گزارشی از رونمایی تازه ترین کتاب آیدا احدیانی
هلیا قاضی میرسعید
کانادا
***
چیزی تا ساعت 6 عصر نمانده، منطقه Distillery به سمت گالری آرتا مملو است از ایرانی هایی که برای رونمایی از تازه ترین کتاب آیدا احدیانی آمده اند. کتابی با نام «دکتر برایان از دودکش بالا می رود». برنامه با نواختن قطعه ای موسیقی توسط مهسا قاسمی، نوازنده ویولن سل آغاز می شود. سپس بنفشه طاهریان اجرای برنامه را به دست می گیرد و مهسا قاسم زاده و قطعه ای که نواخته را معرفی می کند. حالا نوبت به آیدا و معرفی کتابش می رسد.
طاهریان برای حاضرین در گالری تعریف می کند قبل از اینکه به کانادا بیاید آیدا را از طریق وبلاگش می شناخته و نوشته هایش را دنبال می کرده است و زمانی که می فهمد آیدا اولین کتابش را در کانادا منتشر کرده خیلی ناراحت شده که در ایران است و نمی تواند کتاب «شهر باریک» را تهیه کند. اما زمانی که می فهمد توکا نیستانی – تصویرساز کتاب شهر باریک – نمایشگاهی از آثارش را برپا کرده، به آنجا می رود و کتاب آیدا را هم همانجا تهیه می کند. بنفشه در ادامه از اینکه کتاب دوم آیدا منتشر شده و او هم حالا در تورنتو است و می تواند کتاب را داشته باشد، ابراز رضایت و خشنودی کرد.
سپس توکا نیستانی به عنوان دومین سخنران، پشت تریبون قرار گرفت و با طنز مخصوص به خودش حرف هایش را این طور آغاز کرد که:«من نمی دانم چرا اینجا هستم چون من در این کتاب هیچ نقشی نداشتم و فکر می کنم آیدا اینقدر به بلوغ فکری رسیده است که بداند داستان هایش نیازی به تصویرسازی ندارند و این بار هم کارش را خراب نکرد که سراغ من بیاید و از من برای تصویرسازی کمک بگیرد. بنابراین من نمی دانم چرا اینجا هستم و به همین دلیل فکر می کنم سر جای خودم نیستم. متاسفانه در جامعه ایرانی مقیم تورنتو، افراد و هنرمندانی هستند که سر جای خودشان نیستند ولی فکر می کنم آیدا از معدود افرادی است که سرجای خودش ایستاده و با جدیت کارش را دنبال می کند و همان قدر که وقت می گذارد روی نوشتن، روی وبلاگ نویسی وقت می گذارد و برای بچه داری وقت می گذارد و برای زندگی شخصی و ورزش وقت می گذارد و من همیشه تعجب می کنم که او این همه وقت را از کجا می آورد؟! به همین دلیل هم هست که فکر می کنم او در زندگی موفق خواهد شد چون همه کارهایش را با جدیت انجام می دهد و به نظر من جدیت از استعداد هم مهمتر است.»
در ادامه توکا نیستانی جایش را به آیدا احدیانی داد و او هم برای علاقمندان داستان هایش، از خاطرات مهاجرت تعریف کرد و گفت که حالا تورنتو بیش از پیش شهر او شده و بهتر می تواند درباره این شهر و آدم هایش بنویسد و بخشی از داستانی را خواند که اسم کتاب هم از آن برگرفته شده:«دکتر برایان از دودکش بالا می رود» کتابی در هفته اول فروش خود، رتبه پنجمین کتاب پرفروش داستانی غیرانگلیسی آمازون را از آن خود کرده است.
در پایان مراسم رونمایی، زمانی که آیدا احدیانی مشغول امضای کتابش بود، به سراغ توکا نیستانی رفتم و از او در خصوص آشنایی با آیدا پرسیدم. نیستانی در پاسه به این سوال «مجله تیتر» گفت:«من با آیدا از طریق وبلاگش آشنا شدم. آن موقع تازه آلبوم “ترنج” محسن نامجو بین مردم دست به دست می شد. من هم که از آن آلبوم خوشم نیامده بود، یک مطلبی در وبلاگم نوشتم. یکی از دوستانم وبلاگ آیدا را به من معرفی کرد و گفت که او هم ظاهرا خیلی از این آلبوم خوشش نیامده است و به این طریق ما با هم آشنا شدیم. البته پس از نامجو، خوانندگان بسیاری پا به عرصه گذاشتند و کارهای بدی ارائه دادند، که هم من و هم آیدا متوجه شدیم نامجو در بین آنها یک موجود استثنایی است. مدتی از آشنایی وبلاگی ما گذشته بود که آیدا به ایران آمد و با هم در کافه ای قرار گذاشتیم و آنجا از من پرسید که کارتونیست ارزان قیمت سراغ دارم که برای کتابش تصویرسازی بکند؟ که به او پیشنهاد دادم اگر بخواهد، من می توانم کتابش را برایش تصویرسازی کنم. آیدا هم قبول کرد و من در کتاب اولش به او کمک کردم. تا اینکه من به کانادا آمدم و در یک ماهی که تورنتو بودم، آیدا و شهروز میزبان من بودند و دوستی ما رفته رفته محکمتر شد و تا امروز هم ادامه داشته است.»
هر چند توکا خودش به آیدا احدیانی پیشنهاد داده بود تا برای کتاب «شهر باریک» تصویرسازی کند، اما درباره تصویرسازی برای داستان های ادبی معتقد است:«به شخصه فکر می کنم بهتر است در ادبیات این فرصت را به خواننده بدهیم تا براساس تخیل خود، تصویرسازی کند و اینکه من به عنوان تصویرساز برداشت خودم را به شکل تصویر به خواننده ارائه بدهم، خیلی جذاب نیست. همکاری من در کتاب اول آیدا شاید این توجیه را داشت که در آن موقع من از آیدا معروفتر بودم و تصویرهای من برای تبلیغ کتابش مفید بود، اما الان آیدا از من معروفتر است و من اگر بخواهم از کارهایم کتابی چاپ کنم، حتما از آیدا خواهش می کنم برایم مقدمه بنویسد.»
حالا دیگر اطراف میزی که آیدا پشت آن قرار گرفته بود تا کتاب هایش را امضا کند، کمی خلوت تر شده و فرصت خوبی است تا با او هم درباره کتاب تازه اش، گپی بزنم. صحبتمان از جایی آغاز می شود که او به کانادا مهاجرت می کند. آیدا می گوید:«من در ایران هم داستان می نوشتم، قصه هایی که بر مبنای زبان بسیار پیچیده و قشنگی بود که ما با آن تربیت و بزرگ شده بودیم ولی پس مهاجرت متوجه شدم هیچکدام از آن داستان ها، دیگر به درد کتاب «شهر باریک» نمی خورد چون دیالوگ آدم ها با هم در اینجا بسیار کوتاه است و شاید در طول یک هفته حتی دیالوگ های یکسانی بین اشخاص رد و بدل شود. بنابراین از روی که به کانادا آمدم تا روزی که کتاب اولم را منتشر کردم، حدود 4 سال طول کشید. آن اوایل که آمده بودم، قصه هایی که می نوشتم در واقع روایتی از روزهای زندگی خودم بود. روایتی از تنهایی که با آن دست وبنجه نرم کردم.»
او در پاسخ به این سوال که چرا در کتاب اولش از تصویرسازی بهره برده، می گوید:«دلیل اولش این بود که داستان ها بسیار کوتاه و کم دیالوگ بودند و در واقع خودم به عنوان یک تازه وارد به آمریکای شمالی، روایتگر آن قصه ها بودم. بنابراین فکر کردم داستان هایم نیاز به یک ترجمه دارند، آن هم یک ترجمه تصویری. یکی باشد که داستان ها را بخواند و آن فضایی را که من با رو در وایستی و کمبود کلمه ترسیم کردم را به تصویر بکشد. چون من سعی کرده بودم با کلماتی داستان هایم را بنویسم که اگر می خواستم آنرا به انگلیسی بنویسم، همان اندازه کلمه در اختیار داشتم و از تمام کلماتی که در فارسی بلد هستم، استفاده نکردم. بنابراین وقتی به ایران رفتم این موضوع را با توکا نیستانی درمیان گذاشتم. چون معتقد بودم اگر یک ایرانی در داخل، این داستان ها را بخواند، تصویرسازی های متفاوت و البته موثری خواهد داشت و می تواند پلی باشد بین ایران و فضای خارج از ایران. اما در کتاب دوم ماجرا فرق داشت، چون در هر داستان بیشتر از یک کاراکتر وجود دارد و خب بالطبع این کاراکترها باهم حرف می زنند و بین آنها ارتباط برقرار است در نتیجه داستان ها هم با دیالوگ پیش می روند.»
آیدا احدیانی را بسیاری به خاطر وبلاگش می شناسند. از او می پرسم به عنوا کسی که سالها وبلاگ نوشته و دنیا و اتفاقاتش را از دریچه دید خودش برای خوانندگانش روایت کرده، حالا چطور شده که در کتاب دومش به دیالوگ نویسی روی آورده است. توضیح می دهد:«من سالهاست وبلاگ می نویسم اما حتی پیش از آنکه وبلاگ نویسی را شروع کنم، داستان کوتاه می نوشتم و یک زمانی اصرار داشتم به من نگویند وبلاگ نویسی که داستان کوتاه می نویسد، اما دیگر الان این طور فکر نمی کنم و برایم فرقی نمی کنم. درست است که ما در وبلاگ، معمولا دیالوگ نمی نویسیم و متکلم وحده هستیم و باید راوی باشیم. اما داستان کوتاه مانند نمایشنامه می ماند و هیچ چیز به اندازه دیالوگ پیش برنده نیست و دیالوگ است که کمک می کند فضا ساخته شود. در کتاب اول اگر دیالوگی نوشته نشده به این دلیل است که در آن آدم ها تنها هستند و کسی را ندارند که با آنها دیالوگی برقرار کنند. همان تنهایی که شاید بسیاری از ما در 3 سال اول مهاجرت آن را تجربه می کنیم. وبلاگ نویسی مانند گزارش نویسی روزانه است، البته نمی خواهم آنرا با روزنامه نگاری مقایسه کنم. من بسیار پرحرف هستم و این را تمام کسانی که من را می شناسند، می دانند. بنابراین برای من دیالوگ نوشتن راحت ترین کار دنیاست.»
کتاب «دکتر برایان از دودکش بالا می رود» مانند کتاب اول احدیانی در ایران جلد آن طراحی شده و محسن آزرم ویراستاری آن را به انجام داده است. آیدا در خصوص این کار و همکاری با آزرم می گوید:«هر چند من هنوز وبلاگ می نویسم و می خوانم، اما بعد از 5 سال، بین زبان و فضایی که ما در کانادا حس و تجربه می کنیم و آنچه در ایران می گذرد، شکافی می افتد. کتاب دوم را هم با همین تاکید،می خواستم ویراستاری و طراحی جلدش در ایران انجام بشود.محسن آزرم را هم از طریق وبلاگش می شناختم. خیلی پیش می آید که ما وبلاگ نویس ها با هم قرار می گذاشتیم. از طریق همین قرارهای وبلاگی توکا را هم شناختم. البته خب توکا نیستانی کاریکاتوریست را می شناختم، اما از طریق وبلاگ با او ارتباط برقرار کردم. با محسن آزرم هم وقتی آشنا شدم، آنقدر با او احساس راحتی و نزدیکی کردم که فکر کردم فرد مناسبی برای این کار است و از خواستم ویراستاری کتاب را به عهده بگیرد و او هم قبول کرد. البته ویراستاری همیشه با اختلاف نظرهایی بین نویسنده و ویراستار همراه است ولی از کل کار بسیار راضی هستم. معتقدم بین نویسنده و ویراستار همیشه کلنجار خوبی اتفاق می افتد و خب طبیعتا کسی که فایل نهایی را به چاپخانه می برد، برنده است.!»