زود رفت اما چه خوب رفت…
به یاد لوون
سال 2003 یا 2004 دقیقا یادم نیست ، برنامه ای تلویزیونی در تورنتو اجرا میکردم به نام فیلم و سینما که خیلی بیننده داشت. اون موقع هنرمندان فعال در زمینه سینما و تئاتر در تورنتو انگشت شمار بودند . من هم سه ، چهار سالی بود که ساکن تورنتو شده بودم. یک روز یکی از دوستانم به نام ناهید به من زنگ زد و گفت که به اتفاق دوستش لوون هفتوان یک برنامه برای ناصر صفاریان سازنده سه گانه فروغ در تورنتو دارند و میخواست که در برنامه تلویزیونی ام خبر رسانی کنم. اون موقع اولین بار بود که اسم لوون رو شنیدم و خیلی هم طول کشید تا اسم و فامیلش رو درست تلفظ کنم.
روز بعد لوون و صفاریان با من در یک کافی شاپ قرار گذاشتند . لوون چند دقیقه ای با من گپ زد و من و صفاریان رو ترک کرد تا من مقدمه یک گفتگو رو با او بچینم. این دیدار کوتاه بعدها به دوستی و دیدارهای بیشتر و دعوت از او در اولین کارگاه سینمایی در تورنتو و بعد تر هم مراسم مختلف در ارتباط با سینما منجر شد.
در دیدارهایی که گاه و بی گاه چه در منزل و چه در کافی شاپ ها داشتیم، از داستان های پر فراز و نشیب زندگیش از ایران تا مسکو و در به دری ها و مهاجرت های پی در پی، آنقدر صمیمانه و رها از هر ملاحظه و محافظه کاری صحبت میکرد که فکر میکردم من رو خیلی نزدیک و قابل اعتماد میدونه اما بعدها متوجه شدم ، اصلا ذاتن لوون با همه آدمها رها و صمیمی برخورد میکنه!.
یکی از بزرگترین مشکلات زندگی اش نداشتن اقامت در کانادا بود و من پشت آن نگاه و لبخند مهربان ، غم بزرگ پنهانی رو حس میکردم و حدس میزدم که رعایت نکردن کنترل وزن و بی اهمیتی به سلامتی اش که روز به روز سنگین وزن ترش میکرد ، یه جور لج بازی با خودش و جبری بود که خیلی محدودش کرده بود. نداشتن این برگه لعنتی یعنی اجازه سفر نداشتن و محروم بودن از یک سری مزایا که مترادف بود با زندگی کردن تو یه زندان بزرگ.
سال های زیادی از اون دوران تلخ گذشت و بالخره لوون موفق به دریافت اون برگه شد. دوستانش هم تلاش زیادی کردند تابه اداره مهاجرت بقبولانند که لوون یک شهروند مفید برای کاناداست و دادن اقامت به یک هنرمندی که طی این همه سال و با این همه محدودیت دست از تلاش بر نداشته یک امتیاز برای این کشور محسوب میشود.
با گرفتن اقامت دائم سفرهایی که در حسرتش بود آغاز شد. به سرزمین مادری اش ، به ارمنستان و به کشورهای مختلف دیگر و حضور در فعالیت های هنری با عنوان های مختلف از مشاو رو داور گرفته تا بازیگر.
باز هم سال ها گذشت و دیگر این اواخر لوون به یک بازیگر شناخته شده در سینما تبدیل شده بود. آن هیبت خاص که نقش های متفاوت خاصی رو برایش رقم زد و در حال رقم زدن بود که ناگهان همه چیز از حرکت باز ماند.
خبرها به سرعت در دنیای مجازی پیچید : ” لوون هفتوان بازیگر نقش های خاص درگذشت”.
لوون اینقدر عاشق حرفه اش بود که پیمانه عمرش هم درست سر صحنه فیلمبرداری یک فیلم به سر رسید .
لوون خیلی زود رفت اما اینقدر با کودک و پیر و جوان در شهر اخت و به سرعت صمیمی شده بود که آن نگاه و خنده مهربان تا زمان درازی در یاد دوستانش نقش خواهد بست.
با خودم خاطرات لوون را مرور میکنم و مدام میگویم :” زود رفت اما چه خوب رفت…”