نگاهی به زندگی و آثار ویوین مایر، عکاس خیابانی
ترجمه: محسن آزاده
در اواخر سال ۲۰۰۷ میلادی، «جان ملوف – John Maloof» در مزایدهای که در پورتاژ پارک شیکاگو برگزار شده بودشرکت کرد. در آن زمان ملوف در نوشتن کتابی درباره پورتاژ پارک همکاری داشت و بههمین دلیل بهدنبال عکسهای تاریخیای بود که در کتاب از آنها استفاده کند. اکثر وسایلی که درمزایده دیده میشدند یا مدتها بیاستفاده افتاده بودند یا دستبهدست بین صاحبان مختلف چرخیده بودند. او تصادفاً به جعبهای برخورد که پر بود از عکسهایی که بین دهه ۵۰ و ۶۰ گرفته شده بودند. با خود فکر کرد حتماً عکسی که برای کتاب مناسب باشد بین آنها پیدا خواهد کرد.جعبه را به بهای ۴۰۰ دلار خرید و مزایده را ترک کرد. اما در جعبه حتی یک عکس هم از پورتاژ پارک نبود. چیزی که ملوف صاحبش شده بود، ۳۰۰۰۰ نگاتیوی بود که «ویوین مایر» در سالهای مختلف تهیه کرده بود.
با این که «ملوف» چیز زیادی از عکاسی نمیدانست، جذبه عکسها او را به حال خود رها نکرد. نگاتیوها را اسکن کرد و در کامپیوتر شخصی خودش مشغول دیدن آنها شد. لحظاتی که عکاسی ناشناس آنها را ضبط کرده بود: بچه لاغری که از پنجره کثیف مغازه مشغول دید زدن بود، باسن انسانهای چاقی که از نیمکت پارک بیرون افتاده بود یا مردی که روی صندلی جلوی ماشین خوابش برده بود، به طوری که دستش را برای آسایش چشمهایش هایل نور کرده بود. «ملوف» به وجد آمده بود، از خود پرسید چه کسی این عکسها را گرفته است.
برگزارکنندگان مزایده هم از عکاس خبری نداشتند، اما گفتند این جعبهها متعلق به خانم مسنی بوده که از بیماری رنج میبرده است. «ملوف» کمکم با اشخاص دیگری که جعبههای مشابهی از همان خانم گرفته بودند تماس پیدا کرد و تمام نگاتیوها را خرید. او صاحب مجموعه عظیمی شده بود که هیچ بانیای نداشت. بعضی از عکسها را در EBAY به فروش گذاشت و وقتی متوجه استقبال عموم نسبت به آنها شد تصمیم گرفت عکاس شان را کشف کند.
در آپریل ۲۰۰۹، بیش از یک سال و نیم پس از آن که «ملوف» اولین جعبه را در مزایده خریده بود، او یک پاکت نامه در یکی از جعبهها یافت. نامه از طرف یک چاپخانه عکس بود و روی آن یک اسم دیده میشد: «ویوین مایر- Vivian Dorothea Maier». او نام «مایر» را در اینترنت جستجو کرد و به متنی رسید که چند روز پیش در مجله «شیکاگو تریبون» چاپ شده بود. اعلامیه فوت یک خانوم ۸۳ ساله: «ویوین مایر، خانم محترم فرانسویالاصلی که ۵۰ سال شهروند شیکاگو بود، روز دوشنبه فوت کرد. او برای جان، لین و متیو مثل مادر بود. روح پرسخاوتش برای تمام کسانی که با وی آشنایی داشتند،مایه آرامش بود. او همیشه آماده بود تا با نظراتش به دیگران یاری برساند. همچنین میتوان ازوی به عنوان یک منتقد ارزنده فیلم و یک عکاس گرانمایه یاد کرد. او یک انسان واقعی بود که غیبتش به شکل غمانگیزی فراموش نخواهد شد و زندگی طولانی و شگفتانگیزش از یادها نخواهد رفت.»
