- مختصری درباره فیلم پدر ساخته فلورین زللر با بازی آنتونی هاپکینز و اولیویا کولمن
ایده ای نو برای نشان دادن بیماری آلزایمر بعلاوه دو بازیگر برجسته و برنده اسکار همراه با بودجه کافی و پخش کننده ای دست به نقد. این ها برای مطرح شدن هر فیلمی کافی به نظر می رسد.
فیلم پدر را حتما باید دید. نه به دلیل سوژه اش که بیماری نحس آلزایمر بارها سوژه آثار نمایشی بسیاری شده و پس از این هم خواهد شد. بلکه به این دلیل که اساسا فیلمی برجسته از نظر ساختار و بیان سینمایی و نحوه روایت داستان است. رویکرد خلاقانه فیلم در بازنمایی زوال عقل تازه و بدیع است و بیننده را در سردرگمی بیمار شریک می کند. رفت و برگشت های زمانی و موضوعی و حتی عوض شدن بازیگرانی که نقش کاراکتر واحدی را بازی می کنند و تاکید روی این جابجایی ها ما را هم در آنچه در ذهن آنتونی می گذرد سهیم می کند.
گاهی به نظر می رسد بستر داستان چندین روز را به تصویر می کشد و گاهی به نظر می رسد همه اتفاقات در یک روز افتاده است و آنتونی همان روز را بارها به اشکال متفاوت زندگی می کند تا بالاخره خودش هم می پذیرد چیزی در او فروریخته است و تن می دهد به جبر زندگی. بازی ها بسیار جذاب و عالی اند و تمامی گروه بازیگران به یک اندازه با مهارت ایفای نقش کرده اند. منظور این است که بین بازی درخشان آنتونی هاپکینز و مثلا روفوس سوول که نقش پال را بازی می کند تفاوت خیلی زیادی به چشم نمی آید. البته بازی هاپکینز بی بدیل است و بدون شک یکی از بهترین نقش آفرینی های او بر پرده سینماست. اینکه همه بازیگران یک فیلم به یک اندازه درخشان ظاهر شوند بیش از اینکه امتیازی برای بازیگران باشد امتیاز کارگردانی است. یعنی او چنان بازیگرانش را هدایت کرده است که همه توانسته اند بهترین توانایی های خود را در خدمت فیلم بگذارند. از سوی دیگر روایت شکسته و رفت و برگشت های متعدد و گاهی دایره وار داستان باعث می شود فیلمی که تنها یک لوکیشن دارد و تعدادی محدود شخصیت؛ نه تنها خسته کننده نباشد بلکه جذاب و پر کشش به حساب آید.
با همه اینها یک سئوال بزرگ باقی می ماند و آن هم اینکه قصد فیلمساز از ساختن این فیلم چه بوده است. آیا فقط می خواسته سیر زوال عقل را به نمایش بگذارد و یا می خواسته مثلا دشواری های نگهداری از یک بیماری مبتلا به آلزایمر را با بینندگانش در میان بگذارد. این سئوالیست که فیلم جواب روشنی برایش ندارد. در تمام فیلم با شخصیت آنتونی همذات پنداری می کنیم و با او در از دست دادن حافظه و ثبات زندگیش سهیم می شویم. اما چیزی بیشتر از این نصیبمان نمی شود. نمایش رنج به تنهایی باعث دریافت عنصری متعالی نمی شود. حتی در تراژدی های یونان و شیوه ارسطویی رنج منتهی به تزکیه را عامل تعالی می دانستند. در فیلم پدر نمایش رنج تنها برای نمایش رنج است و گامی فراتر از آن نمی گذارد. در انتهای فیلم سرگردان و رهاشده به این می اندیشیم که چاره و گریزی نیست. آلزایمر پایان است و گریزی از آن نیست جز تلخی مطلق و ناامیدی بی انتها.