وقتی که در نگاه تو آن مرد که من نیست، بلندتر می رود از من راه
کنارپنجره سیگار و شعر دیگران که دگر باز می شود از غروب…
چقدر سطرها را کشیده ام به کلمات و
کلمات را کشیده ام بر سطر، پاکشان
اعدامم از من دورتر ایستاده است
زیر تیرِ چراغ و کج که باران به تیر می بارد بر من
اعدامم از من دورتر می رود از کناره پنجره ات بالا
و تو می خندی در غریبی که مرد
و من می نشینم درآشنای زمان
دو پاره و پُر
از دو حرف، که زن بود

زاییدن و زن و زمان و زاری را
به “ز” آغاز می کنم زیرا
زیر تمام حرفهای زنگ دار
مردی شبیه من
از باران و تیر می گذرد
سياوش شعبانپور
تورنتو-پاییز ۸۴







