به قلم بیل مورفی | ترجمه و ویرایش: مینا رحیمی, آیدا پالیزگر | بخش دوم اگر یکی از زمینه های خودسازی وجود داشته باشد که می خواهید در سال 2022 درباره آن اطلاعات بیشتری کسب کنید، آن هوش هیجانی (هوش عاطفی) یا emotional intelligence است. ساده ترین راه برای رسیدن به آن چیست؟ حافظه عضلانی فکری را توسعه دهید. یاد بگیرید که از احساسات خود استفاده کنید و کلمات خاصی را انتخاب کنید (آنهایی که برای برقراری ارتباط با دیگران استفاده می کنید و چیزهایی که به خودتان می گویید) که به شما در رسیدن به اهداف نهایی کمک می کند. همه اینها وقتی منطقی تر می شود که آن را به 9 عادت ساده تقسیم کنیم، که دقیقاً همان کاری است که در ادامه انجام خواهیم داد. یاد بگیرید که هر یک از آنها را تمرین کنید و متوجه خواهید شد که غرایز شما به سرعت به نفع هوش هیجانی شما تکامل می یابد. بیاموزید که انگیزه های دیگران را تشریح کنید. این نتیجه عادت دوم است. فقط به دنبال چرایی خود نباشید از خود بپرسید که چه انگیزه ای افراد دیگر را نیز برای انجام کارهایی که انجام می دهند ترغیب می کند. اغلب به اندازه کافی، می توانید یک تئوری کاری ارائه دهید. ممکن است برای روشن شدن سؤالات بیشتری بپرسید. اما اغلب (این بخش هوش هیجانی است) شما نتیجه گیری خود را به اشتراک نمی گذارید. چرا نه؟ زیرا شما سعی می کنید حداقل دو کار را همزمان انجام دهید: انگیزه های عاطفی دیگران را شناسایی کنید. از برانگیختن واکنشهای احساسی اضافی که ممکن است برای نتیجهای که به دنبال آن هستید، معکوس باشد، خودداری کنید. به عنوان مثال، شاید شما در حال تلاش برای پایان دادن به یک تجارت هستید، اما با مقاومت روبرو می شوید. شما در مورد آن فکر می کنید و تئوری می سازید که مشتری بالقوه شما واقعاً تجارت شما را درک نمی کند و بنابراین نمی تواند مزایای محصول شما را ببیند. اگر درست باشد این اطلاعات مهمی است: نشان می دهد ترس و عدم اعتماد به نفس دلایل آن هستند. اما احتمالاً شما نیز این نتایج را به اشتراک نمیگذارید. شاید آنها به عنوان یک توهین تلقی شوند. شما با یک موقعیت دشوار روبرو هستید. شاید این چیزی نیست که بتوانید راهی برای خروج از آن پیدا کنید. اما، افراد دارای هوش عاطفی متوجه می شوند که این خیلی بهتر از ندانستن است. یاد بگیرید که در مورد هندسه مکالمه فکر کنید. مردم اغلب بدون هدف مشخص یا ساختار مشخص وارد گفتگو می شوند. اگر آنها در مورد ساختار فکر می کنند، گاهی اوقات این کار را فقط به صورت اصولی و با بیان طول و عرض آن و اهداف انجام می دهند: "تا پایان این جلسه 20 دقیقه ای، امیدوارم بتوانیم در مورد X، Y و Z به توافق برسیم." "بیایید یک دقیقه در مورد اینکه امشب می خواهیم برای شام به کجا برویم صحبت کنیم." "میشه یه کم همه چیز را روشن کنیم؟ امیدوارم با کامنت دیروزم ناراحتت نکرده باشم." راستش این ها شروع های خوبی هستند. اما، افراد دارای هوش عاطفی متوجه می شوند که ابعاد ساختاری دیگری برای مکالمات وجود دارد، و آنها هم به ساختار و هم به هندسه مربوط می شوند. راستش را بخواهید، ما میتوانیم یک کتاب کامل را صرفاً در مورد یادگیری این عادت خاص بنویسیم. من ممکن است این کار را انجام دهم. اما در حال حاضر، اجازه دهید فقط بر یک مثال ساده تمرکز کنیم: قانون سه. به طور خلاصه، ما به سختی میتوانیم بهتر پاسخ دهیم و چیزها را راحتتر به خاطر بسپاریم، اگر آنها در سه گروه دستهبندی شوند. بنابراین، تا جایی که ممکن است، افراد باهوش عاطفی سعی می کنند تا سه هدف خود را در یک زمان بیان کنند. به همین دلیل است که استیو جابز فقید تقریباً هر رونمایی از محصولات (مکینتاش اصلی، آی پاد، آیفون و غیره) را با ساختار سه نقطه ای سازماندهی کرد. اگر سه هدف نداشته باشید چه کار می کنید؟ اگر فقط دو، یا چهار، یا هفت هدف داشته باشید چه؟ (توجه کنید که من سه عدد را در اینجا ذکر کردم.) مجدد سازماندهی کن؛ متفاوت بشمار و دوباره سعی کن. بیاموزید که از نظر استراتژیک آسیب پذیر باشید. هر مکالمهای از مکالمههای کوچکتر تشکیل میشود و افراد دارای هوش هیجانی بالا میدانند که متحرکی وجود دارد که میتواند در حین پیشبرد شما کم یا زیاد شود. به همین دلیل است که ساختار مکالمات به گونه ای می تواند مفید باشد که توافقات و تفاهمات را در طول مسیر جمع آوری کنید - که به درک حتی بزرگتر و بهتری منجر شود. یکی از راه های یادگیری انجام این کار گاهی این است که از نظر استراتژیک آسیب پذیر باشید. من قبلاً در مورد یکی از بحث برانگیزترین مظاهر این مطلب نوشته ام (اما یکی از آنها به نظر من دقیق است): استفاده از صدای بلند که در آن افراد جملاتی را با لحنی بیان می کنند که نشان می دهد هر عبارت در واقع یک سؤال است. من مطمئن هستم که می توانید این را تصور کنید: صدای آنها در طول یک جمله به سمت بالا می رود؟ به طوری که با وجود اینکه آنها بیانیه می دهند، مانند یک سوال به نظر می رسد؟ و به طور معمول با افراد جوان تر و شاید با زنان مرتبط بوده است؟ در حالی که من فکر می کنم این عادت نیاز به مراقبت و کالیبراسیون دارد، اما از هوش هیجانی بالایی ناشی می شود. درک زیرکانه ای وجود دارد که فردی قدرت کمتری در مکالمه دارد (مثلاً یک کارمند جوان). بنابراین، او باید دیگران را از طریق نکات آنها راهنمایی کند، و نکات کوچکی از توافقات و تفاهمات را در طول مسیر به دست آورد. اما، تاکتیکهای سادهتری نیز برای یادگیری وجود دارد، اگر آن یکی برای شما مناسب نباشد. به عنوان مثال، در یک مکالمه دشوار، شاید بتوانید یاد بگیرید که آنچه را که می گویید ساختار دهید به طوری که جریان پنهان احساسی به این شکل تبدیل شود که "همه ما گاهی اوقات با این مشکل رایج روبرو هستیم - بیایید آن را حل کنیم" در مقابل اینکه بگوییم "تو کار اشتباهی کردی و باید درستش کنی." مثال ها: "من نمی دانم که آیا ممکن است جلسه دوشنبه ما را فراموش کرده باشید؟ من خودم چندین بار این کار را انجام داده ام؛ می دانم که شروع هفته به این شکل دشوار است." "شما قول دادید دوشنبه آنجا باشید، و از آن صرفنظر کردید. چه اتفاقی افتاده است؟" مواقعی وجود دارد که ممکن است از نسخه دوم، با اتهامات تیزتر استفاده کنید. اما، اگر هدف شما صرفاً این باشد که از طرف مقابل بپذیرید که چه اتفاقی افتاده است، و شاید قول دهد که اجازه نمیدهد دوباره این اتفاق بیفتد، نسخه اول ممکن است بهتر عمل کند. افراد دارای هوش عاطفی تفاوت را درک می کنند و به طور عمدی و استراتژیک انتخاب می کنند. یاد بگیرید که با سپاسگزاری پایان دهید. ما با سختترین درس برای یادگیری شروع کردیم (بارها و بارها پرسیدن چرا)، بنابراین بیایید با سادهترین آن پایان دهیم: افراد دارای هوش عاطفی در پایان هر مکالمه، برای یافتن چیزی که بتوانند از آن قدردانی کنند، تمام تلاش خود را میکنند. حتی بهتر: یاد بگیرید برای چیزی که می دانید طرف مقابل با آن موافق است، تشکر کنید، به جای چیزی که ممکن است باعث واکنش عاطفی ناخواسته شود. مثال های خوب و آسان: «از اینکه امروز با من ملاقات کردید متشکرم» یا «از اینکه برای صحبت کردن وقت گذاشتید متشکرم». مثالهای سختتر: «ممنون که درک میکنی» یا «از اینکه به طرز فکر من اهمیت دادی متشکرم». نکته اینجاست که مردم احساس خوبی نسبت به قدردانی خود داشته باشند. به جای اینکه به دلیل اختلاف اذیت شود. یک بار شخصی گفت (فکر میکنم مایا آنجلو بود، اما بحثهایی وجود دارد): "مردم آنچه شما گفتید را فراموش خواهند کرد. اما هرگز فراموش نمی کنند که باعث شدید چه احساسی داشته باشند." با این روحیه، اجازه دهید با سپاسگزاری پایان دهم.