هایی که برای اجرا انتخاب می کنی، عموما غمگین هستند. چه نکته ای در این نمایشنامهها هست که علاقمند به اجرای آنها میشوی؟
نه اینطور نیست. مثلن مرد بالشی متن غمگینی نبود. یا رقص کاغذپارهها. هر دو کار پر از لحظات کمیک بود. برای انتخاب متن به این فکر نمیکنم که تماشاگر چه میپسندد. مثلن این حرف جا افتاده که تماشاگر ایرانی دوست دارد کمدی تماشا کند. من به این دلیل متنی خندهآور و کمدی برای اجرا انتخاب نمیکنم.
منظورم اصلا کمدی نبود. مرد بالشی هم کمدی تلخی بود.
برایم مهم این است که نمایشنامه داستانگو و توام با طنز باشد. و قبل از تماشاگر خودم را در وهلهی اول جذب کرده باشد تا حوصله کنم آن را با تعدادی بازیگر تمرین و آمادهی اجرا کنم. ولی این که نمایشی فقط بخواهد مخاطب را بخنداند، برای من جالب نیست.
شاید بهتر است در توضیح سوالم بگویم که در این چند وقت نمایشهایی که از گروه شما به روی صحنه رفته، نمایش های غمگین و تلخی بوده است. این رویه دلیل خاصی دارد؟
حتا آیسلند و هیولاخوانی کارهای اخیر گروه ما که متنها شاید تلخی به نظر میرسیدند توام با لحظات کمدی بودند و تماشاگر لحظاتی میخندید. به هرحال متن باید برای من جاذبههایی داشته باشد و من ایدههایی برای اجرای آن داشته باشم. محتوای نمایشنامه هم برایم مهم است. به هر حال اگر مقدار غم در این کارها بیش از شادی است شاید دلیلش این باشد که تاریخ معاصر ما ایرانیها بیشتر غمانگیز است تا شادیآور و به همین دلیل کارهای هنری هنرمندان هم وصفالحال است.
«خواب در فنجان خالی» به «هیولاخوانی» هم شباهت دارد. باز هم مسئله نویسنده و رسانه و سانسور و رفت و آمد در زمان.
متنهای نغمه ثمینی این ویژهگیهای مشترک را دارد. بازی زمانی و رفت و آمد آدم ها از زمان گذشته و حال و سورئالیستی بودن از خصوصیات کارهای نغمه است. بعد از اجرای هیولاخوانی و بازتاب خوب آن در میان تماشاگران فکر کردیم این نویسنده را باید به ایرانیان تورنتو بیشتر بشناسانیم.
به محدودیت اشاره کردی، آیا این محدودیت در انتخاب متن هم تاثیر می گذارد؟ اینکه مثلا احساس کنی بازیگری برای بازی در فلان نقش را نداری و از اجرای آن نمایش صرفنظر کنی؟
نمایشهایی را که پیش از این گروه ما در تورنتو به روی صحنه برده، همه را قبلن در ایران اجرا کرده بودیم. این اولین باری است که کاری را اجرا می کنیم که در ایران روی صحنه نبرده ایم. من همیشه خواب در فنجان خالی یکی از برنامههام برای کارگردانی بود، احساس کردم که الان وقت آن رسیده که نمایش «خواب در فنجان خالی» را اجرا کنم. من فکر میکنم اینجا بازیگر خوب کم نداریم. در مورد مسائل دیگر، ممکن است من بخواهم نمایشی اجرا کنم که پروداکشن عظیمی باشد، در این صورت مسلمن ناچارم اجرای آن را به ایران موکول کنم. چون مسلمن دستم برای صحنه و نور و عوامل پشت صحنه و هر چیزی بازتر است. اینجا مهمترین مشکلش این است که این همه تمرین میکنی برای فقط دو اجرا، چون بیش از این تماشاگر نیست. این هم خیلی غمانگیز است هم من را برای انتخاب متن محدود میکند.
طراحی صحنه چطور؟ در این نمایش چه کسی آن را به عهده دارد؟
شخصی با سمت طراح صحنه نداریم، اما خودم ایدههایی برای صحنه دارم که همان را اجرا میکنیم.
بعد از این چند نمایشی که به روی صحنه بردید، توانستید به یک جمع بندی برای تشکیل گروه برسید؟
گروه ما در تورنتو تازه تاسیس و ثبت قانونی شده. در تدارک عضوگیری هستیم. من و محمد یعقوبی و آیدین کیخایی گروه را تشکیل دادیم و بعد حمیدرضا دهقان به ما پیوست و در طراحی وبسایت گروه و انجام همهی امور وبسایت یار و یاور ماست. سهیل پارسا لطف کرد و پذیرفت که عضو مشاور ما باشد. احتمال دارد مونا کتابیان به زودی یکی از اعضای گروه ما بشود. چند نفر دیگر را هم داریم میسنجیم که عضو گروه کنیم.
پس از این نمایش، گروه شما برنامه دیگری در دست اجرا دارد؟
محمد یعقوبی یک ورک شاپ دارد و بعد با هنرجویان این ورکشاپ نمایشی اجرا خواهد کرد.
اجرای نمایش زمستان ۶۶ هم یکی دیگر از کارهای محمد یعقوبی است که در سال ۲۰۱۸ میخواهیم روی صحنه ببریم. من هم میخواهم نمایشی کار کنم که تمام بازیگران آن زن هستند.