آشتی با موضوع آموزش آنلاین
کرونا به ما سازگاری و انعطاف را یاد داد
– گفتگو با مهران مافی بردبار، عکاس آژانس NVP در باب کار در دوران کرونا.
چیزی که کرونا را یک ویروس عجیب کرد، تاثیرگذاری آن بر همه جوانب زندگی مان بود؛ امروز هیچ بخشی از زندگی را پیدا نمی کنید که متاثر از کرونا و عواقب آن نبوده باشد. هیچ شغلی را پیدا نمی کنید که بگوئید خب کرونا روی این یکی تاثیر نگذاشته است؛ همه جوانب زندگی مستقیم و غیرمستقیم از کرونا تاثیر گرفتند. مهران مافی بردبار، عکاس قزوینی که برای آژانس عکس NVP کانادا دو مجموعه عکس تولید کرده است در یکی از مجموعه هایش سراغ عکاسی از شغل پدری خود و تاثیری که کرونا برروی آن گذاشته است رفته و رکود و خمودگی این ایام را به خوبی نشان داده است. مجموعه عکس دیگرش هم مربوط به تمرین های یک خانم مربی بوکس است که این روزها به شاگردانش در منزل آموزش می دهد. مافی بردبار هر دو مجموعه را برای پروژه «قدم زدن روی تیغ» که گرنت پولیتزر دارد آماده کرده است.
این مدرس عکاسی درباره موضوع عکاسی ش از شغل پدری گفت: پدر من سالهاست شرکتی دارند که کارشان باسکول و وزن کردن ماشین های جاده ای است که در اغلب جاده های ترانزیت کشور وجود دارد. در این شرکت که در جاده قزوین- بوئین زهراست، ماشین ها یکبار باید بدون بار وزن شوند و یکبار به همراه بار. تا به این ترتیب وقتی بار در تناژ بالا تحویل خریدار می شود، طرف بداند وزن بارش چقدر است. پدر من سالهاست که این شغل را دارند و همیشه هم خیلی رونق داشته است. در ایام کرونا به دلیل محدودیت هایی که به وجود آمد رونق این کارهم خیلی کم شد و من در رفت و آمدهایی که به آنجا داشتم این خمودگی، سکوت و کسادی را می دیدم.
مثلا تا قبل کرونا، کارمندان ما که در دوشیفت روز و شب بودند اصلا وقت سرخاراندن نداشتند ولی در این ایام انقدر خلوت بودند که تمام مدت سرشان گرم تلویزیون و یا گوشی بود. همه تلاش ما در این ایام این بود که کارگران را از کار بیکار نکنیم و تعدیل نیرو نداشته باشیم چون می دانستیم که شرایط برای همه سخت است، اگرچه خودمان از لحاظ مالی در تنگنا بودیم ولی هرطور شد سعی کردیم وضعیت را مدیریت کنیم. نکته ای که در عکاسی از این فضا برای من جالب بود تفاوت فضای قبل از شرایط کرونا و بعد از شرایط کرونا بود که علاوه بر کار بر روحیه کارکنان ما هم تاثیرگذاشته بود و آنها هم دچار نوعی رخوت و بی حوصلگی شده بودند چون هم کارشان سخت بود و هم کم شده بود و ساعتهای زیادی هیچ کار و تفریحی نداشتند.
او ادامه داد: پروژه دیگر من عکاسی کردن از خانم مربی بوکس بود با نام ساناز که مربی بچه هایی بود که خودشان را برای مسابقات بوکس کشوری آماده می کردند. در ادامه محدودیت های کرونایی و کنسل شدن همه مسابقات، این مسابقه کشوری هم کنسل و باشگاه ها هم تعطیل شد. ساناز اما به دلیل اینکه مربی گری شغلش و محل درآمدش بود، به نوعی کارش را به خانه آورده بود و با شاگردانش تک به تک در خانه تمرین می کرد و آنها را آموزش میداد.
عکاسی کردن از این سوژه برای من خیلی جذاب بود اول به دلیل اینکه، بوکس ورزشی خشن است که تمرین کردن آن توسط خانم ها یک تناقض جالبی داشت و اینکه ما به دلیل شرایط ورزشگاه ها در ایران هیچوقت نمی توانستیم از فضایی ورزش های زنانه عکاسی کنیم و خب اینکه چنین موقعیتی برای من فراهم شد جالب بود. نکته دیگر اینکه این خانم به دلیل شرایط مالی و کسب درآمد مجبور بود کارش را به شکل دیگری در خانه ادامه دهد و فضای جالبی در خانه او به وجود آمده بود. مثلا همسر ساناز وقتی از سرکار می آمد، از پشت پنجره ای مشغول تماشای تمرین همسرش با شاگردانش می شد و این نگاه های از پشت پنجره به نظرم حرف های زیادی داشت.
مافی بردبار توضیح داد: زندگی در شرایط کرونا، به گونه ای بود که تا پیش از این هیچ دوره یا نسل دیگری تجربه ش نکرده بود و ما هیچ دوره ای پیدا نمی کنیم که یک ویروس اینگونه زندگی آدم ها را درگیر کرده باشد. بنظرم یکی از اتفاق های مهمی که درباره کرونا برای همه مردم افتاد این بود که همه ما یاد گرفتیم یا به عبارتی مجبور شدیم که در هر شرایطی خودمان را با وضعیت به وجودآمده سازگار کنیم و وفق دهیم که همین سازگاری باعث اتفاق های خوبی هم در زندگی هرکداممان شد.
به عنوان نمونه برای من که معلم عکاسی هستم، تا پیش از ایام کرونا، آموزش مجازی عکاسی برایم امری نشدنی بود ولی به واسطه شرایط پیش آمده من دیگر نتوانستم کلاسهایی که در موسسه فرهنگی خودم برگزار می کردم را دایر کنم و مجبور شدم آموزش آنلاین و غیرحضوری را تجربه کنم و اتفاقا خیلی هم نتیجه گرفتم و راضیم و کلاسها و دوره های آموزشی که به صورت آنلاین دارم خیلی خوب پیش می رود.
ضمن اینکه به دلیل نگرانی ابتلا پدرم به کرونا که سن بالایی دارد مجبور شدم خودم را یک ماه در موسسه ای که دارم قرنطینه کردم که این قرنطینه هم خوب بود هم سخت. سخت از جهت اینکه مجبور به بودن در یک جا بودم ولی خوب از این جهت که توانستم کارهایی که همیشه دوست داشتم انجام دهم و به دلیل مشغله انجام نمی دادم را انجام دادم. مثلا کتاب هایی که همیشه دوست داشتم بخوانم را خواندم. یا مثلا عکس هایی که همیشه در آرشیوم بود را ساماندهی کردم و پروژه هایی که همیشه در ذهنم بود را نوشتم و قدری به آنها فکر کردم.