آفتی به نام خودسانسوری
همزمان با روز جهانی آزادی رسانه
فریبا داوودی مهاجر
آمریکا
***
تیغ سانسور برنده است و خود سانسوری مثل ساطوری است که کمر مطبوعات چی را قطع میکند. چرا هم ندارد آنهم برای نسلی که قبل از تولد تا بعد از مرگ مرتب قضاوت و محاکمه میشود. قضاوت های که هویت ما را شرحه شرحه کرده و از ما انتظار دارد گوشت قربانی عزا و عروسی باشیم. در چنین اوضاع و احوالی نوشتن برای گرامیداشت روز جهانی مطبوعات طنز تلخی است که داغ خود سانسوری را بیشتر داغ میکند و قلم را آتش میزند. بخصوص وقتی که برای خودسانسوری یکدیگر کف میزنیم و برای تطهیر نامش رامصلحت، ضرورت و حتی تعادل میگذاریم.
ما می توانیم سانسور را ایجاد مانع پنهان و آشکار بر سر راه اندیشه و اندیشیدن و جلوگیری از آزادی بیان و درسطح کلی تر جلوگیری و یا اعمال محدودیت در حوزه گردش آزاد اطلاعات در جامعه معنی کنیم حتی می توانیم خود سانسوری را در یک جامعه استبداد زده بفهمیم و توجیه کنیم ولی بسیار سخت است چرایی و چگونگی خود سانسوری حتی هزاران هزار کیلومتر دورتر از آن سرزمین را هضم کنیم. آنهم نه برای دیگران که برای خودمان.
مکانیسمی که ساطور سنگین خودسانسوری را بر کول ما گذاشته و ما هن هن کنان آنرا با خود میکشیم و آگاهانه درباره آن سکوت میکنیم. سوال من در روز جهانی مطبوعات از خودم درباره چرایی رنجی است که میبرم و باز حاضرم آن رنج را ببرم. سود است یا منفعت؟ نمیدانم. ترس است یا مصلحت باز نمیدانم. هراس از سوظن اجتماعی یا قضاوت است، چه میدانم؟
اما واقعا نمیدانم؟ نمیدانم این خود سانسوری چیست که مثل بیماری خوره به جان من و هویتم و فرهنگم افتاده است و همه را یکسره به حراج گذاشته است. بدتر از آن این است که ندانم من چه نقشی در خودسانسوری دیگران دارم.
واقعیت این است که ما به عنوان جنبنده روزنامه نگار نقش بسیار مهمی در خودسانسوری دیگران هم داریم. عقایدمان را تحمیل میکنیم، طرد میکنیم، تکفیر و حتی هر باوری جز باور خودمان را ترور میکنیم و گاهی برایش نقش و نگار اخلاقی میکشیم و اگر دستمان به جایی بند باشد برایش قانون مینویسیم و تمردکنندگان را به دار میکشیم.
بد نیست در گرامیداشت چنین روزی کمی با خودمان خلوت کنیم. ما از داشتن قلمی رها چقدر میترسیم و چقدر دیگران را برای این رهایی میترسانیم.