لادن اریسیان استاد دانشگاه اتاوا، محقق شورای ملی تحقیقات کانادا و یکی از مولفان کتاب «لیزرها: قدرت و دقت نور» و نویسنده مقالات متعددی در این حوزه است. او که سابقه تحصیل و تحقیق در آمریکا و کانادا را در کارنامه خود دارد، معتقد است با وجود گام های مثبتی که در راستای احقاق حقوق از دست رفته زنان در جوامع گوناگون برداشته شده است، هنوز هم زنان به جایگاه واقعی خود نرسیده اند. این استاد برجسته ایرانی در گفتگو با نشریه آنلاین تیتر از تجربیات خود به عنوان یک زن در جایگاه محقق و استاد دانشگاه و مشکلاتی که در این سال ها با آن ها دست و پنجه نرم کرده است، می گوید که می تواند راهگشای زنانی باشد که در حوزه های مختلف به صورت حرفه ای فعالیت می کنند. چطور شد که به کانادا مهاجرت کردید؟ من لیسانس خود را در رشته فیزیک از دانشگاه شریف و فوق لیسانس خود را در رشته فیزیک حالت جامد (condensed matter) از دانشگاه شهید بهشتی دریافت کردم. یک فوق لیسانس هم در رشته مهندسی هسته ای شاخه پرتو پزشکی از واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد گرفتم و سپس برای فوق لیسانس و دکترا در رشته فیزیک اپتیک به دانشگاه نیومکزیکو در آمریکا رفتم و برای فوق دکترا در دانشگاه تگزاس A&M پوزیشنی داشتم که تحت نظر این دانشگاه و شورای ملی تحقیقات کانادا برگزار می شد. بعد از آن برای تدریس به دانشگاه نیومکزیکو رفتم. من دوبار به کانادا آمدم، سال 2008 برای فوق دکترا به مدت دو سال و سال 2012 به دلیل مسائل خانوادگی که از آن زمان در اینجا ساکن هستم. سخت ترین بخش مهاجرت برای شما چه بوده است؟ با اینکه من دوبار مهاجرت کردم، مهاجرت دوم از مهاجرت اول سخت تر بود. در مهاجرت میزان آمادگی و دید باز برای مواجهه با مسائل ناشناخته اهمیت زیادی دارد. در مهاجرت اول پذیرش ناشناخته ها برای من راحت تر بود، اما در مهاجرت دوم استنباط می کردم که می دانم به کجا می روم. موضوع مهمی که در مهاجرت وجود دارد کنجکاو، مشاهده گر بودن و عدم پیش داوری نسبت محیط جدید است. هر چقدر پیش داوری بیشتر باشد مهاجرت سخت تر می شود. همین موضوع مهاجرت به کانادا را برای من سخت تر کرد. این سختی به دلیل نحوه برخوردها و البته دلتنگی هم بود. دلتنگی اولین مسئله ای است که برای مهاجران اتفاق می افتد و درمانی ندارد و شاید پذیرش این موضوع که درمانی برای دلتنگی وجود ندارد، بهترین راه حل برای مواجهه با آن است. برای من سخت ترین بخش، بخش انسانی مهاجرت بود. چقدر طول کشید تا این مشکلات برطرف شوند؟ هر کسی به نوعی با این مشکل برخورد می کند. برخی با فراموشی این موضوع را برای خود حل می کنند ولی برای من پذیرش این مشکل بهترین راه حل بود. این موضوع ضعف نیست. به نظر من بزرگترین مشکل ما کتمان دردهایی است که داریم. به هر حال تغییراتی هستند که با درد همراهند و پذیرش این دردها بهترین راه حل برای مواجهه با آن هاست. در مورد مسائل اجتماعی هم فرهنگ، زبان و نوع برخورد ها متفاوت است و هر چقدر انسان کنجکاوتر و مشاهده گر باشد راه خود را سریع تر پیدا می کند. من انتظار داشتم کانادا هم مانند آمریکا باشد، اما هر جایی فرهنگ خود را دارد و کشف ضوابط به حل این مشکل کمک می کند. البته مشکل سرما نیز وجود داشت. این سرما برای من بسیار غیرعادی بود. حل شدن این مسائل حدود یک تا دو سال طول کشید. جالبترین اتفاقاتی که در اینجا برای شما رخ داد را به خاطر دارید؟ جالبترین خاطرات من در اوایل مهاجرت چه در کانادا و چه در آمریکا این بود که مثلا به صورت اتفاقی با فردی آشنا می شدم و او در مورد فیلم های ایرانی که دیده بود با من صحبت می کرد در حالی که انتظار آن را نداشتم. یا یک بار به منزل یک پزشک آمریکایی دعوت شدیم و دیدیم که روی میز ماست و خیار و نعنا دارد که از پدرش از سفری که به ایران داشته است، یاد گرفته بود. در کانادا نیز یکی از اساتیدم من را به خانه خود دعوت کرد و موسیقی سنتی ایرانی برای من گذاشت. این لحظات برای من لحظات تکان دهنده ای بودند. چطور شد که به کار تدریس و تحقیق علاقه مند شدید؟ درست است که من در کار تحقیق بودم اما کارهای متفاوتی در زندگی انجام دادم. به نظرم این که انسان چه عنوان و لقبی دارد، تفاوتی ایجاد نمی کند. مهم نیست که استاد دانشگاه باشی یا محقق دولتی یا در یک کمپانی کار کنی. من فرق زیادی میان این القاب نمی بینم. اما تحقیق با جوانان و آشنا شدن با فکر های جدید را دوست دارم. این عنوان امکان کشف چیزهای جدید، برقراری ارتباط با انسان های فرهیخته و جستجوگری را فراهم می کند. من در ایران معلم فرزانگان بودم و بهترین سال های زندگی من در زمان تدریس در این مدرسه بود. بعد از آن به صورت پراکنده در دانشگاه ها و مراکز دیگر تدریس کردم. برای من همواره تدریس و ارتباط با دانشجویان جذاب بوده است. بیشتر با دانشجویان تحصیلات تکمیلی در ارتباط بودم که در این حوزه تدریس بیشتر جنبه تربیتی پیدا می کند. چه تفاوتی میان تدریس و تحقیق در ایران و کانادا وجود دارد؟ تجربه تدریس من در ایران بسیار شیرین بود. همه تجربه های تدریس من خوب بود. تدریسی که من در ایران داشتم بیشتر تئوری بود، در حالی که زمانی که به کانادا آمدم همه کارها عملی بود. امکان ساخت و به نتیجه رساندن در آن زمان در ایران وجود نداشت و بیشتر کارهای شبیه سازی انجام می شد. در قسمت تئوری، دانشجویان ایرانی بسیار قوی بودند چون پشتوانه ریاضی بسیار خوبی داشتند. اختلاف دیگر این است که فرهنگ کار جمعی در زمان ما در ایران کم بود. این موضوع در رده های بالای تحقیقاتی بسیار تاثیرگذار است، زیرا هر چقدر هم که فردی باهوش باشد، اگر تنها کار کند مزیت کار گروهی را از دست خواهد داد. در کانادا پروژه ها تعیین شده هستند و اساتید بودجه ای را برای پروژه دریافت کرده اند و باید آن را به نتیجه برسانند و در برابر آن پاسخگو هستند. این موضوع را نیز در ایران کمتر می دیدم. در اینجا کار باید به محصول برسد. برای دانشجو هایی که از ایران برای تحصیل به کانادا و یا این دانشگاه امدند چه توصیه ای دارید؟ شاید توصیه ای که برای دانشجویان هست برای مهاجران هم باشد. من فکر می کنم مهاجرت دانشجویی ایده آل ترین وضعیت مهاجرت است. برای اینکه از بهترین محیط وارد یک جامعه می شوند. از محیطی که معمولا محیط بازی است، تنوع دارد و امکان خطا و یادگیری وجود دارد. بنابراین، چون محیط محیط آموزش است باید بهترین استفاده را از آن بکنند، نه فقط برای آموزش مسائل تخصصی، بلکه آموزش مسائل اجتماعی و فرهنگی آن جامعه. چیزی که همواره مهاجران با آن درگیر هستند، مشخص کردن اصول و عادت هاست. چیزهایی هستند که تغییر می کنند و ما فکر می کردیم که اصول هستند در صورتی که عادت بوده اند، و مواقعی وجود دارد که چیزهایی را به خاطر همرنگ شدن با جماعت از دست می دهیم که اصول ما هستند. اصول برای هر شخصی متفاوت است. ممکن است برای شخصی مذهب اصل باشد برای دیگری فرهنگ. باید بین اصول و عادت ها مرز گذاشت. ما مجبور نیستیم در هر جامعه ای حل شویم. زمانی برای موفق شدن یا همرنگ شدن، اصول خود را زیر پا می گذارد. ولی بعضی مواقع چیزهایی وجود دارند که عادت هستند و می توانند تغییر کنند. بنابراین باید زیرکانه نگاه کرد و یاد گرفت. مسئله دیگر نترسیدن از خطا کردن است. در زمان ما دانشجویان از خطا کردن می ترسیدند و این باعث می شد که حتی نتوانیم سوال کنیم. به عنوان مثال استادم به من میگفت که تو سوال را زمانی می پرسی که جوابش را می دانی. باید مثبت اندیش باشیم، سوال بپرسیم و خطا کنیم، از خطا کردن نترسیم و دچار انزوا نشویم و یادگیری برایمان اولویت باشد. شما در چه زمینه ای تحقیق می کنید؟ امروزه لیزر و اپتیک ظریف ترین ابزار برای هر کاری در دنیا به حساب می آید، در جراحی، تولید ماشین آلات و وسایل و ... اپتیک کاربرد دارد و شاخه تحقیقاتی من رسیدن به بالاترین دقت ها در اپتیک است. ما از ترازهای اتمی با استفاده از لیزر می توانیم زمان را با دقت بالا انداره گیری کنیم. کارهای قبلی من نیز شامل انحراف رعد و برق، ایجاد لیزر با استفاده از نیتروژن در هوا، تخلیه الکتریکی ابرها، تشکیل ابر و کنترل برف و باران و شناسایی مواد در فاصله دور با استفاده از لیزر بود. آیا امکان ادامه تحصیل در این رشته در ایران وجود دارد؟ در مورد رشته تحصیلی من به صورت خاص تجهیزات و امکانات در ایران وجود ندارد، بنابراین اگر شخصی علاقمند به این رشته خاص است می تواند به کشور دیگری سفر کند. رشته من بسیار عملی است و کمپانی های مختلفی در اینجا هستند که کار فوتونیک می کنند و امکانات مختلفی برای کار وجود دارد. رشته من معمولا منتهی به تدریس نمی شود چون بیشتر کار عملی است و تدریس یکی از آینده های آن است که معمولا با تحقیق همراه است. فارغ التحصیلان این رشته می توانند در کارهای دولتی یا کمپانی های خصوصی کار کنند. البته در ایران هم در رشته لیزر و اپتیک به جز تدریس، کارهای پژوهشی نیز انجام می شود. فکر می کنید اگر در ایران می ماندید الان چه شغلی داشتید ؟ سالی که در ایران معلم بودم آنقدر برایم شیرین بود که احتمالا اگر در ایران می ماندم به معلمی ادامه می دادم. البته در ایران در چند تا شرکت هم به صورت کوتاه مدت کار کردم. فکر می کنید چه تفاوت عمده ای بین دانشجویان ایرانی که در سال های اخیر به کانادا آمدند با دانشجویان ایرانی زمان شما وجود دارد؟ این سوال سختی است چون فقط با توجه به نمونه های محدودی که دیده ام می توانم پاسخ دهم. اختلاف نسل ها در ایران بسیار سریع رخ می دهد. یعنی در اینجا یک مادربزرگ با نوه اش تفاوت زیادی در زندگی ندارد. اما در ایران این اختلاف زیاد است. من احساس ترس از خطا را کمتر در نسل جدید می بینم که بسیار خوب است. در نسل ما دانش علمی و تئوری بیشتر بود، زیرا مطالعه بیشتری داشتیم. ولی از طرفی شاید ترس بیشتری از خطا داشتیم. اما نمی توان در مورد این موضوع کلی گویی کرد. البته نسل جدید به خاطر دسترسی به اینترنت آماده تر از ما هستند. به عنوان یک خانم شرایط تحصیل و تدریس و تحقیق را چگونه می بینید؟ زن بودن برای یک محقق در هیچ کشوری آسان نیست. ظاهرا به نظر می رسد که به زنان نیز امتیاز مساوی با مردان داده می شود، اما این گونه نیست. زیرا گلوگاه هایی وجود دارد که جلوی زنان را می گیرد. من بسیاری از سختی هایی که زنان در این مسیر می کشند را چشیده ام. شاید این مسئله یک موقعیت استثنایی برای من به وجود آورد که توانستم از همه آن ها عبور کنم. شاید من می خواستم مقالات بیشتری چاپ کنم، اما با توجه به سختی هایی که پشت سر گذاشته ام خود را آدم موفقی می دانم چون توانستم آن طور که می خواهم زن باشم. این انتخاب خودم بود که هم خانواده داشته باشم و هم کار کنم. من دو فرزند دارم که یکی را در آمریکا به دنیا آوردم و دیگری را در کانادا. من دو سال در آمریکا با فرزندم تنها بودم و کار می کردم. به نظرم مردان روی زمین شخم زده بذر می کارند اما زنان باید زمین سنگی را آماده کاشتن بذر کنند. جامعه کانادا هم نشان داده است که چندان حامی زنان نیست. البته قدم های مثبتی در این مسیر برداشته شده است. در مورد دانشگاه اوتاوا و نقاط ضعف و قوت آن چه نظری دارید؟ به نظرم دانشگاه اتاوا در این رشته بسیار قوی و در حال رشد است. من فکر می کنم نظام آموزشی در حال تغییر عمده ای است. پیشتر آموزش بر اساس انتقال اطلاعات بوده است که این امر امروزه امکان پذیر نیست. یکی از مشکلاتی که اتاوا از سطح مدرسه تا دانشگاه دارد، این است که مسئله قبول زبان برایشان چالش زاست و چون زبان فرانسه در اقلیت قرار دارد، از امتیاز ویژه ای برخوردار است. به صورت کلی، تمام نظام آموزشی در حال تغییر است، زیرا نسلی که تربیت می کنیم باید برای 20 سال آینده آماده باشد و قابلیت هایی که 20 سال آینده به آن نیازمند است، بسیار متفاوت است. کتاب فارسی هم می خوانید ؟ من هر روز برای بچه ها کتاب فارسی می خوانم. البته خودم هم کتاب فارسی می خوانم اما به دلیل نداشتن فرصت کافی خیلی اوقات قادر به تمام کردن آن نیستم. بیشترین توجه خود را بر روی فارسی یاد گرفتن فرزندانم متمرکز کرده ام و خیلی خوشحالم فرزندم با اینکه تا به حال به ایران نرفته است، اما کلاس سوم را به پایان رسانده است و می تواند فارسی بخواند و بنویسد. در کدام یک از برنامه های فرهنگی ایرانیان اتاوا شرکت می کنید؟ من در تمام برنامه های ایرانی که مناسب فرزندانم باشد شرکت می کنم اما اگر مناسب بچه ها نباشد شرکت نمی کنم. ما به دلیل اشتغال زیاد وقت زیادی برای بچه هایمان نداریم، بنابراین اگر برنامه ای باشد اولویت من برنامه ای است که مناسب بچه ها باشد و بتواند فرهنگ ایرانی را به آن ها منتقل کند. بیشتر کسانی که من با آن ها معاشرت دارم ایرانی هستند و اتاوا هم این امکان را فراهم می کند، اما با کسانی معاشرت می کنم که بتوانند با فرزندانم ارتباط برقرار کنند. به همین خاطر اولویتم همواره فرزندانم هستند تا بتوانم خاطرات خوبی را با فرهنگ ایرانی برای آن ها بسازم. سال گذشته در برنامه شب یلدا که مخصوص بچه ها بود، شرکت کردم. همچنین برنامه نوروز پارسال در دانشگاه برگزار شد که من با دخترم در آن شرکت کردم. امسال هم اگر برنامه مناسبی باشد در آن شرکت خواهم کرد. علایق شخصی غیر تحصیلی شما چه چیزهایی هستند؟ اولین علاقه شخصی من در زندگی، ادبیات و شعر است. بعد از آن یوگا و رقص را دوست دارم. با توجه به سالها تجربه در زمینه تدریس و تحقیق، چه توصیه ای برای خانم هایی که به عنوان دانشجو، محقق یا استاد دانشگاه در حال فعالیت هستند، دارید؟ من با زنان زیادی در رشته های مختلف و از کشورهای گوناگون در ارتباط بودم. همه آن ها فشارهایی را روی خود حس می کردند که روی مردان وجود ندارد و این مسئله تنها مختص ایران نیست. حس غریبه بودن در جایگاهی که هستند، همواره زنان را تحت فشار قرار می دهد. آگاهی به اقلیت بودن در گروهی که اکثرا مرد هستند، باعث می شود حس کنند که جزوی از آن گروه نیستند. خود محیط هم چون فرهنگ را بر اساس اکثریت می گذارد، شما را قبول نمی کند یا رفتار دیگری با شما می کند. بعضی خانم ها با جدا کردن خود از محیط تحت فشار قرار می گیرند. بعضی دیگر هم خانم بودن خود را نادیده می گیرند تا به عنوان عضوی از محیط پذیرفته شوند که در هر دو حالت دچار مشکل می شوند. پیشنهاد من این است که اول خودشان را قبول داشته باشند، اصول و عادت های خود را مشخص کنند. اگر خانمی در یک فیلد مهندسی مجبور به انجام کارهایی می شود که مردانه به نظر می رسند، به این معنا نیست که باید خانم بودن خود را زیر پا بگذارد. عادت این است که خانم ها این کارها را انجام ندهند، اما اصل نیست. باید هویت زنانه را حفظ کرد و همزمان بتوان در محیط مردانه کار کرد و این تعادل را که هر چند برقراری آن سخت است، ایجاد کرد. مرور کردن داستان زن بودن در ذهن به عنوان مسئله ای غیرعادی باعث می شود که احساس غریبگی کنیم. از طرفی نباید هم فراموش کرد که زن هستیم و هویت خود را از دست دهیم. خیلی چیزها معمول نیست چون تا به حال افراد کمی آن را انجام می دادند و به همین دلیل ما آن ها را انکار می کنیم و احساس تضاد پیدا می کنیم. الان خوشبختانه حرکت ها بسیار مثبت است و اطلاع دارم که بسیاری از کنفرانس ها مهدکودک رایگان می گذارند تا خانم ها احساس کنند که آن جمع پذیرای آن هاست. به نظرم زن بودن مانع هیچ فعالیتی نیست. اتفاقا به نظر من خانم های ایرانی بسیار قوی هستند. شاید در جوامعی که زنان سرکوب شده اند، قوی تر شده اند و دیرتر مایوس می شوند.