«از آخرین باری که آدم کشتهام بیست و پنج سال گذشته یا بیست و شش سال؟» خاطرات آدمکش همینقدر صریح و بیپرده شروع میشود. نه در پی توصیف و تشریح وضعیت هواست و نه مقدمهای برای شروع قصهاش میچیند. از ابتدا ما را با مغز رو به زوال شخصیتش تنها میگذارد و میرود. مغزی که رو به تحلیل است و کم کم دارد تمام خاطراتش را از یاد میبرد.
کیم بیونگ سو قاتل پیریست که تنها برای لذت آدم میکشد. او در زمانی که کشور درگیر جاسوسهای کرهی شمالی و جنگ بود، قتلهایش را کاملا حرفهای و تمیز انجام میداد و حتی یک بار هم کسی به او شک نکرد و گیر نیافتاد. حالا اما در هفتاد سالگی، بعد از آن که بیست و پنج سال از آخرین قتلاش میگذرد، قاتل زنجیرهای دیگری در محدوده و روستای او پیدا میشود. آن هم درست زمانی که بیونگ سو دارد عقلاش را از دست میدهد و کم کم تمام اتفاقهای روزانه را از یاد میبرد.
خاطرات یک آدمکش
نویسنده: کیم یونگ-ها
مترجم: خاطره کرد کریمی
ناشر: چشمه
نوبت چاپ: یازده
سال چاپ: 1400
تعداد صفحات: 136
ماجرا از ذهن بیونگ سو، این قاتل پیر روایت میشود و قصه و زبان نویسنده به قدری پرکشش است که میتوان در یک نشست و در یک نیمروز آن را به پایان رساند. نویسنده از زبان شکسته برای نزدیک شدن به حالات روحی شخصیت استفاده میکند و به نظر میرسد توانسته در این امر موفق باشد. بیونگ سو شخصیت ویژهای دارد که حتی تصمیم به گفتن شعر میگیرد و به کلاس شعر میرود. بعد از بیست و پنج سال دیگر حتی برای پلیس هم مهم نیست که بیونگ سو چه کسانی را کشته و پروندهی تمام قتلهایش مشمول قانون گذر زمان شده است. این در حالیست که چیزی که هر روز آن را تصور میکرد هیچ وقت به سراغش نیامد. تصور دستگیر شدن و زندگی کردن در یک سلول کوچک با پنجرهای نزدیک به سقف، سرنوشتی بود که توانست تا هفتاد سالگی از آن فرار کند اما هر روز به آن فکر کرد و حتی عاشقانه دلش میخواست که روزی کاراگاهی راز او را کشف کند و او را گیر بیاندازد.
بخشی از کتاب:
«شکوفههای گیلاس امتداد جادهی اصلی ِمنتهی به زادگاهم زیبا بودند. بهار که میشد، مردم در صفهای طولانی و سلانه سلانه در دالانی از شکوفههای درختان گیلاس پرسه میزدند. اینها را اولین بار وقتی تحت حکومت ژاپن بودیم کاشتند. گلها که کامل میشکفتند به عمد مسیر دیگری انتخاب میکردم که جاده را دور میزد. میترسیدم طولانی به این گله
زل بزنم. آدم میتواند با یک تکه چوب سگ هاری را فراری دهد، ولی نمیشود با گلها همچین کاری کرد. گلها هم هارند. آن گذرگاه شکوفههای گیلاس- مدام بهاش فکر میکنم. چی بود که آن همه میترساندم؟ آنها که فقط گل بودند.»
دربارهی نویسنده:
«کیم یونگ-ها در یازده نوامبر 1968 در هواچون به دنیا آمد. او در دانشگاه یانسهی سئول در رشتهی مدیریت بازرگانی تحصیل کرد اما پس از آن دیگر علاقهای به رشتهی تحصیلیاش نشان نداد و کار داستاننویسی را آغاز کرد. او خدمت سربازی خود را در نیروی پلیس گذراند و بعد از آن چند سال به عنوان دستیار کاراگاه به استخدام پلیس درآمد که همین شغل موجب شد بتواند خوراک کافی را برای ماجراهای جنایی و داستانهایش پیدا کند. رمان «حق دارم خودم را بر باد دهم» اولین رمان او و آغاز حرفهی داستان نویسی اوست که مورد توجه منتقدان و خوانندگان زیادی قرار گرفت و به زبانهای مختلف ترجمه شد. کیم یونگ-ها اغلب به عنوان نویسندهای شناخته میشود که تصویر دقیقی از فضای شهری در دههی نود در کرهی جنوبی را نشان میدهد. او از سرآمدان موج داستان سیاه نویسیِ کرهی جنوبیست که به تازگی و به مدد ترجمه به ادبیات جهان راه پیدا کرده. خاطرات یک آدمکش تازه ترین رمان اوست که توسط خاطره کرد کریمی به فارسی برگردانده شده و نشر چشمه آن را به چاپ رسانده است.»