اخباراخبار هنرپرده نقره ایسینماصفحه اولمجید موثقی

شوالیه‌های تصادفی

گزارشی مستقیم از جشنواره فیلم لوکارنو ۲۰۲۵

مجید موثقی
کارگردان و منتقد سینما

جشنواره لوکارنو از آن رویدادهایی است که همیشه در تقویم سینمایی جهان جایگاهی ویژه دارد. جشنواره‌ای اروپایی در دل کوه‌ها و دریاچه‌های سوئیس، با میدان باشکوه پیازا گرانده که هر شب هزاران تماشاگر را زیر آسمان پرستاره گرد هم می‌آورد. امسال، در هفتاد و هشتمین دوره خود (۶ تا ۱۶ اوت ۲۰۲۵)، جشنواره لوکارنو بار دیگر نشان داد که چگونه در فضایی به‌یادماندنی و در کنار تماشاگرانی با پیشینه‌های گوناگون، موفق به خلق جوی انسانی و صمیمی می‌شود، جوی که نه تنها ویژه میهمانان دعوت شده است، بلکه همواره بر برگزاری یک جشنواره مردمی نیز تأکید دارد.

«الکساندر پین»، فیلمساز آمریکایی، جایزه یک عمر دستاورد هنری (Leopard of Honour) را دریافت کرد و فیلم Rosemead ساخته «اریک لین»، جایزه Prix du Public UBS، انتخاب تماشاگران را به خانه برد. جشنواره با فیلم In the Land of Arto به كارگردانی «تامارا استپانیان» و بازی «زر امیر ابراهیمی» آغاز شد. فیلم با وجود تم سیاسی جنگ قره‌باغ میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان، در کارگردانی سطحی است و با بازی‌های کم‌رمق، در برقراری ارتباط با تماشاگر ناتوان و نارس به نظر میرسد. در این میان، «جایزه اکسلنس داویده کامپاری» به «گلشیفته فراهانی» در مراسم افتتاحیه اهدا شد، فیلم اختتامیه نیز با بازنمایی تازه‌ای از Kiss of the Spider Woman به کارگردانی «بیل کاندن» به پایان رسید.

فیلم دو فصل، دو غریبه از کشور ژاپن

در بخش مسابقه بین‌الملل، «شو میاکه»، کارگردان ژاپنی، با فیلم Two Seasons, Two Strangers موفق شد پلنگ طلایی (Golden Leopard) را از دستان ریِیس هیئت داوران «ریثی پان» کارگردان کامبوجی بگیرد. این  فیلم اقتباسی از آثار تصویری چاپی؛ مشخصاً از دو داستان مانگا است که توسط «یوشیهارو تسوگه » نوشته شده است. تنهایی مشترک، پیوند خاموش، ظرافت انسانی و شاعرانگی تصاویر در این فیلم چنان درهم تنیده شده‌اند که در مقایسه با دیگر آثار حاضر، راهی جز دریافت یوز طلایی برایش باقی نمانده بود؛ چرا که اغلب آثار بخش بین‌الملل، جز معدود نمونه‌هایی چون «حلزون سفید»  (WHITE SNAIL)  و «خدا کمک نخواهد کرد» (God Will Not Help)، چندان قابل توجه نبودند.

جایزه بهترین کارگردانی توسط «کارلوس ریگاداس» یکی از اعضای هیات داوران به «عباس فاهدل» برای فیلم«قصه های سرزمین زخمی» اهدا شد. فیلمی که بخش عمده ای از آن مربوط به تشیع جنازه کشته شدگان حزب الله لبنان است که توسط یک دوربین پهباد کنترلی گرفته شده است. روایت در این فیلم چشمان یک کودک همراه با مادرش است که کارگردان به جای روایت مستقیم ازجنگ  و بمباران، شاهد این سوگواری دردل یک ویرانی بزرگ است.

فیلم«قصه های سرزمین زخمی»

اما برای من، لوکارنو ۲۰۲۵ فقط به فهرست برندگان و برنامه‌های رسمی محدود نشد. لحظه‌ای غیرمنتظره همه چیز را تغییر داد: شبی وارد یکی از مهمانی های جشنواره شدم. ثبت‌نام نکرده بودم، اسمم هم در لیست نبود، اما کارت جشنواره در دستم بود. وقتی دیدم گروهی از مهمانان به داخل می‌روند، من هم پشت سرشان رفتم. همین حس تعلق ناگهانی به جمع، آغاز تجربه‌ای شد که بیش از همه‌چیز در یادم مانده است.