وقتی «ملوف» با مجله تماس گرفت، جز یک شماره اشتباه چیزی عایدش نشد. او نمیدانست به کجا رجوع کند. در این حین او وبلاگی تأسیس کرد به آدرس www.vivianmaier.com و کارهای «مایر» را روی آن به نمایش گذاشت. بعدها در اکتبر همان سال وبلاگ را در فلیکر -وبسایت اشتراک عکس- معرفی کرد و با طرح یک پرسش در زیر بخش عکاسی خیابانی، به نتایج جالب توجهی رسید: «من با این عکسها باید چهکار کنم؟ (به جز این که بدهمشان به شما!)»
بحث در این سایت بسیار گسترده شد. پیشنهادها فراوان بودند و وبسایتهای فراوانی به بلاگ او لینک دادند. «ملوف» متوجه شد مسأله «مایر» بزرگتر از چیزی است که تصور میکرده است.
«ملوف» درست فهمیده بود. پس از انتشار آنلاین بخش کوچکی از آثار «مایر»، طرفداران زیادی برای کارهایش پیدا شد. در دو سال گذشته دو کتاب از عکسهای او چاپ شده است و آثارش در بیش از ۱۶ نمایشگاه در کشورهای مختلف به نمایش درآمدند. اکثر این عکسها را تا قبل ازکشفشان کسی جز خود عکاس ندیده است. «ملوف» تخمین میزند ۱۰۰۰۰۰ نگاتیو از «مایر» جمعآوری کرده است و حدود ۱۲۰۰۰ تای دیگر هم در دستان مجموعهدار دیگری به نام «جف گلدستاین» است. بیشتر عکسهای «مایر» سیاه و سفید هستند و سوژهها در زندگی روزانه و بدون پز مشخصی گرفته شدهاند و درعین حال احساس مشخصی را منتقل نمیکنند. «مایر» سفرهای مختلفی داشته است و نگاتیوهایی از لسآنجلس، مصر، بانکوک، ایتالیا و جنوب غرب آمریکا دیده میشود. گستره شگفتانگیزی که در کارهای «مایر» وجود دارند و عمقی که در تمامی عکاسی او دیده میشود «ملوف» را واداشته تا به دنبال پاسخ این دو سؤال بگردد:«ویوین مایر چه کسی بوده و چه چیزی میتواند نگاه فوقالعاده عکاسانه وی را توجیه کند؟»
«ملوف» که آن زمان ۲۷ ساله بود، هنگام دستهبندی نگاتیوها به آدرسی برخورد که زیر یک جعبه کفش نوشته شده بود. با تحقیقی مشخص شد «مایر» از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۲ با خانواده «گنزبرگ» زندگی کرده و پرستاری سه فرزندشان به عهده او بوده است: جان، لین و متیو.
امروزه «لین گنزبرگ» یک مأمور مالیاتی ۵۵ ساله است. او درباره «مایر» میگوید: «خانم مایر برای ما مثل مری پاپینز بود. او قدرت فوقالعادهای داشت و به راحتی با بچهها ارتباط برقرار میکرد.»
خانواده «گنزبرگ» در سال ۱۹۵۶ به دنبال یک پرستار کودک، یک آگهی به روزنامه داده بودند «ویوین مایر» از این طریق با این خانواده آشنا شد. خانم «ننسی گینزبرگ» درباره او میگوید: «روزی که به منزل ما آمد یک کت بلند پوشیده بود که او را بیشتر شبیه مری پاپینز جلوه میداد.اما دو چیز او را متمایز میساخت: یکی جعبه بزرگی که همراه خودش آورده بود و دیگری دوبین عکاسیاش که از گردنش آویزان بود. البته لهجه غلیظ فرانسویاش هم مشخصه بارز دیگر او بود.»
«مایر» دقیقاً هم فرانسوی نبود. با توجه به گواهی تولدی که خانواده «گینزبرگ» همراه دیگر وسایل مایر به «ملوف» دادند، «ویوین مایر» فرزند ماریا و چارلز مایر، در ۱ فوریه ۱۹۲۶ در نیویورک به دنیا آمده است. مادرش فرانسویالاصل و پدرش اتریشی بوده و هنگامی که ویوین ۴ ساله بوده، پدرش بهعلل نامعلومی فوت میکند.
«مایر» و مادرش به فرانسه برمیگردند اما محل زندگی آنها در آن زمان مشخص نیست. در ۱۶آوریل ۱۹۵۱ وقتی مایر ۲۵ سال داشت، تنها از بندر «لههاور» در شمال غربی فرانسه به سمت نیویورک حرکت میکند و ۱۰ روز بعد وارد نیویورک میشود. مشخص نیست در ۵ سال اول اقامتش در نیویورک به چه کاری مشغول بوده – جز عکاسی که بخش بزرگی از مجموعه ملوف را تشکیل میدهد.- اما گمان میرود مانند باقی عمرش پرستاری افراد را در منزل بهعهده داشته است.
«مایر» حتی پیش نزدیکترین دوستانش هم انسانی تودار بود و از عقبه زندگیاش کسی خبر نداشت. حتی خانواده «گنزبرگ» هم نمیدانند او کی و چرا وارد شیکاگو شده است. «نانسی گنزبرگ» میگوید: «فکر نمیکنم او علاقه چندانی به پرستاری کودکان داشت. او فقط مجبور به انجام اینکار شده بود، چون کار دیگری نمیدانست.»
فرزندان «گینزبرگ» بهخاطر ماجراجوییهای عجیبی که «مایر» در آن سالها برایشان درست میکرده او را تحسین میکنند. او میخواسته آنها زندگی را بیش از محلهای که زندگی میکنند و دنیایی که می بینند درک و کشف کنند. آنها از سفرها و تجربیاتی یاد میکنند که در کنار مایر داشتهاند و داستاهایی که او برایشان تعریف کرده است.
روزهایی که «مایر» در مرخصی بود یا کاری نداشت، معمولاً به سینما میرفت تا فیلم ببیند یا دوربینش را برمیداشت تا در شهر چرخی بزند. اگر چهره مشهوری به شهر میآمد، مثل «کندی» یا «روزولت»، او هرطور شده برنامهاش را تنظیم میکرد تا با دوربینش سراغ آنها برود. بعضی روزها در خانه میماند و خودش را در حمام، که به تاریکخانه تبدیل کرده بود حبس میکرد. کسی حق ورود نداشت. «آورون گینزبرگ» میگوید: «او هیچوقت نمیخواست با دوستانش نشست و برخواست کند و هیچ نشانهای نبود که با کسی رابطه داشته باشد یا بخواهد ازدواج کند.
«مایر» در سالهای متمادی مجموعه عظیمی را جمعآوری کرد. شاید بهتر است بگوییم نمیخواست چیزی را دور بریزد. مجموعهای از نگاتیوها، دوربینها، نوار کاست، لباس، کفش و … .حتا روزنامههایی که در این سالها دور نینداخته است.
بین سالهای ۱۹۵۹ و ۱۹۶۰ «مایر» به مدت ۶ ماه کل دنیا را گشت. او سهمی در یک زمین در آلسیس فرانسه داشت و با فروش آن توانست خرج سفرش را تأمین کند. او در این مدت به نیویورک، لسآنجلس، مانیل، بانکوک، بیجینگ و حتی مصر و ایتالیا سفر کرد و دوباره به شیکاگو برگشت. «ننسی» درمورد سفرهای «مایر» میگوید :«او اگر میخوست برود میرفت. خانواده ما مجبور بود برای اوقاتی که او نیست یک جانشین موقت بیاورد. او حتی نمیگفت کجا میرود. یعنی کسی هم نمیپرسید. روحیه درونگرایی او مانع این کار میشد.»
گاهی اوقات او عکسهایی که از بچهها میگرفت را با خانواده «گینزبرگ» به اشتراک میگذاشت. اما جوری هم نبود که آنها را هدیه بدهد. «ننسی» میگوید: «اگر عکسی میخواستیم باید آن رامیخریدیم. اما از طرفی هم مایر کسی نبود که عکسهایش را بفروشد. مثل نقاشی که نقاشی بکشد و بعد دلش نیاید از آنها جدا شود. او عاشق کارهایش بود.»
در سال ۱۹۷۲ بچههای «گینزبرگ» به حدی بزرگ شده بودند که نیازی به پرستار نداشته باشند. او در آن سال از آن خانواده جدا شد و در منزل افراد دیگری پرستاری میکرد.
