اخبار هنرسینماصفحه اول

زیبایی دردناک بی پایان

یادداشتی کوتاه بر فیلم «پدر»

هلیا قاضی میرسعید
Helia Ghazi
روزنامه نگار – کانادا

لندن ابری، با آسمانی گرفته، زنی با لباس آبی و پالتویی به رنگ صورتی کدر. خیابانی را پشت سر می گذارد تا به خانه ای برسد. خانه ای که پدرش در آن، به انتظارش نشسته است. «پدر» اگرچه ظاهری آراسته دارد، اما ذهن مشوشش، دخترش را بیش از پیش نگران کرده است. «پدر» که روزگاری ستون خانواده بوده و از محل سکونتش پیداست که از وضعیت مالی خوبی نیز برخوردار است، مدتی ست به بیماری دردناکی دچار شده است. دردی که با دارو درمان نمیشود، کنترل شاید، اما پایان خوشی ندارد. «پدر» حافظه اش را از دست داده است، اما حاضر به پذیرش آن نیست.

شاید نقطه عطف فیلم، در همین نکته باشد که ما با اثری مواجهیم که زندگی را از زاویه دید بیمار به ما نشان می دهد، ما قرار است در این فیلم زندگی را از دریچه چشم و ذهن او به نظاره بنشینیم.

آنتونی هاپکینز و الیویا کلمن در نمایی از فیلم پدر

قصه، در آپارتمانی زیبا روایت می شود. تمامی وسایل خانه با دقت و به زیبایی انتخاب و چیده شده است. رنگ آبی آسمانی دیوارها نشان از سردی و غمی دارد که در فضای خانه حکمفرماست . حتی دختر خانواده که مسئولیت نگهداری از پدر را بر عهده گرفته در بیشتر صحنه ها، آبی به تن دارد. پیراهنی آبی و نسبتا مردانه، با کفشی ساده که آن هم از ظرافت  کفش های زنانه بی بهره است، با چهره ای غمزده و بی چاره. دختر به پدرش می گوید که دلبسته مردی شده و می خواهد با او به پاریس برود، پدر از اینکه قرار است دخترش او را ترک کند، ناراحت است و همین ناراحتی، واکنش های پدرو سوالات پی در پی او، دختر را در شرایط بدی قرار می دهد.

«پدر» با پرستارهایی که برای مراقبتش به خانه می آیند، کج خلقی می کند. آنها را می رنجاند یا تهمت دزدی می زند. پدر در همان دقایق آغازین فیلم، به دنبال ساعتش می گردد، ساعتی که نشان از گم شدن او در زمان دارد. ما او را بیشتر مات و مبهوت در راهروی خانه می بینیم، راهرویی که گویی تونل زمانی است برای پیوند پدر با گذشته و حالش.

آنتونی هاپکینز و الیویا کلمن در نمایی از فیلم پدر

«فلورین زلر» به زیبایی توانسته از پس ترسیم گمگشتگی «پدر» برآید، به نحوی که بیننده در لحظاتی از فیلم درمانده از تشخیص واقعیت از تخیل های ذهنی پدر می شود و به کررات این پرسش در ذهنش شکل می گیرد که آیا آنچه شاهد آن است زاده ذهن پریشان «پدر» است یا واقعیتی که در حال وقوع است. کارگردان ما را با خود که نه، اما با پریشان حالی پدر همراه می کند. هرچند «فولرین زلر» در بخش هایی از فیلم ما را در تونل زمان رها می کند، اما گه گداری، اطلاعاتی هم به ما می دهد، تا رشته داستان خیلی هم از دستمان به در نرود.

موسیقی فیلم بی شک یکی از نقاط قوت فیلم است. کارگردان هوشمند فیلم، حتی نمی گذارد، بیننده از موسیقی هم غافل شود و درست زمانی که شما به همراه پدر غرق در اپرا شده اید، با ظرافتی زیرکانه، یادآور می شود که سی.دی خشدار است و شما نمی توانید در رویاهای خود غرق شوید و باید به زمان حال برگردید و با واقعیات مواجه شوید.

پازل فیلم هرچه به پایانش نزدیک می شویم، کاملتر می شود و پاسخی برای سوالاتی که در طول فیلم ذهن ما را درگیر خود کرده بود، پیدا می کنیم. صحنه پایانی فیلم شاید یکی از دردناکترین لحظاتی است که در طول فیلم با آن مواجهیم. «پدر» که در پایان به نظر می رسد به بیماری خود پی برده و به یاد می آورد که دخترش در شهر و کشور دیگری زندگی می کند، به ناگاه خود را تنها و بی پناه می یابد و همچون کودکی بهانه مادرش را می گیرد و در آغوش پرستار آرام می گیرد. اینجا تنها زمانی است که خورشید در آسمان دیده می شود و این نوید به می دهد که شاید «پدر» قرار است روزگار آرامتری را در آسایشگاه سپری کند.

نام «آنتونی هاپیکنز» به تنهایی کافیست تا شما را به تماشای یک شاهکار تمام عیار بنشاند. بازیگری که صفت استادی برای بیان توانایی های او واژه ای کلیشه ای و نخ نماست. فیلم «پدر» هنرنمایی بی بدیل یک گروه حرفه ای است. از فیلمنامه، کارگردانی، طراحی صحنه، موسیقی و بازیگری، همه و همه رشک برانگیزند. فرصت تماشای این فیلم را از دست ندهید.

 

 

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا