به کسی لقب بازیگر نمی دهم
گفتگو با سیاوش شعبانپور، همزمان با اجرای «چخوفنامه»
مانا کیانی
تورنتو – کانادا
سیاوش شعبانپور این روزها مشغول تمرین نمایشی کارگاهی با عنوان «چخوفنامه» است. متن این نمایش اقتباسی از 12 داستان کوتاه از چخوف، به قلم شعبان پور است. این دهمین نمایشی است که او به روی صحنه می برد. نمایشی که در روزهای جمعه 2 مارچ و یکشنبه 4 مارچ در سالن تئاتر کتابخانه Fairview به روی صحنه می رود. در همین راستا گپ و گفت کوتاهی با او انجام دادیم که در ادامه می خوانید:
این چندمین کار کارگاهی است؟
سومی. روند شکل گیری آن هم جالب است. اوایل ماه می ما گروه 30 نفره ای تشکیل دادیم به نام چخوف خوانی، البته اعضای این گروه به مرور کمتر شد تا اینکه 10-12 نفر شدیم. یکی از بچه ها به نام سپیده مسئول تشکیل این گروه بود. ما در Google Drive صفحه ای داشتیم و داستان های کوتاه چخوف را که می خواندیم، اسم داستان، تعداد کاراکترها و خلاصه نمایش را آنجا می گذاشتیم و بچه های گروه نظر می دادند که این داستان قابلیت اجرا دارد یا نه؟ خیلی از این داستان ها را سپیده می خواند و خلاصه می کرد. او یکی از بچه ها بسیار خوب کلاس بود و قرار بود که در نمایش هم بازی کند، اما سفری برایش پیش آمد و نتوانست با گروه در این کار همکاری داشته باشد. در نهایت 12 داستان را انتخاب کردیم که من در آنها تغییراتی دادم و در دو پرده اجرا می شود.
در نمایش های کارگاهی که اجرا کردی، بیشتر از داستان ها و نمایشنامه های چخوف استفاده کردی، دلیل خاصی دارد؟
من سعی می کنم برای اجراهای کارگاهی به سراغ نمایش های اپیزودیک بروم که فرصت یکسانی برای تمام بچه ها باشد تا بازی روی صحنه را تجربه کنند. چون جنبه آموزشی این کارگاه ها برای من بسیار مهم است. اگر بخواهم یک نمایشنامه را انتخاب کنم تعداد کاراکترها به قدری نیست که تمام بچه های کارگاه فرصت تجربه داشته باشند، اما در کارهای اپیزودیک این امکان وجود دارد چون تعداد کاراکترها زیاد است و برای همه این امکان فراهم می شود.
نمایش هایی که تا الان اجرا کردی، همه بسیار طولانی هستند و زمان طولانی گاهی فراتر از حوصله مخاطب است. چرا سراغ کارهای کوتاهتر نمی روی؟!
کارهای قبلی هیچ کدام نوشته من نبودند و من جرات نداشتم که در آنها تغییری بدهم و چون نمایشنامه نویس نیستم، دست به عصا حرکت می کنم. اما در کارهای کارگاهی ماجرا فرق می کند و کمی اخلاقی می شود. من به خاطر وقت و هزینه ای که از بچه ها می گیرم، برایم مهم است که همه آنها تجربه مشترک داشته باشند. شاید باور نکنید اما هر وقت که کار اپیزودیک می کنم گنجاندن 20 نفر در نمایش به طوری که همه به شکل یکسان حضور داشته باشند، یکی از بیشترین مواردی است که از من انرژی می گیرد. بنابراین ناخودآگاه تعداد اپیزودها بیشتر و زمان نمایش هم طولانی تر می شود.
اما کارگردان باید این جسارت را داشته باشد که به کسی که توان و استعداد کمتری نسبت به بقیه دارد، نقش کمتر یا حداقل ساده تری بدهد. این طور فکر نمی کنی؟
من به تمام کسانی که در این کارگاه ثبت نام می کنند، می گویم که شما با 12 جلسه بازیگر نمی شوید. همچنین به آنها می گویم که اگر به دنبال کشف شدن هستید، این کارگاه جای مناسبی برای این قضیه نیست، اما اگر می خواهید کشف کنید، مخاطب بهتری برای تئاتر بشوید، این کارگاه می تواند به شما کمک کند. کمااینکه بعضی از کسانیکه در کارگاه ها ثبت نام می کنند از همان ابتدا به من می گویند که ما نمی خواهیم بازیگر شویم و یا روی صحنه اجرا کنیم. من هم به آنها لقب بازیگر نمی دهم به همین دلیل همه آنها در این کارگاه حضور دارند تا تجربه کنند، بنابراین برای من همه مثل هم هستند. البته سنگ محک من برای کارهای کارگاهی و حرفهایم، از هم متفاوت است. چراکه با ذهنیت متفاوتی آنها را انجا می دهم. در اجراهای کارگاهی همین که بچه ها تجربه تازه ای بکنند و چیزی یاد بگیرند و مخاطب هم خسته نشود، برایم کافی است، اما در کارهای حرفه ای دوست دارم بازی ها درست و به جا باشد و کمبودی در کار وجود نداشته باشد. اما اینکه در هر کدام از آنها چقدر موفق هستم، بحث دیگری است.
