از گوشه و کنارسینماصفحه اول

لوکارنو نامه

گزارش اختصاصی خبرنگار اعزامی مجله تیتر به جشنواره لوکارنو

مجید موثقی Majid Movasseghi نویسنده و کارگردان
مجید موثقی
Majid Movasseghi
نویسنده و کارگردان

روز اول «شصت و نهمين جشنواره فيلم لوكارنو» بود و من تازه كارت ورود به جشنواره را گرفته بودم، هوا كمي گرم بود، مضاف براینکه احساس خستگی می کردم از راه و مسیری طولانی در قطاري كه از زوريخ تا جنوب سوئيس را با آن پیموده بودم. فضاي ميدان «پياتزا گرانده» كمي آشفته بود، چند مجسمه مانكن، لخت و عور روي زمين حمام آفتاب می گرفتند. كارگرها  در میدان درحال چيدن صندلي هاي زرد و مشكي جشنواره بودند. وارد سوپر ماركت «كُپ» شدم و يک ناهار سرپايي خوردم. روز اول جشنواره بود و متوجه شدم سالن «كورزال» سينمايي هست كه رويدادهاي اصلي جشنواره و نمايش  فيلمهاي اول را آنجا نشان مي دهند، در  حال رفتن به سمت سينما بودم كه ديدم «يدالله دوج» هم با چمدانش وارد لوكارنو شده است. فيلمي  كه مي خواستم ببينم را بي خيال شدم و ترجيح دادم با يدالله هم صحبت شوم كه اگر اشتباه نكنم الان بيست و هشتمين باري بود كه به لوكارنو مي آمد.

او استاد رياضي در «دانشگاه لوشاتو» در سوئيس بود و حالا هم مشغول فيلمسازي است. كم سن و سال نيست ولي انرژي زياد و حيرت انگيزي دارد. به من گفت:«فيلمي كه مي خواستي الان ببيني امشب در همين ميدان بزرگ لوكارنو دوباره نشان مي دهند.» بماند که چه فیلم بسیار بدی برای افتتاحیه جشنواره بود. فیلمی به نام«دختری با تمام موهبت ها- The Girl With All The Gifts» به کارگردانی «کالم  مک کارتی-Colm McCarthy » که موضوع آن  اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته «مایک کری-Mike Carey» درباره دختری  به نام ملانی  است که توانایی های خارق العاده ای دارد و در یک سلول تحت مراقبت سربازان ویژه ای است که تدریجا او به همراه دیگر بچه های این زندان در حال تبدیل شدن به زامبی های خون آشامی هستند و خودشان از این ماجرا بی خبر هستند. از جشنواره فیلم لوکارنو که در شناسایی سینمای اندیشه زبانزد همگان است نمایش چنین فیلمی بعید بود. مشغول صحبت با یدالله بودم که سر و كله منتقد سوئیسی «روبرت ریشتر» با آن پيپ خاصش پيدا شد. ما سه نفر در زمان جشنواره بیشتر با هم بوديم و در هواي گاه باراني لوكارنو به تماشاي فيلمهايي نشستيم كه بخش عمده اي از آنها را  گاه ناتمام ول كردیم.

مجید موثقی، خبرنگار اعزامی مجله تیتر
مجید موثقی، خبرنگار اعزامی مجله تیتر

رویدادهای خوبی که در کنار جشنواره بود بزرگداشت «عباس کیارستمی» به همراه فیلمساز بی نطیر دیگری به نام «مایکل چیمونو» بود. علاقمندان سینما فیلم خاطره انگیز «شکارچی گوزن» او را که یکی از فیلمهای جنجالی علیه سیاست های آمریکا در جنگ ویتنام بوده است را هیچ گاه از خاطر نخواهند برد. بزرگداشت کیارستمی هم که انگار در خانه خود او صورت می گرفت، جشنواره ای که سینمای کیارستمی و فیلم «خانه دوست کجاست» را در سال 1998 به سینمای جهان معرفی کرد. در مدت سه روزي كه در جشنواره بودم فيلم خاصي نظرم را جلب نكرد. تنها سه فيلم به نظرم از بقيه كمي بهتر بودند که عبارتند از:


The Apple of my eye

  • The Apple of my Eye

يك فيلم فرانسواي به كارگرداني «اكسل روپرت» بود. اين فيلمساز در سال ٢٠٠٩  براي گرفتن دوربين طلايي «جشنواره كن» كانديد شده بود و در سال ٢٠١٤ نيز در «جشنواره فيلم مونترال» برنده جايزه بهترين كارگردان نو شد. او امسال با فيلم جديدش در جشنواره لوكارنو حضور داشت. اين فيلم با حال و هوايي كمدي راجع به آشنايي يك پسر جوان با دختر همسايه اش بود كه نابينا است. هر دوي آنها علاقه زيادي به موسيقي دارند و اين در حالي است كه پسر، نوازنده خيلي بدي است و مي خواهد اين قضيه را نيز پنهان كند. تنها نكنه جالب فيلمنامه كه تماشاچي را روي صندلي نگه مي داشت اين بود كه دختر نابينا فكر مي كرد كه اين پسر هم مثل او نابيناست در حالي كه حقیقت نداشت. فيلم خاصي نبود و سوژه آن تكراري ولي فيلم از ريتم مونتاژ بدي برخوردار نبود و با وجود كليشه هاي رايج و ميزانسن هاي تكراري، كار خسته كننده اي نبود و گاه نيز لبخندي بر لبان تماشاچي مي نشاند.


  • Glory
 فیلم افتخار از کشور بلغارستان
فیلم افتخار از کشور بلغارستان

يكي از فيلم هاي خوبي كه در جشنواره ديدم فيلمي به اسم «افتخار» از بلغارستان به كارگرداني مشترك  «كريستينا  گروزوا» و «پيتر والچانوف» بود. فيلم طرح داستاني بسيار خوبي داشت كه مربوط به سوءاستفاده هايي است كه جهان سياست از انسان هاي بي دفاع براي نشان دادن و مطرح كردن خود مي كند. يك كارگر خط راه آهن در مسير ريل قطار مقدار هنگفتي پول پيدا مي كند و پول را به وزارت راه تحويل مي دهد. وزير و منشي او از اين موقعيت طلايي استفاده مي كنند و با نمايش اينكه اين مقدار پول هنگفت توسط آنها پيدا شده تنها با تقدير از کارگر و دادن هديه ای به او قضيه را به نفع خود تمام مي كنند. آنها براي قدردانی از او يك ساعت آماده مي كنند. منشي وزير در مراسم تقدير ساعت واقعي اين كارگر را از مچ او باز مي كنند تا به نظر نرسد كه او ساعت داشته است و به او قول مي دهد كه ساعت خودش  را بعدا به او پس دهند.

مراسم تقدیر و صحبت های اين كارگر كه نمي تواند به خوبي حرف بزند و لكنت دارد تمام مي شود و مي بينيم كه در يك بازي حرفه اي وزير و كابينه اش چطور در برابر دوربين ها  خود را مدافع حقوق انسان ها نشان می دهند.روزهای بعد حتی یک نفر جواب تلفن هاي اين كارگر را نمي دهد. او مي خواهد كه ساعت واقعي خود را پس بگيرد و در ضمن به آنها بگويد ساعتي كه به او هديه دادند خراب است. خلاصه پيگيري هاي او منجر به بوجود آمدن مشكلاتي زيادي براي او و تهديد و مصدوم شدنش  توسط مافیای دولتی مي شود. خط تفكر فيلمنامه از قوام خوبي برخوردار است و منجر به همذات پنداري مخاطب با اين پرسوناژ مي شود كه صداقت او در بازگرداندن پول باعث بدبختي و حتي گرفتن داريي اندك او نیز مي شود و مي بينيم كه كارگردانان فيلم با ذكاوت خوبي زير متن روابط سياسي و فساد ناشي از قدرت در جامعه را به خوبي نشان می دهند.


  • Bezness as Usual

Bezness as Usual

يكي از فيلم هاي خوبي كه در بخش نمايش منتقدين نشان داده شد فيلم «بزنس مثل همیشه» به کارگردانی «آلکس پیتسترا» بود که مستند قابل تأملی در این بخش به شمار می رفت. یک اتوبیوگرافی  از زندگی خود فیلمساز که از پدری تونسی و مادری هلندی است. والدین او زمانی که او خردسال بود، از هم جدا شدند و حالا پدرش می خواهد پسرش را پس از سالهای زیاد ملاقات کند و از زمانی که این پسر پایش به خاک تونس می رسد، عدم ارتباطش با پدر تدریجا آشکار می شود و در اینجا برخورد سنت و مدرنیزم آغاز می شود که  هر دوی آنها از درک یکدیگر عاجز هستند و رویارویی این پدر و پسر که در لحظاتی با چاشنی طنز همراه است منجر به فیلم تاثیرگذاری می شود  که یکی از رویداهای خوب این دوره از جشنواره بود.

فیلم از مونتاژ خوبی در جهت روایت و تقابل جهان شرق و غرب برخوردار است و آدم های فیلم به خوبی در اپیزودهای متفاوت فیلم معرفی می شوند. پدر در فیلم تاکید زیادی روی واژه “بزنس” دارد و شاید همین بهانه خوبی برای کارگردان شد که واژه بیزنس را به بزنس برگرداند و همین عنوان فیلم نیز همین شد. طراوت و پویایی آدم های این فیلم، ریتم خوبی را در کار بوجود آورده بود.

امسال در بخش اصلی و حتی فرعی جشنواره فیلمی از ایران  نشان داده نشد. اما در حاشیه و در بازار فیلم جشنواره فیلم هایی از ایران حضور داشتند که «فروشنده» اصغر فرهادی یکی از این فیلم ها بود. ریئس هیات داوران این دوره کارگردان مکزیکی «آرتورو ریپستاین» بود که به همراه «رفیع پیتز» و سایر داوران، فیلم «Godless-بی خدا» به کارگردانی «رالیتزا پترووا» از بلغارستان را شایسته دریافت «یوزپلنگ طلایی» فستیوال دانستند. بازیگر این فیلم «ایرنا ایوانووا» برنده بهترین بازیگر زن شد و از لهستان «آندری سورن» با فیلم «آخرین خانوادهLast Family» برنده بهترین بازیگری شد. کارگردان پرتغالی «ژائو  رودریگوئز» با فیلم «پرنده شناس- The Ornithologist» برنده جایزه بهترین کارگردانی شد و جایزه ویژه هیات داوران نیز به فیلم «قلبهای زخمی-Scarred Hearts» به کارگردانی «رادو ژوده» رسید. این فیلمساز رومانیایی با فیل «آفریم- Aferim»  در سال 2015 در «جشنواره برلیناله» بر سر زبانها افتاد.

ralitza-petrova برنده یوزپلنگ طلایی جشنواره شد
ralitza-petrova برنده یوزپلنگ طلایی جشنواره شد
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا