جنون تجربه و تغییر
محمد یعقوبی از راهیابی به «سامر ورکس» می گوید:
یادداشت های روزانه فستیوال سامر ورکس
تورنتو – کانادا
هلیا قاضی
بخش اول
محمد یعقوبی نویسنده و کارگردانی که در ایران پر فروش ترین اجراها را از آن خود کرده بود، پس از مهاجرت به کانادا هم بیکار ننشست. ابتدا با نمایشخوانی با مخاطبانش آشنا شد و سپس به سراغ اجرای دوباره کارهایش رفت. سال گذشته یکی از نمایشنامه های پر سر و صدایش «یک دقیقه سکوت» را در فستیوال تئاتر «فرینج» شرکت داد و در بخش مسابقه سوم شد و امسال هم در فستیوال تئاتر «سامر ورکس» 2016 این نمایش را به مدت 7 شب از تاریخ از 6 تا 14 آگوست در سالن نمایش Factory Theatre و به زبان انگلیسی روی صحنه برد. چند سال پیش وقتی برای نمایش «نوشتن در تاریکی» با او گفتگو کردم، سماجت و پافشاری اش برای اجرای کارهایش بیش از هر چیزی توجه ام را به خود جلب کرد. خوشبختانه یعقوبی این خصوصیاتش را با خود به کانادا هم آورده است و مانند برخی از مهاجران که در ابتدا ورودشان ناامید می شوند، همچنان پرتلاش، کارش را دنبال می کند. همزمان با اجرای نمایش «یک دقیقه سکوت» به زبان انگلیسی بار دیگر باهم به گفتگو نشستیم که در دو بخش آن را می خوانید:
چطور شد تصمیم گرفتید نمایش «یک دقیقه سکوت» را در فستیوال تئاتر «سامر ورکس» شرکت دهید؟
من به دنبال راهی برای اجرای نمایش بودم، یا باید سالن اجاره میکردم که کرایهاش بالاست، یا باید مدیر سالنی را مجاب میکردم که حاضر شود سالن را در اختیار ما قرار دهد ولی این زمانی ممکن است که در اینجا شناختهشده باشم. راه سوم هم شرکت در یک فستیوال تئاتری بود. برای حضور در فستیوال سامر ورکس، فقط باید فرمی پر میکردم که چه نمایشی را و چرا میخوام اجرا کنم و البته 790 دلار هم هزینه ثبت نام این فستیوال بود که پرداختم. البته اگر کار شما در فستیوال پذیرفته نشود، مبلغ را به شما برمیگردانند. همچنین امکان شرکت در جشنواره «فرینج» هم بود، اما در آن آثار به صورت لاتاری انتخاب می شوند ولی من هیچ خوشم نمیآمد از راه لاتاری و کاملا تصادفی اجرا بگیرم.
برخلاف فستیوال «فرینج»، در «سامر ورکس» هیات انتخاب آثار را برمیگزیند. با خودم گفتم اگر کارم پذیرفته نشود معنایش این است که این نمایشنامه مناسب اجرا در کانادا نیست. بنابراین من در فستیوال سامرورکس درخواست اجرا دادم. البته قبل از یک دقیقه سکوت میخواستم «مرد بالشی» را اجرا کنم اما آیدا کیخایی، سهیل پارسا، مرجان موسوی و… به من گفتند که «یک دقیقه سکوت» را اجرا کنم چون نمایشی است که کاناداییها آن را نمیشناسند و راه درستتری برای ارتباط با آنان است. من قصدم این بود که یک دقیقه سکوت را دیرتر مثلا دو سال دیگر اجرا کنم. از طرفی حتا معلم زبان من هم که به درستی نمیداند ایران کجاست و مثل خیلیهای دیگر ایران را با عراق اشتباه میگیرد وقتی یک دقیقه سکوت را خواند، به من گفت که حتما آن را اجرا کنم. بنابراین من با «یک دقیقه سکوت» در سامرورکس ثبت نام کردم که خوشبختانه پذیرفته شد و از همان ابتدا هم با پیشنهاد سهیل قرار براین شد که آن را به زبان انگلیسی و با بازیگران انگلیسیزبان روی صحنه ببرم. هرچند بسیار سخت بود، اما من سرم درد میکند برای تجربه و تغییر وضعیت.