یک هفته تا اجرا باقی مانده و گفتی که (امروز)اولین باری است که نمایش را به طور کامل تمرین می کنید. به نظر من بخش دوم نمایش بسیار پخته تر از بخش اول بود. از تمرین و اجرای امروز راضی بودی؟
یکسری اپیزود در پرده دوم هست که من هم آنها را خیلی دوست دارم. اما اجرای امروز برای من هم رضایت بخش نبود و فکر می کنم به این دلیل بود که تو و بقیه عوامل تولید نشسته بودید و از طرفی بچه ها هم علاوه بر اجرای کامل نمایش، باید حواسشان به صحنه و جابجا کردن وسایل هم می بود، بنابراین نسبت به تمرین های قبلی که داشتیم، امروز کمی روند کار کندتر بود. اما در اجراهای حرفه ای هم این اتفاق می افتاد و گاهی بعضی اجراها آن طور که باید، نیست.
مقوله صدا در تئاتر اهمیت خاصی دارد، در کارگاه به این موضوع هم می پردازید؟
صدا آنقدر مهم است که در دانشگاه های کانادا در رشته بازیگری سه سال به طور مداوم روی صدا و بدن دانشجویان کار می شود. ما در 12 جلسه هفته ای یکبار نمی شود صدای کسی را درست کرد. این کار در کارگاه عملی نیست. البته با تمرین هایی که برای بدن و صدا داریم، تغییراتی ایجاد می شود ولی اینکه بگوییم صدای کسی درست شده و صدای شش دانگ بازیگری است، نه. این اتفاق در مدت کوتاه امکان پذیر نیست.
در یکی دو جای متن، دیالوگ هایی بود که آنها را در ترانه های فارسی شنیده ایم. دلیل خاصی برای استفاده و اضافه کردن آنها داشتی؟
من این بحث را فرد دیگری هم داشتم که جغرافیای متن را به هم می ریزد. این اولین باری است که من می نویسم و خودم هم کمی سر اینها شک داشتم اما منتظر نظرات بقیه می شوم و اگر فیدبک ها مثبت نباشد، در کارهای بعدی از این روش استفاده نخواهم کرد. من روی قضیه نوشتن خیلی سخت گیرم و با اینکه شعر می گویم اما هیچ وقت حتی داستان کوتاه هم ننوشتم، چون فکر می کنم هر کدام از اینها دنیای خودش را دارد و تخصص می خواهد. این کار هم در واقع اقتباسی از داستان های کوتاه چخوف است و از آنجا که خیلی ها به من اصرار کردند که نوشتن را هم شروع کن، تصمیم گرفتم این کار را بکنم و منتظر نقطه نظرها خواهم ماند.
طراحی صحنه و لباس را هم خودت انجام دادی؟!
من خیلی دوست دارم همه کارها به شکل تخصصی انجام شود. این اجرا یکی از سخت ترین اجراهایی بود که تاکنون به روی صحنه بردم و این سختی به خاطر بچه ها نبود، بلکه این من بودم که داشتم تجربه های جدیدی می کردم. تعداد عوامل این کار بسیار زیاد است، البته من کارهای پرجمعیت را دوست دارم و این امکان پذیر نیست، جز در کارهای کارگاهی.
بنابراین من تصویرهایی که دوست دارم بسازم را در کارهای کارگاهی اجرا می کنم. ولی اگر این گروه نبود، به سرانجام رساندن این کار غیرممکن بود. بچه های گروه از لحاظ عشق و علاقه و نظم و … بی نظیر هستند و من تا پیش از این کار چنین چیزی را ندیده بودم، حتی شاید بتوانم بگویم در کارهای حرفه ای هم ندیده بودم. همچنین گروه تولید، مدیر پروژه: شقایق جهاندار، مدیر تولید: روزبه شعرباف، صدا: آرین یغمایی، دستیاران کارگردان: پریا تحسینی و دانیال مطهرزاده همه و همه نقش بسیار مهم و پررنگی در این پروژه داشتند.
من همیشه دوست دارم از نیروهای تخصصی استفاده کنم و تیمی داشته باشم که هر کسی گوشه ای از کار را دست بگیرد و انجام بدهد و این اتفاق ذره ذره دارد در کارهای من اتفاق می افتد و من در هر کار و اجرایی یکی دو نفر را پیدا می کنم و به گروه اضافه می شوند، ولی برای صحنه و لباس وسواس و نظر دارم و هنوز نتوانستم کسی را پیدا کنم که بتوانم با او کار کنم البته خانم رکسانا رضوی هم در این راه خیلی کمک کردند. اما لباس ها را تک تک خودم خریدم و کنار هم گذاشتم.
ایده صحنه را هم خودم دادم که سروش محمودی زحمت ساخت قرقره ها را کشید و اسپانسر این کار شد. اما در نهایت ایده آل من این نیست که خودم همه این کارها را انجام بدهم و دوست دارم روزی طراح صحنه ای پیدا شود که من به او ایده بدهم و او خودش اجرا کند. کمااینکه برای پوستر این اتفاق افتاد و «کجارت» برایمان پوستری طراحی کرد که دقیقا با آنچه در ذهن من بود مطابقت داشت. اما متاسفانه وقتی کار به لحاظ مالی حرفه ای نیست و این امکان وجود ندارد که به تمام عوامل دستمزد پرداخت شود، باید بعضی کارها را خودت انجام بدهی. البته من این شانس را داشتم که دوستان خوبی داشته باشم که برخی کارها را به عهده بگیرند، دوستانی مثل زهرا سالکی که عکاس کار بود و پیمان سهیلی تیزر را ساخت و تمام اینها را مدیون رفاقت ها و لطف و اعتمادی می دانم که بچه ها نسبت به من دارند.