در آن مهمانی فرصتی دست داد تا با کارگردانانی دیدار کنم که سال‌ها به آثارشان اندیشیده بودم. «محمد رسول‌اف» را دیدم، فیلمسازی که با آثاری چون «لرد» برایم الهام‌بخش بوده است، اما در کارهای اخیرش، به‌ویژه از «شیطان وجود ندارد» تاکنون، رویکردی بیش از حد احساسی و سیاه و سفید به موضوعات داشته است. با او گفت‌وگو کردم، انسانی که فراتر از جدل‌های سینمایی، اهل همراهی و  گفت‌وگو به نظر می‌رسید.

از سوی دیگر، دیدارهای تصادفی در جشنواره‌های سینمایی همیشه دلگرم‌کننده‌اند. «جعفر پناهی» را چند بار به طور اتفاقی دیده‌ام، و این بار پس از نمایش «یک تصادف ساده» در لوکارنو بود. نمی‌دانم چرا این روزها کمی در خود فرو رفته است. سال‌هاست که دیگر اهل گفت‌وگوهای ناگهانی و بی‌ثمر نیست. طبیعی است؛ بعد از بازجویی‌ها و ممنوع‌الخروجی‌های پیاپی، حال خوشی ندارد و من نیز به این رفتار احترام می‌گذارم، حتی اگر گرم و صمیمی نباشد. گاه، همان‌طور که نیچه می‌گوید، مبارزه با هیولا می‌تواند خصیصه‌هایی مشابه را به انسان منتقل کند، بی‌آنکه خود آگاه باشد. پناهی در باغ‌وحش سینمای جهان جانوران وحشی چون خرس، شیر و پلنگ را رام کرده، از بلندترین نخل‌های طلایی جهان بالا رفته و یکی از رطب‌هایش را به نخلستان سینمای ایران آورده است.

جعفر پناهی

یادم می‌آید در سال‌های دور، زمانی که تازه‌نفس در دانشگاه تئاتر می‌خواندم، برای نخستین بار با فیلم او و خودش روبه‌رو شدم. آن سال‌ها «بادکنک سفید» با طرحی از عباس کیارستمی به جشنواره کن رفته بود؛ با نامی صلح‌طلبانه و برانگیزاننده کنجکاوی که یادآور «بادکنک قرمز» آلبرتو لاموریس فقید بود. این بار، نوع سفیدش نگاه منتقدان و کارشناسان سینما را به خود جلب کرده بود. یادآوری این نکته ضروری است که آلبرتو لاموریس، فیلمساز ناکام فرانسوی، هنگام فیلمبرداری «هلی‌شات» در پروژه «باد صبا» در سد کرج سقوط کرد. «بادکنک قرمز» او اما بر فرش قرمز کن و اسکار درخشید و نخل کوتاه و جایزه اسکار را برایش به ارمغان آورد.

«بادکنک سفید» را در سینما عصر جدید می‌دیدم که متوجه شدم خود پناهی درست پشت سر من نشسته است. از او پرسیدم چه دستاوردی از کن داشتید و چه توصیه‌ای به من به عنوان دانشجو می‌کنید. با صداقتی جالب گفت: «اگر انگلیسی بلد بودم، بیشتر می‌توانستم از آن جشنواره بهره ببرم.» سال‌ها بعد، در لوکارنو این خاطره را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «هنوز هم بعد از سی سال انگلیسی بلد نیستیم».

«آیینه» او اثری ساختارشکن و هشیار بود که با نگاهی متفاوت به نظام آموزش و پرورش ایران، نقدی اجتماعی و به‌ویژه روایتی از آزادی زنان را پیش کشید. درس‌ها، دستیاری استاد و پژوهش در جریان نئورئالیسم سینمای ایتالیا سرانجام به ساخت فیلمی دیگر با همکاری «کامبوزیا پرتوی» فقید انجامید؛ فیلمی که لمس یال یک شیر طلایی در یکی از بزرگ‌ترین سیرک‌های سینمایی جهان را برایش رقم زد و نام او را در کنار چهره‌هایی چون «آنتونیونی» معمار سینمای مدرن، «رابرت آلتمن» تجربه‌گرا و نافرمان از هالیوود و «هانری کلوزو» بدبین نشاند.

جشنواره لوکارنو ۲۰۲۵ – عکس از مجید موثقی

پناهی تعریف می‌کرد که امشب، در بزرگ‌ترین پرده روباز سینمای جهان، کنار هشت هزار تماشاگر شگفت‌زده شد، وقتی کلیپی از سی سال پیش در لوکارنو پخش شد که دستانش یک یوز طلایی را در آغوش گرفته بود. دیدار دوباره‌اش برای من یادآور این پرسش شد که سینما تا چه اندازه می‌تواند میان سیاست و هنر گرفتار بماند. به‌گمانم در آثار اخیرش، تمرکز او بر کارگردانی کم‌رنگ‌تر شده و بار سیاسی فیلم‌ها گویی از خودِ سینما پیشی گرفته است.

