سیامک نامور
پنج شنبه بود، یک روز زیبای بهاری تو روستای بهنمیر از توابع بابلسر. تصمیم داشتم از شالیکاران عکاسی کنم به همین خاطر زدم بیرون و به دنبال شالیزاری می گشتم که در حال نشاء کردن باشند. بالاخره با پرس و جو به منطقه نفت چال رسیدم و عده ای رو دیدم که دارند رو زمین کار می کنند.
فرصت رو غنیمت شمردم و با کسب اجازه پاچه های شلوارم رو بالا زدم و با پای برهنه وارد شالیزار شدم و با احتیاط به سمت شون قدم برمی داشتم. حرکت با این حجم گل و لای بسیار سخت بود چند مرتبه نزدیک بود نقش زمین بشم اما با هر مشقتی بود خودم رو به نزدیکی خانم هایی رسوندم که سخت مشغول کار بودند. سلامی کردم و خسته نباشید گفتم و دوربینم را آماده کردم و به دقت فعالیتشون رو زیر نظر گرفتم تا به ترکیب و فرم مطلوبی برای ثبت این لحظات برسم.
زن میانسالی که “گل آذر” نام داشت و به صورت انفرادی نشاء می کرد، نظرم رو جلب کرد. جلو رفتم و از چند و چون ماجرا پرسیدم. گفت “از ساعت ۵ صبح قدیم کارمون رو شروع می کنیم تا بعد از ظهر ساعت ۱۳:۰۰” پرسیدم چرا دور از جمع کار میکنی، لبخندی زد و گفت “من سر خط شالی رو مشخص می کنم مثل دفتر مشق و بقیه از کنار دست من نشاء می کنند تا ردیف ها درست دربیاد.” یکی از خانم ها صدام کرد و گفت تو تلویزیون پخش می کنی گفتم چطور مگه جواب داد که سختی کار ما رو به گوش مسؤولین برسون. گفتم همه می دونند که این کار چه مشقتی داره اون هم تو ماه رمضان با زبان روزه!