نگاهی گذرا به اکران فیلم دختر در جشنواره فیلم های ایرانی، تورنتو
- روز سوم
آخرین روز از دومین دوره فستیوال فیلم «سینه ایران» به تماشای فیلم «دختر» رفتیم. فیلمی از «رضا میرکریمی» با بازی «فرهاد اصلانی». «دختر» آخرین ساخته میرکریمی پس از فیلمهای «امروز»، «یک حبه قند»، «به همین سادگی»، «خیلی دور، خیلی نزدیک»، «اینجا چراغی روشن است»، «زیر نور ماه» و «کودک و سرباز» است. این فیلم توانست جایزه «گئورگ طلایی» بهترین فیلم از نگاه تماشاگران جشنواره بینالمللی فیلم مسکو ۲۰۱۶ را به دست آورد.
داستان از اینجا شروع می شود که تعدادی دختر دور یک میز در کافی شاپی نشسته اند. از حرف هایشان پیداست هم دانشگاهی بوده اند و فارغ التحصیل شده اند و هر یک دنبال سرنوشت خود رفته اند و حالا پس از مدتی دور هم جمع شده اند. یک جمع کاملا خودمانی با فضایی دخترانه و واقعی که آدم را پرت می کند به دوران دبیرستان و دانشگاه، همان شور و هیجان، همان انرژی بی حد و اندازه و اشتیاق برای هر تجربه تازه. روزگاری که رانندگی در خیابان های شلوغ و گیر افتادن در پشت چراغ قرمز هم لذت بخش بود. روزهای بی خیالی ما و نگرانی های وقت و بی وقت پدر و مادر.
دخترها که از کافی شاپ که بیرون می روند، وارد خانه ای در جنوب ایران می شویم؛ آبادان. خانواده برای مراسم خواستگاری دخترشان سمیرا آماده میشوند و دختر دیگر خانواده ستاره (ماهور الوند) در همان روز قصد سفر به تهران را دارد تا از یکی از دوستان دانشگاهیاش که می خواهد به کانادا برود، خداحافظی کند. در حالیکه خانواده مشفول تمیز کردن خانه هستند ستاره در فکر رفتن است و تمام مدت از مادرش با ایما و اشاره می خواهد تا با پدرش صحبت کند. با دیدن نگاه مضطرب ستاره یاد وقتی می افتم که می خواستم کاری بیشتر از سن و سالم بکنم یا جایی بروم که احتمالا نمی بایست بروم و هر بار که با مادرم درمیان می گذاشتم، همان جواب تکراری را می شنیدم:«به من ربطی نداره، به بابات بگو!» و من مجبور بودم دنبال راهی باشم برای معامله با پدر.
دقایقی بعد احمد عزیزی (فرهاد اصلانی) که سرپرست بخش تعمیرات و نگهداری پالایشگاه آبادان است، وارد می شود و از همسرش می خواهد تا برایش چای بریزد، «ستاره» تصمیم می گیرد چای برای پدرش بریزد و سر صحبت را با او باز کند، اما واکنش پدر آن چیزی نیست که دخترش انتظار دارد و با مخالفت شدید پدر برای سفر به تهران و آخرین دیدار با دوستش مواجه می شود.
«ستاره» اما تصمیمش را گرفته و می خواهد برود. او به دوستانش قول داده و نمی خواهد زیر قولش بزند. به همین دلیل با یکی از دوستانش هماهنگ می کند که اگر خانواده اش تماس گرفتند بگوید با او به بازار رفته است و خود راهی فرودگاه می شود تا به قرارش با دوستانش در تهران برسد.
صحنه فرودگاه و تماس او با دوستش، همه و همه جسارتی را می طلبید که من سالها در پی آن بودم، اما هر بار که می خواستم دروغی را بگویم چهره ام قبل از آنکه کلمه ای دهانم خارج شود، مرا لو می داد و این طور می شد که راستش را می گفتم و قاعدتا با مخالفت مواجه می شدم. با دیدن اراده و سماجت «ستاره» دلم خواست تا یک بار دیگر به همان دوران می رفتم تا شاید این بار عزمم را جزم می کردم و برای به دست آوردن چیزی که می خواستم، تمام تلاشم را می کردم حتی اگر مجبور بودم برایش دورغی به این بزرگی ببافم.
فیلم «دختر» برای تمام دختران دیروز و امروز می تواند با یک جور نوستالوژی و همذات پنداری همراه باشد. شیطنت های دوران مدرسه و دانشگاه و شکاف میان نسل ها که همیشه و همیشه وجود داشته است. شکافی که در این فیلم به خوبی آن را نشان می دهد. از صحبت های «عمه فرزانه» متوجه می شویم که «احمد عزیزی» مردی است که پس از فوت پدر و مادرش با خواهرش (مریلا زارعی) زندگی می کند، اما به عنوان یک مرد سنتی، نمی تواند رابطه خوب و صمیمانه ای با خواهرش داشته باشد و همین مسئله باعث رنجش و کدورت بین این خواهر و برادر می شود.
حالا پس از گذشت سالها او که پدر دو دختر است، همچنان نمی تواند درک درستی از نیازها و خواسته های دخترانش داشته باشد و همین عدم اعتماد به فرزندان، سخت گیری ها و محدودیت های زیادی که برای آنها قائل می شود، در نهایت حوادث ناخوشایندی را رقم می زند که همه را به دردسر می اندازد.
هر چند روایت رابطه خواهر و برادر و پدر و دختر، داستان فیلم را دو تکه می کند و نمی گذارد هر یک به سرانجام و یا نقطه اوجی برسد، اما نشان می دهد مردی که برقراری ارتباط ناتوان است، چه پدر باشد چه برادر، نمی تواند از پس این کار برآید.