اخبار هنرادبیاتسینماصفحه اولمهرجویی

مهرجویی زنده است

هامون اما پدیده دیگریست!

فرهاد آهی – تورنتو 

Farhad Ahi
فرهاد اهی
نویسنده و کارگردان سینما

سال ۶۶ بود و پایم شکسته بود. خانه مانده بودم و گرمای تابستان حال و حوصله بیرون رفتن را گرفته بود. دو تا فیلم خارجی را که از ویدیو کلوپ نه چندان قانونی محل گرفته بودم اقلا دو سه بار دیده بودم. چند کتاب تازه ای را هم که خریده بودم همان هفته اول خوانده بودم و هنوز پنج هفته دیگر باید پایم در گچ می ماند.

مانده بودم بی حوصلگی را چه کنم که بچه محل‌ها آمدند دنبالم. یکی شان وانت داشت و عصاهایم را گذاشت قسمت بار و سه تایی چپیدیم جلوی وانت. خانه‌ی ما نارمک بود. نبش خیابان دماوند؛ سینما ماندانا بود که اجاره نشین ها را نشان می داد. قبلا چیزی در مورد فیلم نشنیده بودم. ولی استامبولی دست اکبر عبدی و کلنگ در کف باکفایت عزت الله انتظامی بر سردر سینما خودنمایی می‌کرد.

نمایی از اکبر عبدی در فیلم اجاره‌نشین‌ها، ساخته‌ی داریوش مهرجویی

همینطوری محض همراهی و به پیشنهاد بچه‌ها رفتیم فیلم را ببینیم. به خاطر اینکه بتوانم پای گچ گرفته‌ام را دراز کنم سه تایی رفتیم ردیف اول. فیلم شروع شده بود و تیتراژ را از دست داده بودیم. معذب بودم که بچه ها را وادار کردم فیلم را در پرسپکتیو سه نقطه ای تماشا کنند. اما فیلم که شروع شد همه چیز یادم رفت.

آنقدر خندیدیم که دلمان درد گرفت. رفیقم یکی دوبار بی هوا از شدت خنده کوبید روی پایم که دلم ضعف رفت. آن یکی اما از ما موقرتر بود. همیشه آدم حسابی تر از ما بود. خنده اش را کنترل می کرد و گاهی در مورد بازیگران و کارگردان توضیح می داد. تازه فهمیدم که کارگردان داریوش مهرجویی است. عادت داشتیم در فیلم های مهرجویی دنبال مفاهیم پنهان و گوشه کنایه های سیاسی و اجتماعی بگردیم که اینبار هم ناامیدمان نکرد. تمثیلی موثرتر و گزنده تر از آنچه بر پرده می دیدیم از وضعیت اجتماعی روزگار نمی شد تصور کرد. هم خندیدیم هم آموختیم هم دلمان خنک شد.

داریوش مهرجویی

تا یکی دو روز بعد هر بار بچه محل ها برای سر زدن به من می آمدند در مورد فیلم صحبت می کردیم. خواهرم نمی دانم از کجا فیلم های گاو؛ آقای هالو؛ پستچی و دایره مینا را پیدا کرده بود و دو سه روز پشت سر هم تماشا کردیم. برای من که تازه در رشته سینما قبول شده بودم مثل کلاس درس بود.

شیرک اگر چه همان لایه های عمیق تر را داشت اما موفقیت چندانی کسب نکرد. با این حال من فیلم را دوست داشتم و بعد از فستیوال هم موقع اکران به تماشایش رفتم. هامون اما پدیده دیگری بود. برای ما که هنوز دانشجو بودیم و دنبال دلیل هر چیزی می گشتیم؛ هامون دریایی از سوال های بی جواب ولی جذاب بود. جستجو برای یافتن پاسخ مسیری دشوار و طولانی ولی در عین حال تغزلی از دانش و حکمت بود. مثل خیلی های دیگر ما هم هامونی شدیم. نه اینکه ادای خسرو شکیبایی را در بیاوریم. بلکه مرض دانستن؛ فهمیدن و تجربه کردن گرفتیم. بیشتر خواندیم و تماشا کردیم و آموختیم.

داریوش مهرجویی

هر چه سینما برایم جدی‌تر می شد نام های بزرگی را در حافظه ام ثبت می کردم تا پی گیر کارهای تازه شان باشم. با اینکه لیستم مفصل تر می شد مهرجویی همیشه جای خودش را داشت. بعد از هامون تا کنون همیشه کارهای مهرجویی را دنبال می کردم و یا در فستیوال یا بعد موقع اکران حتما به تماشا می نشستم. حتی فیلم های نه چندان مقبول این سالهای آخر را. هر چند می دیدم آن سرزندگی و شور و شوق سابق در فیلم هایش نیست. ولی مگر کدام یک از اساتید سینما که تا کهن سالی فیلم ساخته اند توانسته اند همان تأثیر فیلم های دوره جوانی خود را بر مخاطب بگذارند؟

بسیاری از فیلمسازان بزرگ جهان این امتیاز را داشته اند که جامعه خود را تغییر دهند. اما به ندرت پیدا می شوند فیلم سازانی که این تأثیر را بیش از یکبار گذاشته باشند. داریوش مهرجویی جزو آن دسته است. فیلم های گاو؛‌اجاره نشین ها؛ هامون و پری همگی در دوره خود جریان های اجتماعی ساخته اند. آدم ها را تغییر داده اند و روشنفکر ها را روشنفکرتر کرده اند. مرگ دلخراش مهرجویی بی تردید ضربه مهلکی بر فرهنگ و هنر ایران زده است. اما من ترجیح می دهم بجای غمگساری برای مهرجویی سینمایش را جشن بگیرم که گرچه کالبدش نیست؛ اندیشه‌اش هست.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا