اگر لطفی موزیسین نمیشد، نقاش خوبی میشد
غلامحسین نامی
نقاش – کانادا ***
متاسفانه جامعه موسیقی کشورما یکی از برجسته ترین هنرمندانش را از دست داد و جای تاسف دارد که دیگر کسی نمی تواند جای این دوستان را پر کند. استاد محمدرضا لطفی یکی از بزرگان موسیقی مملکت ما بود که هم در زمینه موسیقی سنتی به درجه استادی رسیده بود و هم اندیشه و نگاه امروزی به موسیقی داشت و همین، دلیل تاثیرگذاری او بود. شاگردان بسیاری را تربیت کرد که بسیاری از آنها امروز در عرصه موسیقی حرفی برای گفتن دارند و از ارزش های موسیقی سنتی ما محسوب می شوند.
دوستی من با لطفی عزیز به سالها پیش برمی گردد. شاید شروع این دوستی با دو انگیزه پیوند خورد: انگیزه موسیقیایی و نقاشی. لطفی بسیار بسیار به نقاشی علاقمند بود و خیلی طراحی و کار با آبرنگ را دوست داشت. اولین آشنایی ما از طریق دوست عزیزم، زنده یاد مرتضی ممیز بود و این آشنایی برمی گردد به سالهای 67- 68 . از آنجا که لطفی به نقاشی علاقمند بود و کارهای من را هم بسیار دوست می داشت، رابطه خیلی نزدیک و صمیمانه ای بین ما برقرار شد. یکی از نکات مهم شخصیتی زنده یاد لطفی عشقی بود که به نقاشی داشت و دوستان نقاش زیادی هم داشت و اگر این دوستان نمایشگاهی برگزار می کردند، لطفی حتما شرکت می کرد و با عشق و علاقه راجع به کارها بحث می کرد. من همیشه به او می گفتم اگر تو موزیسین نمی شدی، بی تردید نقاش خیلی خوبی می شدی. لطفی خیلی با احساس طراحی می کرد و با آبرنگ کارهای بسیار لطیفی می ساخت. او بسیار عاشقانه کار می کرد و این عاشقانه کار کردن هنرمند، به نظر من بسیار اهمیت دارد.
انگیزه دوم هم به علاقه من به موسیقی برمی گشت، چراکه من از سالهای نوجوانی تار می زنم و او خیلی من را در این زمینه تشویق می کرد و هر وقت در جمعی بودیم از من می خواست تا ساز بزنم ولی من هیچ وقت قبول نمی کردم و می گفتم در مقابل استادی چون شما، من نباید دست به ساز بزنم. اما او همیشه به من لطف داشت و می گفت پنجه تو مثل موسیقیدانان دوره قاجار است و من خیلی ساز زدن تو را دوست دارم. من هم همیشه می گفتم که نقاش هستم و ادعایی در موسیقی ندارم.
هرچند من با همه عقاید و سلیقه های اعتقادی محمدرضا لطفی مناسبتی نداشتم، اما همین روابط هنری بود که ما به هم نزدیک کرده بود و شب هایی که در خانه دوستان جمع می شدیم و ساز می زدیم، برای من لحظات بسیار خوشایندی بود که خاطراتش همچنان در ذهن من پررنگ باقی مانده است.
محمدرضا لطفی در دهه شصت به دلیل مسائلی که در جامعه آن موقع وجود داشت، ایران را ترک کرد و به آمریکا رفت. در آنجا گروه فرهنگی «شیدا» را که پیش از این در ایران تاسیس کرده بود، راه اندازی کرد و فعالیت های هنری اش را از سر گرفت. اما نباید این نکته را فراموش کرد که هنرمندان همیشه در غربت نوستالژی وطن و نوستالژی فضای صمیمی که در آن رشد کرده را دارند و همین مسئله آسایش را از هنرمند سلب می کند.
اگر درست به خاطر داشته باشم لطفی در سال 1384 پس از سالها به ایران آمد و آموزشگاه موسیقی با نام مکتب خانه میرزا عبدالله راه انداخت و با جدیت شاگردان زیادی را تربیت کرد و تا آخرین لحظات عمرش دست از آموزش برنداشت. یکی از مهمترین کارهایی که لطفی در طول عمرش انجام داد به جوانان هنرمند و علاقمند به موسیقی کمک کرد، تشکیل گروه سه گانه شیدا بود. او این بار گروهی از بهترین شاگردانش را انتخاب کرد و 3 گروه درست کرد: یکی گروه بانوان، دوم همنوازان شیدا و گروه بازسازی شیدا که 9 نفر بودند و یک کنسرت بسیار با شکوهی را در سال 86-87 در تالار وزارت کشور که با استقبال بسیار خوبی هم مواجه شد و حرکت سازنده ای در جهت اعتلای موسیقی ملی محسوب می شد.
حرف در مورد استاد محمدرضا لطفی بسیار است، اما من سخنم را کوتاه کرده و تنها به ذکر خاطره ای از ایشان بسنده می کنم:«سال 2008 زمانی که بنده هم در جشن تیرگان مسئولیت بخش هنرهای تجسمی بودم، ایشان هم برای اجرای برنامه ای به این جشنواره دعوت شدند و به کانادا آمدند و شب بسیار زیبایی را رقم زدند. در آن سال ما نمایشگاهی در گالری Harbourfront Centre با کمک و همراهی دوست خوبم فیروزه آغداشلو برگزار کرده بودیم که شامل آثاری از نقاشان معاصر ایران می شد و تعدادی از هنرمندان پیشکسوت را هم از ایران دعوت کرده بودیم تا به تورنتو بیایند، آقای لطفی هم با عشق و علاقه برای بازدید از این نمایشگاه آمد. یادم هست که لطفی بسیار سیگار می کشید و من هم دوستانه به او می گفتم که این همه سیگار برای سلامتی ات خوب نیست. چون روزی 2-3 پاکت سیگار می کشید. او هم پاسخ داد:ای آقا مگر زندگی چقدر اهمیت دارد؟ من هم به جواب دادم: پس اگر به خاطر سلامتی ات سیگار را ترک نمی کنی، پس به خاطر آن سبیل های مردانه و عرفانی ات که دارد رنگین می شود، سیگار کنار بگذار. لطفی در واکنش به این حرف من جواب جالبی داد و گفت: نامی جان سبیل بی سیگار که سبیل نیست!.»
و متاسفانه به عقیده من همین سیگار کشیدن های پی در پی، باعث از دست رفتن این استاد عزیز شد و به سرطان وحشتناکی دچار شد.
من به نوبه خودم به جامعه هنری ایران و خانواده محترم ایشان و به خصوص همسرش گرامی اش، ربکا، درگذشت این استاد مسلم موسیقی را تسلیت می گویم، امیدوارم جامعه موسیقی سنتی ما بتواند افرادی مانند استاد لطفی به وجود بیاورد.