در سال ۱۹۸۷ که او در منزل «زالمَن و کارن» مشغول به کار شد، تجربیات ۳۰ سال عکاسیاش را باخود جابجا میکرد. «زالمن» میگوید او گفته بود او تعدادی جعبه دارد که وسایل شخصیاش درآنها قرار دارد اما وقتی با ۲۰۰ جعبه وارد منزل ما شد برای جا دادنشان دچار مشکل شدیم. «کارن» تعریف میکند که «مایر» زندگی فقیرانهای داشت و بهنظر میرسید با این مسأله مشکلی ندارد. او خیلی کم وسایل نو میخرید و با ابزار خودش زندگی راحتی داشت.
در اواخر دهه ۱۹۹۰ خانواده «گنزبرگ» دوباره با مایر تماس گرفتند و خواستند منزلی برای او دست و پا کنند. لین میگوید: «ما همین که میدانستیم او کجاست خیالمان راحت میشد.»
اما نگرانی خانواده «گینزبرگ» کمتر نشد. او شبها با بیترسی همیشگیاش به محلههای ناامن شیکاگو میرفت و با بیخانمانها همصحبت میشد.
در زمستان ۲۰۰۸ تصادفاً پایش روی یک تکه یخ لیز خورد و به سرش ضربه خورد. او را به اورژانس بیمارستان بردند. بعد از آن حادثه او را به خانه سالمندان سپردند، جایی که در آوریل۲۰۰۹ در آن فوت کرد.
امروزه «ملوف» صاحب تقریباً تمام اموال «مایر» است. چندین دستگاه دوربین عکاسی، بیش از صدفیلم ۸ میلیمتری، ۳۰۰۰ پرینت عکس و ۱۰۰۰۰۰ نگاتیو. همچنین لباسها، کفش و اموال شخصی «مایر» در این مجموعه دیده میشود.
«ملوف» جز تعدادی جعبه که فقط روزنامههای «مایر» در آنها جمع شده بودند، بقیه وسایلش رانگه داشته است. در سال ۲۰۰۹ او به همراه فیلمسازی به نام «آتونی ریدزون» تصمیم به تهیه فیلمی از زندگی او گرفتند. تمام عکسها و نگاتیوهای «مایر» برای این کار اسکن شد و این فیلم درسال ۲۰۱۴ با نام «Finding Vivian Maier» روی پرده رفت.
رئیس سابق موزه هنرهای معاصر شیکاگو، «کولین وستربِگ»، درباره کارهای «مایر» حرف جالبی میزند. او که توسط ایمیلی از «ملوف» از کارهای این عکاس باخبر شده است، میگوید: «ویوین مایر در عکاسان شیکاگو مورد جالبی است. او خیابانها را هوشمندانه و از روی آگاهی عکاسی کرده است، اما در عکاسان خیابانی دهه ۵۰ و ۶۰ شیکاگو او عکاس برجستهای نیست. عکسهای او طعنه و نیش عکسهای “هری کالاهان” یا “یاشیمو ایشیموتو” که عکاسان برجسته آن دوره شیکاگو هستند را، ندارد. او معمولاً در عکسها مشارکت دارد. یک عکاس بزرگ میداند چگونه فاصلهاش را تا سوژه حفظ کند.»
البته او ارزش کار «مایر» را زیر سؤال نمیبرد و میگوید:«جذابیت کار مایر برای او روشن است. عکسهای او من را متقاعد میکند که او توانسته است از نزدیک از اهالی شیکاگو عکاسی کند.»
«ملوف» میگوید: «حالا که مجموعه عکسهای مایر دست من است، وظیفه دارم دنیا را با کارهای او آشنا کنم تا بفهمند او یکی از عکاسان بزرگ عصر خود بوده است. هرچقدر بیشتر این کار رامیکنم خودم بیشتر مجذوب این زن میشوم. او زنی باهوش و خلاق بوده و بدون شک نبوغ زیادی در عکاسی خیابانی به خرج داده است. من از این که عکسهای مایر را با بقیه دنیا به اشتراک بگذارم راضی میشوم.»
منبع: عکاسخانه