البته نمایشنامه ترجمهی خوب و روانی هم داشت. کار که بود؟
«ترنج یقیزاریان» ساکن سانفرانسیسکو چند سال پیش نمایشنامه را ترجمه کرد و من از چندین نفر دیگر هم شنیدم که ترجمه را تایید میکردند. به همین دلیل تنها نمایشنامهام است که در این سالها با اعتماد به نفس آن را به انگلیسیزبانها دادهام که بخوانند. البته برای اجرا در سامر ورکس، کمی در متن دست بردم. کمی به متن اضافه کردم. بازیگران هم بعضی جملهها و کلمهها را تغییر دادهاند تا بهتر و راحتتر بتوانند آن را اجرا کنند.
نکتهای که موقع تماشای نمایش حواس من را پرت میکرد، زیرنویسها بودند، در حالیکه اطلاعات خاصی هم به ما نمیدادند که فرض کنیم اگر نبودند به درک اثر لطمه میزد. توضیحاتی که میآمد بیشتر شبیه این بود که شما دارید نمایشنامه میخوانید و نمایشنامهنویس، این توضیحات را در پایین صفحه یا برای توصیف فضا مینگارد. دلیل این کار چه بود؟
ما این نمایش را دو بار دیگر اجرا کرده بودیم، یک بار خودم پانزده سال پیش، یک بار هم آیدا شش سال پیش. من نمیخواستم این اجرا تکرار اجراهای گذشته باشد. من جنون تغییر دارم این را میدانم. امکان ندارد نمایشی را دوباره اجرا کنم و دقیقن مانند اجرای گذشته باشد. شک ندارم که تغییر خواهد کرد. حتی میخواستم طراحی صحنه را هم تغییر دهم، اما چون اینجا فقط 3 هفته فرصت تمرین داشتیم، از طرح سعید حسنلو در اجرای آیدا کیخایی استفاده کردیم. بنابراین باید کاری میکردم جنون تغییرم را ارضا کند و باورم شود این اجرا با قبلیها متفاوت است. خب، یک دقیقه سکوت داستان نمایشنامهنویسی است که دارد نمایشنامهای دربارهی شیوا مینویسد. به همین دلیل به این فکر کردم که برای تمایز دنیای نمایشنامهنویس و دنیای شخصیتهای نمایشی که مینویسد راهی پیدا کنم. استفاده از توضیح صحنه سادهترین و بهترین راه بود. بنابراین در صحنههای مربوط به شیوا مثلا صدای زنگ تلفن را در صحنه نمیشنیدید، بلکه آن را میخواندید، درست مانند اینکه دارید نمایشنامه میخوانید و فقط صدای بازیگران را میشنیدید. ولی وقتی وارد زندهگی واقعی نویسنده میشدید صدای زنگ تلفن را میشنیدید. بر همین اساس هر صدایی در زندهگی نویسنده واقعی بود و در زندهگی شیوا شما آن را به صورت نوشته میخواندید. به همین دلیل شما صدای انفجار را نمیشنیدید، فقط میخواندیدش.
نمایش در آغاز به شکلی افراطی با توضیح صحنه شروع میشود برای اینکه تماشاگران از همان آغاز به این نشانه خو کنند، شیوا هر بار که قرار است با تلفن شماره بگیرد این کار را نمیکند شما توضیح صحنه را میخوانید و او هر بار با آدمهای گوناگون حرف میزند. وقتی این نشانه به گمانم جا میافتد ما هم از تعداد توضیح صحنه در کار کم میکنیم و هر جا که ضروری است ازش استفاده میکنیم. سرانجام از زمانی که نویسنده رو به دوربین حرف میزند، دیگر توضیح صحنه در کار نبود. چون از آنجا به بعد نویسنده انگار فقط شتابزده دیالوگ مینویسد و فرصت نوشتن توضیح صحنه ندارد. من این قرارداد را با خودم و مخاطب گذاشتم و سعی کردم آن را در نمایش رعایت کنم. میدانستم که ممکن است برخی از این قرارداد خوششان نیاید ولی من که قرار نیست هر قدمی برمیدارم برای خوشآیند تماشاگر باشد؟ البته معنای حرفم این نیست که کاملن بیاعتنا به واکنش تماشاگران هستم. اصلن دلیل دیگری که استفاده از توضیح صحنه را در ذهنم تقویت کرد این بود که نمیدانستم واکنش تماشاگر کانادایی به صداهای انفجار چه خواهد بود و فکر کردم شاید بیش از حد بترسند و از تماشای کار غافل شوند، حتا نگران بودم اعتراض کنند که چرا ما در بروشور و وبسایت فستیوال اعلام نکردیم صدای انفجار داریم. در واقع استفاده از کلمه به جای صدا هم زیبا و در راستای متن بود هم نگرانی ما را دربارهی واکنش تماشاگران برطرف میکرد.
با این توضیحاتی که دادید من فکر می کنم وقتی شما می خواهید نمایشی اجرا کنید، بیشتر طرف «محمد یعقوبی نویسنده» را می گیرید تا «محمد یعقوبی کارگردان». در واقع شما طراحی صحنه و سایر موارد را فدای متن می کنید. این طور نیست؟
من فکر می کنم این ایدهای بسیار اجرایی است. وقتی بازیگر در سکوت میترسد بدون اینکه صدایی شنیده باشد، این خیلی اجرایی است و دور از وفاداری به نمایشنامه. اگر میخواستم به متن وفادار باشم باید صدای واقعی انفجار یا زنگ تلفن میگذاشتیم و همه چیز باید ناتورالیستی و در خدمت متن میبود. در حالیکه من در متن دخل و تصرف کردم. اگر نویسنده این نمایشنامه شخص دیگری بود و من فقط کارگردان کار بودم و این تغییرات را میدادم، نویسنده شاید به من ایراد میگرفت و سرزنشم میکرد که چرا صدای انفجار و … را حذف کردهام، کافی بود نویسندهی این نمایشنامه شما بودی. از من دلخور میشدی که به جای صدای انفجار، به جای شمارهگرفتن واقعی از توضیح صحنه استفاده کردهام. من در واقع تلاش کردم که دنیای خیالی را از دنیای واقعی متمایز کنم. سعی کردم به مخاطب کدهایی بدهم که این داستان نویسندهای است که دارد نمایشنامهای مینویسد، در واقع یک داستان آبستن داستان دیگری است.
ادامه دارد …
Venue
Factory Theatre Mainspace
125 Bathurst Street
Toronto
About
What happens when an Iranian woman falls asleep for years at a time and keeps missing the most important events, like the revolution, the war with Iraq, and her husband’s affair? And what if the story is compounded by death threats to the playwright while he’s trying to explain Shiva’s dilemma? How can she understand the changes in her life? How can the playwright tell her story when he is threatened, and a series of intellectuals are being killed? Before he, himself, falls victim to execution, he writes a play about Shiva and her family turned upside down by personal and political crisis. Mohammad Yaghoubi’s A Moment of Silence – one of the most beloved Iranian plays of the last 30 years – is a surreal, poetic, and surprisingly comic meditation on Iran’s turbulent history.
Credit
NOWADAYS THEATRE in association with Modern Times Stage Company.
Written and Directed by Mohammad Yaghoubi. Featuring Lara Arabian, Parmida Kakavand, Sarah Marchand, Melanie Pyne, Maxime Robin, Paul van Dyck, Art Babayants and Jada Rifkin. Stage Management by Steve Vargo.
Curator’s Note
“This offering from a veteran artist throws into sharp relief the importance of hearing the storied poets whose years defy the wisdom in their works. This approach to unfathomable change within a lifetime encapsulates the way art can span revolutions and make sense of things we have experienced yet cannot articulate for the sake of beholding with objective clarity before us. A highly acclaimed play making its debut in Canada, bringing bold perspective to our all too apathetic political spheres.” – Tara Beagan
Links
یک دیدگاه