در میهمانی کامپاری که پس از نمایش آخرین کارش «یک تصادف ساده» برگزار شد، با خانم کانی کاسروتی، بازیگر فیلم «تمام آنچه نور می‌پنداریم» وارد گفت‌وگو شدم. نظرم را درباره فیلم ــ که فرمی مستندگونه دارد و چندان شبیه دیگر آثار هندی نیست ــ با او در میان گذاشتم. فیلم ساختاری منسجم و پرمحتوا در روایت دارد که از دل زندگی و مصائب زنان عادی برمی‌خیزد. نمی‌دانم چرا فکر کردم او خود کارگردان فیلم است، اما ناگهان گفت: «پیام و نظر شما را به کارگردان فیلم، خانم پایال کاپادیا، می‌رسانم.»

این بازیگر با همان فیلم در جشنواره کن ۲۰۲۴ درخشیده بود و اکنون در لوکارنو داور بخش Cineasti del presente ــ فیلمسازان عصر حاضر ــ است. در حال گفت‌وگو با او بودم که ناگهان متوجه شدم مردی که کنارمان نشسته چه کسی است. گاهی تصویر آدم‌ها در رسانه‌ها تا زمانی که با خودشان روبه‌رو نشوی متفاوت به نظر می‌رسد. همان لحظه او را شناختم. البته کمی گیج بودم، شاید هم از جرعه‌ای کامپاری، اما با کمک کانی کاسروتی جرقه‌ای در ذهنم روشن شد: او کسی نبود جز کارلوس ریگاداس بزرگ!. در جشنواره لوکارنو داورها آزادند که هرطور مایلند لباس بپوشند و خبری از اجبار لباس رسمی نیست. او نیز ساده‌پوش بود،به همان اندازه آرام و بی‌تکلّف که شخصیتش نشان می‌داد.

کارلوس ریگاداس و مجید موثقی

کارگردانی که نخستین بار در جشنواره ونیز ۲۰۱۸ با فیلم «زمان ما» شناختم، همان کسی بود که بعدها در میانه گفت‌وگویی با «امیر نادری» دوباره در همان سالن دیدمش. ریگاداس برای من همیشه نمونه‌ای بوده است از اینکه چگونه یک فیلم می‌تواند بی‌آنکه معنایی تحمیلی بر مخاطب بار کند، صرفاً با حضوری زنده در قاب‌ها، قدرت و تاثیر خود را نشان دهد.

تبادل چند کلمه ساده کافی بود تا همه این احساسات جان بگیرند، از پرسش‌هایم درباره سینمای ایران گرفته تا صحبت درباره فیلم‌های ضعیفی که گاهی در همین جشنواره‌ها جا می‌گیرند، و اینکه نسل جدید فیلمسازان ایرانی آثار او را دوست دارند. در پایان، ایمیلی رد و بدل شد، عکسی گرفته شد و مهم‌تر از همه آغوشی گرم. فردای آن روز، پس از اهدای جوایز، لحظه‌ای انسانی میان من، ریگاداس و کارگردان لبنانی «عباس فاهدل» ــ که همان روز جایزه بهترین کارگردانی جشنواره را گرفت ــ شکل گرفت. یکدیگر را در آغوش کشیدیم و در آن لحظه حس کردم صلحی درونی میان ما جریان دارد؛ چیزی فراتر از مرزها، نقدها و جایگاه‌ها.

برای من، لوکارنو ۲۰۲۵ بیش از هر چیز یادآور این است که سینما تنها به فیلم‌هایی که روی پرده می‌آیند خلاصه نمی‌شود. سینما گاهی در همان گفت‌وگوهای بی‌برنامه شکل می‌گیرد، در مهمانی‌هایی که ناخواسته به آن‌ها قدم می‌گذاری، یا در آغوشی صادقانه میان هنرمندانی که شاید فردا در مقام رسمی چهره‌ای کاملاً متفاوت داشته باشند. شاید همه ما در سینما به نوعی «شوالیه‌های تصادفی» باشیم؛ گاه سرشار از داوری‌های شتابزده و گاه آکنده از مهربانی‌های ناگهانی. و درست همین تضادهاست که لوکارنو را به جشنواره‌ای زنده و انسانی بدل می‌سازد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

دکمه بازگشت به بالا