همه مردان جنگ
این یک نقد نیست. یادداشتی است بر فیلم «چ» ساخته ابراهیم حاتمی کیا
آنها که در جنوب به دنیا آمده اند، آنها که سالهای کودکی و جوانیشان را در اهواز و خرمشهر و سوسنگرد گذرانده اند و در همه سالهای آن پیکار همانجا ماندگار بودند، حاتمی کیا را خوب می شناسند. او همه آن مردم را با قهرمانهای واقعی جنگ آشتی داد. سعید «از کرخه تا راین»، آنجا که تصویر همسرش را در برابر چشم هایی گرفت که نمی دیدند. آنجا که در کنار «راین» خدا را فریاد زد و گله کرد که چرا؟ حاتمی کیا با سعید «از کرخه تا راین»، یوسف «بوی پیراهن یوسف» و حاج رضای «آژانس شیشه ای» چهره واقعی مردان جنگ را به آنها نشان داد. که بدانند، که به خاطر آورند آنها «سوپرمن» و «آشیل» و «اسفندیار» نبوده اند. «روئین تن» نبوده اند که بزنند به دل میدان، بکشند و یا کشته شوند. آنها آدم های معمولی بوده اند شبیه به خودمان که گاهی گله داشته اند، ترسیده اند، گریه کرده اند، فریاد زده اند.
در تمام این سالها هر وقت حرفی به میان آمد از ساخته هایی که به نحوی جنگ و میراث باقی مانده از آن را به تصویر کشیده است، مدافع حاتمی کیا بوده ام. معتقد بودم که او خوب می داند که در جنگ چه گذشته است.
می داند بر سر آنها که رفتند، چه آمده است. می داند آنها که مانده اند گرفتار چه دردی هستند. حتی وقتی «گزارش یک جشن» را ساخت و بعد در همشهری داستان از قول او خواندم که هیچوقت نجنگیده، باز هم معتقد بودم که می داند دارد چکار می کند.
امسال در جشنواره «چ» را دیدم. او «چمران» را روایت کرده بود. چهره ای که اگر نگوییم به قدر «چگوارا» در تاریخ مبارزه این سرزمین تاثیر گذار بوده، اما بیشتر از سعید و یوسف و حاج رضا نامش شنیده شده است. شخصیتی رئال در دوران معاصر که تحریفش می تواند خطرناک باشد. یک روایت سرراست و منطبق بر واقعیت، می توانست فیلم شاهکاری بسازد از «چ». همه ما آشنایی زدایی از چهره های آشنا را دوست داریم اما در مورد چهره های کاریزماتیک اینگونه بازی ها، بازی کردن با دم شیر است. حاتمی کیا در این فیلم ترجیح داده از بیان غیرمستقیم برای به تصویر کشیدن شخصیت های فیلم استفاده کند. به گمان نگارنده قصدش این بوده که با ابهام، بر جذابیت فیلم بیفزاید. برای توضیح این موضوع به عنوان فیلم توجه کنید، چراکه برای بسیاری از ما هر فیلمی با عنوانش شروع می شود. او نوشت «چ» و ما خواندیم «چمران».
در اینجا سوال مهمی مطرح است که تقریبا تا این لحظه پاسخی به آن داده نشده است. اینکه چرا باید نامی برای فیلم انتخاب شود که در سال 2007 توسط «استیون سودربرگ» برای فیلمی برگزیده شده که از قضا قهرمانش چگواراست؟ اسطوره ای که در نیمه قرن بیستم با مبارزات مسلحانه اش به قهرمانی، برای گروههای مختلف مبارزات چریکی تبدیل شد.
«چمران» بخش مهمی از تاریخ انقلاب است. او دارای شخصیتی چند بعدی است. عارف، سخنور، مبارز، مدیر، دولتمرد، انسانی متعارف و پایبند به اصول و اخلاق خانواده. اینکه در کمتر از صد دقیقه همه چیز را درباره کسی با این خصایل به تصویر بکشیم، دشوار است. حتی اگر صاحب یک سینمای قصه گو باشیم. حاتمی کیا در سراسر فیلم انسجام داستان را حفظ کرده است. همه تلاشش را کرده تا شعار ندهد و تحرک، فراز و فرود، کشش و ساختار را حفظ کند. به مدد جلوه های ویژه، تصاویری خلق کند که در نوع خود بی نظیرند – به عنوان مثال سکانس سقوط هلیکوپتر که در نوع خود در سینمای ایران کم نظیر است- ؛ اما اینها هیچکدام باعث نمی شوند که مخاطب، صحنه هالیوودی و قهرمان بازی که در سکانس گفت و گوهای «چمران» با رهبر کردهای شورشی ساخته شده و عبورش از تونل مخفی وقتی خودرو درست در میان نیروهای شورشی است را باور کند.
می شود «چمران» قرص و محکم تصویر شده در فیلم را در صحنه بیمارستان و موقعیت فوق العاده سنگر نهایی باور کرد. آنجا که دست به اسلحه می برد. در بیمارستان دشمن را می کشد و در سنگر با اسلحه نماز می خواند. حاتمی کیا هم می داند که تصمیم او در وضعیت نهایی، جنگ است و مقاومت. در هیچ سکانسی از فیلم، «چمران» را ترسو یا بی اعتقاد نمی بینیم، چنان که نبوده، اما چرا او در بعضی موقعیت های پیچیده تر و مبهم تر، سرگردان و حتی منفعل به تصویر کشیده شده است؟
حاتمی کیا در «چ» موقعیت پاوه را خوب بازنمایی کرده است. این از ارزش های فیلم اوست. قصه تلخ سقوط یک شهر، همان چیزی است که می تواند دستمایه ساختن فیلم دراماتیکی شود که بخشی از تاریخ مبارزه ایران را به تصویر بکشد. او در این روایت، بی شک یکی از قویترین مایه های فیلمسازی را مورد استفاده قرار داده است. رویارویی «وصالی» و «چمران». یکی جنگجو، شجاع، راسخ، مومن، انقلابی و عملگراست و درمقابلش آن دیگری آرام با تجربه بزرگ و عاقل…
فیلم «چ» بی شک فیلم قابل تاملی است. چراکه صریح است. دست و دل کارگردان برای بیان موضعی که دارد، نمی لرزد. شخصیت های جذابی را رو می کند مثل «وصالی»، «زنان مبارز کرد» و «دستمال سرخ ها»، «هانا» و مبارزانی که می توانند تنه به تنه چگوارا بزنند. روند قصه پردازی اش درست است اما دریغ. این فیلم در محتوا ضعیف به نظر می آید. حاتمی کیا در این فیلم «چمران» را به فهم و دلخواه خودش روایت کرده و متاسفانه چقدر این فهم و روایت غلط است. «چمران» در ذهن هیچکدام از آنها که می شناسندش، مردی نیست که کت و شلوار بپوشد، که بی تدبیری کند، که معتقد باشد «فقط در صورتی می خوری که قبلش زده باشی.»* مردم این مرز و بوم «چمران» را بر اساس مستندات، خاطرات و نوشته هایش می شناسند. آدمی که جنگیده است. آدمی که هرگز برای جنگیدن مردد نبوده است.
*جمله نقل شده در گیومه، یکی از دیالوگ های دکتر چمران در فیلم است.