ماهیتِ فرانکشتاینی «طلوع سیاره میمونها»
مروری بر فیلم سینمایی طلوع سیاره میمونها (Dawn of the Planet of the Apes)
«طلوع سیاره میمونها» در باره دنیایی کابوسشهری(Dystopian) است که در آن زمین در پی آلودگی به میکروبِی کشنده، ویران شده است. در این جهان خیالی که بخشِ اعظم انسانها از بین رفتهاند، گروهی از میمونهای هوشمندِ سخنگو هم، در نواحی نزدیک سانفرانسیسکو زندگی میکنند. سالیانی چند از ارتباط میمونها و انسانها گذشته است، و میمونها خیال میکنند که نژادِ انسان از بین رفته است. همه خوش و خرم هستند تا آن که روزی انسانها وارد قلمروی میمونها می شوند….
«طلوع سیاره میمونها» که بخشِ دوم سه گانهای با محوریت ارتباط انسان و میمون است، از جمله کارهای پر فروش در اکرانِ تابستانی امسال بوده است. در صورتی که قسمت اولِ این مجموعه را ندیده باشید، اولین چیزی که در فیلم توجهتان را جلب خواهد کرد حضورِ میمونهای اسب سوار است، میمونهایی که با هم حرف می زنند و مثلِ انسانها تفنگ به دست میگیرند و جنگ و کشتار به راه میاندازند. آن جور که در داستان آمده چنین میمونهایی نتیجه و برآیند تحولِی ژنتیک هستند.
در واقع امکانِ خلقِ چنین میمونهای باهوشی، با استفاده از حیوانات کاملاً اهلی میسر نیست. چنین صحنههایی را با همیاری صنعتِ دیجیتال خلق کردهاند؛ در واقع چنین فیلمی را می توان در گروه آثاری قرار داد که در فکر فرابردن مرزهای سینما با کمک فناوری دیجیتال هستند. سینما این روزها با شتاب هرچه بیشتر رو به دیجیتالی شدن است؛ از مرحله پیش تولید تا توزیع رد پای رایانهها نمایان است.
چالش بزرگ در بررسی فیلمهای دیجیتال، با توجه به جوان بودن این صنعت، نحوه ارزیابی فناوری به کار رفته در فیلم است. نخستین بخش از «مردِ عنکبوتی» از آثار ستوده زمانه خود بود ولی جلوههای ویژه آن فیلم با عنایت به معیارهای امروزی بچگانه است؛ امروز و پس از آن که فیلمهای مختلف یاری گرفته از فناوری را در گذر سالیان دیدهایم بعید می دانم که با تماشای «مردعنکبوتی» یک و جلوه های ویژه آن لبخندی از سر تمسخر نزنیم. همین حکایت در مورد «طلوع سیاره میمونها» نیز صادق است.
در مورد فیلمی که جلوههای ویژهاش این همه ابهت دارد، داوری زیباشناختی راجع به چگونگی کارکرد فناوری در ایجاد جلوه های ویژه، نه تنها راحت نیست بلکه دشوار است. به قول «والتر بنیامین» متفکر زیبایی شناسی، تجربههای زیباشناختی انسان برساخته شرایط اجتماعی-زمانی است و با تکامل یافتن بشر چنین ادراکی تقویت می شود. با توجه به این توصیفات در این لحظه خاصِ تاریخی، تمامی فضای «طلوع سیاره میمونها» یک جور و یک پارچه مینماید؛ دشوار بتوان گفت که کدام صحنه جلوههای ویژه رایانهای است و کدام بخش واقعاً به کمکِ حضور خود انسان سر صحنه خلق شده است. می توان حدسهایی زد ولی درک درست چنین امری در آینده و با دیدن فیلمهای دارای فناوری پیشرقتهتر راحتتر خواهد بود.
برای لحظهای سناریوی ذهنی را در نظر بگیرید که بر اساس آن برای همیشه وضع درکِ بشری مطابق تجربه امروزی ما باشد، وضعیت تخیلی که در آن نتوانیم تمایزی بین صحنههای رایانهای و غیر آن در این فیلم قائل شویم. با چنین دیدی چگونه میتوان «طلوع سیاره میمون ها» را سنجید و ارزیابی کرد؟ اگر دید کلیشهای که سینما را فقط خیال آفرینی صرف میپندارد کنار بگذاریم و فلسفیتر به موضوع فکر کنیم باید گفت که مشکلِ بزرگ در مواجهه با چنین فضایی در آن خواهد بود که در آن بیننده ممکن است حس کند که همواره در حال گول خوردن به کمکِ موجودی کاملاً مکانیکی است.
هر فیلم سینمایی در هنگام تولید با پارهای از مشکلاتِ انسانی روبروست که سبب می شود، همواره ناقص باشد. این کمبود می تواند ناشی از مشکلات اقتصادی- سیاسی- اجتماعی گریبانگیر دست اندرکاران سینمایی اثر باشد. تنها ماهیتی مکانیکی و ریاضیوار قادر است که سینمایی فارغ از هرگونه عیب و نقص تولید کند و واقعیتی را بسازد که درآن امر واقعی از واقعیت هم واقعیتر باشد. چنین سینمایی را نمی توان محصول انسانهای زمینی دور و بر خودمان خواند. مشکل بزرگ فیلمهایی همانند «طلوع سیاره میمونها» که در آن گاه تفکیک امرِ معمولی فیلم و جلوه های ویژه غیر ممکن است. همین وجوه بیش از اندازه مکانیکی آنهاست که فیلم را بیش از اندازه وهمآمیز، تخیلی و فرازمینی می کند.
تنها از ذهنیتهای دکارتی و منجمد سینمایی میتوان انتظار داشت که میمونهایی را با جلوههای ویژه خلق کنند که در تمامی رفتارها شبیه انسانها هستند. پیشرفتِ ژنتیکی صرف برای شبیه شدن به انسان کافی نیست. انسان موجودی اجتماعی است و رفتارهای خاصِ او هم برآیندِ چنین ماهیتی است. پارهای از رفتارهای حیوان به واسطه شرایط متمایزِ زیستِ اجتماعیاش نسبت به انسان متفاوت است.
حتی اگر بیخیال صحنه های تانکسواری میمونها هم شویم، تصورِ میمونِ پدری که به آغوش زنِ بیمار خود میرود و بچه خود را ناز و نوازش میکند تنها از غرورِ کاذب، پدرسالارانه و مکانیکی انسانهای نشات میگیرد که در فکر تعمیم دادن تمامی رفتارهای اجتماعی خود به دیگری هستند. چنین ذهنیتی بر عکس پیام های زیست محیطی فیلم در فکر ارتباط با حیوان به عنوان دیگری نیست، بلکه در پی تسلط بر آن است، خود را برتر از دیگری می پندارد و فکر میکند که دیگری در همه چیز باید شبیه او باشد تا موجودی متمدن شود. اگر سیاره میمونها از آینده سینمای دیجیتالی سخن می گوید، سینمایی که در آن هیچ تفکیکی در هیچ سطحی دیگر ممکن نیست و همه چیز ریاضیوار و دکارتی حل و فصل می شود، تنها باید دعا کرد که چنین سینمایی در نهایت عاقبتی مثل «فرانکشتاین» مری شرلی پیدا کند.