قبلا نوشتهای و حالا هم خواهی نوشت
معرفی کتاب «وداع با اسلحه» نوشتهی ارنست همینگوی
معرفی کتاب – آیدا پالیزگر –گاهی بلند میشدم و به تماشای بامهای پاریس میایستادم و به خود میگفتم:
«نگران نباش. قبلا نوشتهای و حالا هم خواهی نوشت. همهی کوششت باید بر این باشد که یک جملهی حقیق بنویسی. حقیقیترین جملهای را که میدانی بنویس.»
از متن کتاب «پاریس جشن بیکران»، ارنست همینگوی
ستوان فردیک هنری جوانی آمریکایی است که در جنگ جهانی اول در ارتش ایتالیا خدمت میکند. جوانی که جنگ را آنقدرها هم جدی نگرفته و خوشیهای نسبتا کوچکی را برای خودش در ارتش ایتالیا رقم زده. او به همراه دوست نزدیکش ستوان رینالدی شبها به دیدار دخترهای زیبا میروند و در خرابهها و کوچههای شهر پرسه میزنند. هنری در همین فضای آرام و به واسطهی ستوان رینالدی با کاترین آشنا میشود. در ابتدا هر دو تظاهر میکنند که عاشق یکدیگر شدهاند اما هردویشان میدانند در حقیقت اینطور نیست و هنری به راحتی از او جدا میشود. در همین حین جنگ کم کم شدت میگیرد و هنری هر روز بیشتر متوجه فضای سیاه اطرافش و حال بد سربازان میشود.
او در نبردی زخمی میشود و برای درمان به بیمارستانی در میلان منتقل میشود. در آنجا بازهم کاترین باریکلی را در بیمارستان ملاقات میکند و کاترین از او مراقبت میکند. آنها متوجه میشوند که علقه و حس بینشان حقیقی است و کاترین از هنری باردار میشود و هنری پس از تمام شدن طول درمانش دوباره به جبهه برمیگردد. او به همراه چند سرباز دیگر همراه با آمبولانس مجبور به عقب نشینی میشوند و در نهایت هنری تمام همراهانش را از دست میدهد و موفق میشود خودش را با پرت کردن در رودخانه نجات دهد. پس از آن که از سوی ارتش ایتالیا یک فراری محسوب میشود، پیش کاترین باز میگردد و همراه او به سوئیس فرار میکند.
وداع با اسلحه
نویسنده: ارنست همینگوی
مترجم: نجف دریابندری
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: 19
سال چاپ: 1400
تعداد صفحات: 423
همینگوی با این که از راوی اول شخص برای طرح قصهاش استفاده کرده اما در کمتر جایی از رمان ما با تکگوییها و درونیات شخصیت مواجه میشویم و هنری بیشتر از آن که اتفاقات را واکاوی کند، آنها را مشاهده میکند. خواننده در ابتدا فرض میکند که از افکار و احساسات راوی بیخبر است. اما در چند صفحهی پایانی، و در ماهها و سالهای بعد که از خواندن این کتاب میگذرد، میتواند ستوان فردیک هنری را خوب و دقیق به خاطر آورد . این همان اصلیست که همینگوی به خوبی آن را رعایت میکند. همه چیز را نمیگوید، اما به تمامی همه چیز را گفته است.
بخشی از کتاب:
«ماشین را راه انداخت. خون همچنان میریخت. در تاریکی نمیدیدم که از کجای برزنت بالای سرم میریزد. کوشیدم به پهلو بغلتم که روی من نریزد. به زیر پیراهنم جاری شده بود و آنجا را گرم و چسبناک کرده بود. سردم بود و پایم درد میکرد. حالم بد شده بود. پس از مدتی، جریانی که از برزنت بالای سرم میریخت، کم شد و دوباره چکه چکه شد. صدای برزنت بالای سرم را شنیدم که آن مرد راحتتر در آن قرار گرفت. مرد انگلیسی از جلوی ماشین پرسید: «یارو چطوره؟ حالا تقریبا رسیدیم.» گفتم: «گمونم مرده.»
قطرهها خیلی آهسته میچکید، مثل قطرههایی که پس از غروب آفتاب از قندیل یخ میچکد. جاده سربالا میرفت و شب درون آمبولانس سرد بود. در پست بالای تپه، آن برانکار را برداشتند و یکی دیگر به جایش گذاشتند و باز رفتیم.»
دربارهی نویسنده:
ارنست همینگوی زادهی 21 ژوئیه 1899 آمریکا و برندهی جایزه نوبل ادبیات در سال 1954 و جایزهی پولیتزر در سال 1953 است. داستانهای همینگوی اغلب برامده از زندگی شخصیاش و به خصوص از سالهایی است که در جبههی جنگ گذرانده است. به همینگوی لقب پدر ادبیات مدرن را دادهاند. از دیگر کتابهای شاخص او میتوان به «پیرمرد و دریا»، «خورشید همچنان میدمد»، «داشتن و نداشتن»، «زنگها برای که به صدا درمیآیند» و … اشاره کرد. رمان وداع با اسلحه را نخستین بار نجف دریابندری به فارسی برگرداند و توسط انتشارات نیلوفر، علمی فرهنگی و امیرکبیر به چاپ رسید.