اخباراخبار هنرپرده نقره ایپروندهسینماصفحه اول

سنگینیِ صد و نود و دو دقیقه

چهره‌ای تازه از زنان بلندپرواز و جاه‌طلب امروز

سنبل پویان، فیلمنامه نویس و منتقد سینما
تورنتو – کانادا

سنبل پویان – تورنتو | پیرپسر را انگار پیش از نمایش دیده بودم. شنیده بودم ملغمه‌ای‌ست از ادبیات کهن و مدرن و بود. شنیده بودم طولانی‌ست اما خسته‌کننده نیست و نبود. شنیده بودم پورشیرازی غوغا کرده و واقعاً کرده بود. لحظه ‌به‌ لحظه‌ فیلم پر از سمبل و نماد بود که توی ذوق نمیزند و با تردید شنیده بودم که اثری‌ست سیاسی و طعنه‌زن به جامعه که واقعاًهم چنین بود. تمام حرف ‌و حدیث‌های پیش از اکران، به‌ وضوح در فیلم دیده می‌شد. حواشی پیش و پس از نمایش هم نه‌ تنها شایعه نبود، بلکه «پیرپسر» از معدود فیلم‌هایی بود که درست و منصفانه قضاوتش کرده بودند. پیرپسر چاهِ ویل نه، بلکه دشتی وسیع بود که هر نوع بشر، در هر سطح از دانش و سلیقه، می‌تواند از آن انشایی بنویسد و بنویسد و هیچ‌گاه به پایان نرسد.

از داستان نمادین، کارگردانی براهنی، رنگ‌ولعاب فیلم و بازی درخشان حسن پورشیرازی بسیار گفته‌اند؛ اما نکته‌هایی هم هست که کمتر به آن پرداخته شده نکاتی که جای بحث روان‌شناختی درباره‌ی انسان پیچیده‌ امروز، به‌ویژه زنان این زمانه دارد. شخصیت «رعنا» را قبلا ندیده بودم. دختران زیاده‌خواه نسل امروز را نیز تا این اندازه نمی‌شناختم. هنگام تماشای فیلم، مدام در انتظارِ الگوهای داستان‌پردازی کلاسیک بودم, دختری مرموز که در پایان نقابش می‌افتد و حیله‌اش برملا می‌شود. اما چنین نشد. «رعنا» با بازی خیره‌کننده‌ لیلا حاتمی که نظیرش را هرگز ندیده بودم, چهره‌ای تازه از زنان بلندپرواز و جاه‌طلب امروز را نشان می داد, تصویری تماما آگاهی‌بخش. به‌ویژه در جامعه‌ شلوغ و بی‌رحم امروز، جایی که بی‌حرمتی و خشونت دیگر خبر روزمره شده است، حالا شاید شخصیت رعنا پاسخی باشد برای درکِ این زخمِ عمیق.

مفهوم «خانه» در فیلم، چنان‌که انتظار می‌رفت، نمادی از جامعه‌ای بیمار است. جامعه‌ای که قربانی تصمیمات نسل‌هاست و امید به آینده‌اش را رازهای سربه‌مهر و خندقی پر از کثافات از بین برده‌اند. خانه‌ای که از پای‌بست ویران است. چرک و لجن از در و دیوار می‌ریزد، و این آلودگی فقط محصول امروز نیست, ریشه‌دار و دیرینه است. نقش محمد ولیزادگان که یکی از آیندگان نابغه سینما میتواند باشد نماد روشن نسل ناامید بود. روشن است که خالق اثر، هیچ گوشه‌ای را بی‌تدبیر رها نکرده و این جهان را به‌تمامی و با وسواس ترسیم کرده است. در حین تماشا، گاه رنگ‌ولعاب و برخی صحنه‌ها مصنوعی و اغراق‌آمیز به نظر می‌رسید. بازی‌ها گاهی بیش از اندازه پررنگ بود و برخی نمادها توی ذوق می‌زد. تیتراژ پایانی نیز به‌شدت نشان از «دانش زیادِ» براهنی میداد. با این‌همه، می‌توان گفت تمام قطعات این پازل، با اندیشه و حساب و کتاب درست کنار هم چیده شده‌اند و بزرگ‌نمایی بعضی عناصر هم بی‌دلیل نبوده است.

راستش را بخواهید، نمی‌توانم بگویم فیلم را بسیار دوست داشتم یا آن را بی‌نقص می‌دانم، اما «پیرپسر» فیلمی مؤثر و به‌جایست. خلأیی را پر کرده که در سینمای زرد و بی‌رمقِ این روزها به‌وضوح احساس می‌شود. در روزگاری که کمدی‌های سخیف بازار را گرفته‌اند و فیلم‌های اجتماعی یا محدودند یا ناموفق و اکثر کارگردانان اجتماعی بی‌انگیزه شده اند، حضور اثری چنین جدی غنیمت است.

اکتای براهنی، کارگردانی از نسل تازه‌ سینمای ایران است. بعد از دیدن فیلم نه پشتوانه‌ی ادبی خانواده‌اش مرا متأثر کرده، نه در پیِ ردّ آن در فیلم هستم. آنچه مرا شگفت‌زده می‌کند، این است که جوانی که بخش عمده‌ رشد فرهنگی‌اش در خارج از ایران بوده، چگونه توانسته است چنین دقیق جامعه‌ای بیمار و زخمی سرزمین مادریش را به تصویر بکشد. البته روشن است امروزه روز، در هر گوشه‌ی دنیا، زندگی آسان نیست. اما «پیرپسر» نه‌فقط تصویری از ایران امروز، بلکه بازتابی از جهانِ آشفته و رهبران بی‌لیاقت آن است, جهانی که نسل‌ها را قربانیِ خودخواهی و منفعت‌طلبی کرده و زخم‌هایش به این زودی التیام نخواهد یافت.

در همین‌جاست که می‌توان ضرورت چنین اثری را دریافت و به آن افتخار کرد. من، به‌عنوان مهاجری دغدغه‌مند، به اکتای براهنی افتخار می‌کنم و نسلی که هرچند دور است اما از نزدیک همه‌چیز را می‌بیند و روایت می‌کند، از این پس انتظارات بالایی دارم. قبل از این، به نخبگان مهاجر با نگرانی و ناامیدی فکر میکردم. اما اکنون دریافته‌ام مهم نیست کجای این کره‌ خاکی زندگی می‌کنیم ــ مهم، «بودنِ انسان» است و «در جریان بودنِ زندگی». اینکه تاریخِ پشت سر را مرور کنیم، از آن بیاموزیم، و خطاهایمان را تکرار نکنیم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا