دوست داشتني ترين زشت تاريخ سينما
به مناسبت درگذشت «ايلاي والاك» Eli Herschel Wallach
مشهورترين و دوست داشتني ترين زشت سينما درگذشت. شايد يكي از غم انگيزترين تيترهايي بود كه تا به حال در مورد بازيگران سينما ديده بودم. بعضي از فيلم ها و يا شخصيت ها تاثيرات عجيبي برتماشاگران خود مي گذارند و آنها را هيچوقت رها نمي كنند. اين تاثيرات گاه آنچنان عميق هستند كه بعد از تماشاي آنها اين فيلم ها و كاراكترها به عنوان شاخص و يا الگوي مقايسه اي در ذهن تماشاگران نقش مي بندند. البته اين مطلب مي تواند كاملا سليقه اي و شخصي باشد، چه اينكه طيف سلايق در مورد فيلم هاي گوناگون به عدد تماشاگران فيلم هاست. براي نگارنده چند فيلم با توجه به ويژگي هاي آنها داراي همين مرتبه الگويي است و از قضا در 3 مورد آن «ايلاي والاك» فقيد هنرنمايي كرده است. او يكي از محبوب ترين شخصيت هاي منفي تاريخ سينماست، فقط كافي است كه نگاهي به ليست نقش هايي كه ايفا كرده بياندازيم تا متوجه اين موضوع شويم كه اين گستردگي تا چه حد بوده است. طيف نقش هايي كه او بازي كرده از ژانر وسترن تا ژانر گانگستري امتداد دارد و اغراق نيست اگر بگوييم كه در ايفاي اكثر آنها موفق بوده است. براي توصيف بازيگري «ايلاي والاك» 3 فيلم بسيار محبوب او انتخاب شده تا با نگاهي دوباره به آنها اندكي كاراكترهايي را كه بازي كرده بهتر بشناسيم.
– خوب، بد، زشت:
اثر بي بديل «رجيو لئونه» كارگردان نابغه ايتاليايي كه اولين دوئل سه نفره را در سينما خلق كرد. سكانسي ويژه در انتهاي همين فيلم كه به لحاظ ويژگي هاي تكنيكي دراكثر مدارس سينمايي دنيا همچنان تدريس مي شود. ايلاي والاك در كنار «كلينت ايستوود» و «لي وان كليف» قرار گرفت تا به همراه موزيك جادويي «انيو موريكونه» آهنگساز تكرارنشدني ايتاليايي وسترني جاودانه خلق كند. او در نقش «توكو» (زشت)، شخصيتي كثيف و فرصت طلب را به نمايش مي گذارد كه البته كمي هم چاشني طنز با خود به همراه دارد. او براي رسيدن به آن صندوق پول جنوبي ها كه مدت هاست گم شده با دوست و دشمن معامله مي كند و با هركس كه فكر كند به نفع اوست مصالحه مي كند. بدوي بودن و حرص سيري ناپذير او براي طلا در فيلم شخصيتي خلق مي كند كه تقريبا همه زشتي هاي انسان را يكجا به نمايش مي گذارد. او برادر كشيش خود را كتك مي زند و به او مي گويد او كشيش بودن را انتخاب كرده چون جرات نداشته كه يك راهزن شود، «كلينت ايستوود» (خوب) را تا سرحد مرگ تشنگي مي دهد، با «لي وان كليف» (بد) هم دوستي قديمي دارد و از طرف ديگر بازهم سعي مي كند كه به ايستوود كلك بزند و…
راستش نمي توان هيچ كس ديگري را جاي «ايلاي والاك» در نقش «توكو» در «خوب، بد، زشت» متصور شد. او همپاي ايستوود و «لي وان كليف» مي آيد و مقتدرانه نقشش را ايفا مي كند. حضور وي در اين فيلم محبوبيت خاصي برايش به ارمغان آورد و او را براي هميشه با همين نام (زشت) جاودانه كرد.
«جان استرجس» كارگردان بود كه سعي كرد اكثر هنرپيشه هاي بنام آن زمان را در فيلمش جمع كند كه البته اين حركت بيشتر نگاهش به گيشه بود تا نگاه هنري.(كاري كه اين روزها سيلوستر استالونه با سري فيلم هاي “يك بار مصرف ها” دارد انجام مي دهد) در هفت دلاور همه هستند: از «يول برينر» و «استو مك كوئين» گرفته تا «چارلز برانسون» و «جيمز كابرن» كه همگي نقش آدم خوبها را ايفا مي كنند و البته «ايلاي والاك» به تنهايي در نقش آدم بده داستان است. هميشه تصور نگارنده اين بود كه «جان استرجس» همه اين بازيگران مشهور و قدر را دور هم جمع كرده تا به جنگ «ايلاي والاك» برود.
او در نقش «كان ورا» هم همان شوخ طبعي و ملاحت خود را در بازيش به نمايش مي گذارد و بهعنوان سردسته راهزنان آنقدر نقشش را طبيعي ايفا مي كند كه بعضي اوقات تماشاگر مي انديشد كه شايد او قبلا اين كاره بوده است! در فيلم، اردوگاه آدم هاي خوب مملو از شخصيت هايي است كه هركدام در امري تخصص دارند و نخبه هستند. آنها سابقه مبارزه با آدم بدهاي زيادي را در كارنامه خود دارند و حالا آمده اند كه همگي بر عليه «كان ورا» بجنگند. نمي دانم شما هم تا به حال اين حس را تجربه كرده ايد كه همه شخصيت هاي مثبت داستان را دوست دارند و شما عاشق شخصيت منفي داستان باشيد؟
-پدرخوانده – قسمت سوم
قسمت سوم از سه گانه پدرخوانده تجلي گاه استعداد «ايلاي والاك» در ايفاي نقش يك پدرخوانده خبيث است جايي كه «آل پاچينو»، «تاليا شاير» و «اندي گارسيا» در يك طرف ماجرا هستند و «والاك» به نقش «دون آلتولبو» در طرف ديگر. او در اين فيلم در مقايسه با همه كاراكترهاي منفي پدرخوانده ها، زيرك تر و موذي تر است. در واقع او هيچوقت دشمني اش را حتي در خفا آشكار نمي كند و هميشه خود را شخصيتي مصالحه جو و خيرخواه جلوه مي دهد، كسي كه در پي آشتي دادن دوستان و همكاران خود با يكديگر است. «دون آلتوبلو» هيچ نشانه اي از پليدي اش را به كورلئونه ها بروز نمي دهد. در حقيقت «ايلاي والاك» طوري بازي مي كند كه گويي عصاره همه نقش هاي منفي كه تا قبل از پدرخوانده ايفا كرده به صورت اسانسي به شخصيت «دون آلتوبلو» تزريق مي كند و از آن فردي شرور و بشدت خطرناك بر روي پرده مي آفريند.
«دون آلتوبلو» بشدت محتاط و محافظه كار است، حتي وقتي به ملاقات «مايكل كورلئونه» در بيمارستان مي رود نوشيدني اش را نمي نوشد، او به كوچكترين و پيش پاافتاده ترين چيزها هم بدبين است، تو گويي او براي از بين بردن دشمنانش همين روش ها را آزموده و آنها را صدالبته خوب مي شناسد. نگاه كنيد به حركات دست و حالت اجزاي صورت او وقتي با استيصال از مايكل كورلئونه مي خواهد كه به دوستي با «جوي زاسا» ادامه بدهد. يا وقتي با چرب زباني سعي مي كند «وينست كورلئونه» (اندي گرسيا) پدرخوانده جديد كورلئونه ها بفريبد و به دام بياندازد. او همچون آفتاب پرست رنگ عوض مي كند و وقتي هم كه در تنگنا قرار مي گيرد دست به هر ترفند و شعبده اي مي زند تا كورلئونه ها را گمراه كند و خود را رها سازد.
اما سرانجام از همان سوراخي گزيده مي شود كه هميشه به آن مشكوك بوده، او با حقه اي كاملا ظريف و زنانه شكست خورده و از پاي در مي آيد. در واقع دون آلتوبلو با همه احتياط هايي كه انجام مي دهد حريف زيركي خاص «كاني كورلئونه» (تاليا شاير) نمي شود و همين زن او را با كيكي زهر آگين مسموم مي كند و در سالن اپرا او را از بين مي برد، جايي كه دون كورلئونه و خانواده اش هم در ميان تماشاگران حضور دارند.
«ايلاي والاك» يكي از معدود شخصيت منفي هايي بود كه هميشه دوستش داشتم و در خاطرم مانده است. او تا همين اواخر با وجود سن بالايش همچنان در سينما و تلويزيون فعال بود و دست از كار نكشيد. براي او سينما همان زندگي بود و نقش آفريني به مثابه انرژي براي حركت. او را هميشه مي توان به ياد آورد با: «نخاله ها» در كنار «مريلين مونرو»، «شكارچي» به همراه «استيو مك كوئين» و «طلاي مك كنا» با «گريگوري پك» و «عمر شريف».