چگونه ادبیات میتواند دریچهای برای بیان رنجهای یک ملت باشد؟ حسن بلاسم نویسندهی عراقی و تبعیدی؛ آنطور که خودش میگوید؛ دوزخ را از سرگذارنده و از قعر آن مینویسد. گالری اجساد روایت ارواح و جسدهای مثله شدهای است که از پس زندگیای جنونآمیز و خونبار در جغرافیایی که به دست حزب بعث صدام حسین گرفتار است؛ برآمده اند.
این مجموعه داستان شامل سیزده داستان کوتاه به نامهای «گالری اجساد»، «قاتلان و قطبنما»، «خرگوش منطقهی سبز»،«روزنامهی نظامی»،«جدول کلمات متقاطع»،«چال»، «دیوانهی میدان آزادی»، «مسیح عراقی»، «هزار و یک چاقو»، «آهنگساز»، «آواز بز»، «واقعیت و بایگانی»، «آن لبخند شوم» و «کابوسهای کارلوس فوئنتس» است. همانطور که از نامهای هر کدام از آنها پیداست، هریک روایتی تلخ و خونبار از آنچه بر عراق و نویسنده در طی این سالها گذشته است را بیان میکند.
گالری اجساد
نویسنده: حسن بلاسم
مترجم: ایمان پاکنهاد
ناشر: چشمه
سال چاپ: 1401
نوبت چاپ: 3
تعداد صفحات: 157
حسن بلاسم در آن سالها در سلمیانیه فیلمی در محکومیت کشتار کردها به دست حکومت صدام حسین نوشت و بعد از آن چندین مقاله و یادداشت در این باره را نیز به چاپ رساند که همین دلیلی بر فراری شدن و تحت تعقیب قرار گرفتنش شد. او سالهای زیادی درگیر فرار از راه کوهستان در مرزهای ایران و عراق و ترکیه بود و پس از چندسال کارگری در کافههای مختلف و درگیر بودن با قاچاقچیها توانست خودش را به فنلاند برساند و در آنجا پناهنده شود. او پس از گرفتن اقامت در فنلاند، اولین مجموعه داستانش را به زبان عربی و بدون ترس منتشر کرد و چهار سال بعد کتابش به زبان انگلیسی ترجمه شد و زمینه را برای شهرتش فراهم کرد.
از دغدغههای اصلی بلاسم، نوشتن به زبان عامیانهی عربی بود. او معتقد است یکی از دلایلی که مردم عرب ادبیات نمیخوانند این است که بیشتر کتابها به زبان فصحی نوشته میشود و خواندنش برای مردم دشوار است. بلاسم معتقد است آنهایی میگویند همیشه به زبان کلاسیک بنویسید که به نظام کنترلی و سانسور و دیکتاتوری باور دارند و زبان را مقدس و ایدِئولوژیک میدانند.
گالری اجساد که انتشارات معتبر پنگوئن آن را به زبان انگلیسی منتشر کرده، روایت تمام تجربهها و دغدغههای حسن بلاسم به عنوان یک نویسندهی عراقی است. ایمان پاکنهاد این کتاب را ابتدا از زبان انگلیسی ترجمه کرده و بعد با زبان عربی تطبیق داده است. این کتاب توسط نشر چشمه در ایران به چاپ رسیده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
The Corpse Exhibition & Other Stories of Iraq
«قبل از آن که معجزه رخ دهد و من واقعیتی را بفهمم که حالا همه یا فراموشش کردهاند یا نادیدهاش میگیرند، ما، در آن روزهای فراموشنشدنی، تمام شب پای سکوی دو تا مجسمه نگهبانی میدادیم. چند سلاح سبک، سه خمپارهانداز و هفت آرپیجی داشتیم. صاحبنظران و عقلای محله حکم دولت جدید در تخریب این مجسمهها را نپذیرفته بودند و ما خبرهایی داشتیم که ارتش شبهنگام به محله حمله خواهد کرد.
آنموقع فکر کردم این جنگ من نیست. اما خودفریبی خیلی آسانتر از شرم فرار بود. جنگ میتوانست هر لحظه آغاز شود و ممکن بود به خاطر این دو مرد سنگی جوان، که بیریا بر سکو ایستاده بودند و انگار داشتند صاف روی صورتشان سقوط میکردند، کشته شوم. معلوم بود که سازنده فقط یک کارگر ساختمانی بوده که از هنر مجسمهسازی چیزی سرش نمیشده. افراطیها فتوایی داده بودند که تمام مجسمههای شهر باید خراب بشوند چون فکر میکردند آنها بتهایی هستند خلاف شرع.»
دربارهی نویسنده:
حسن بلاسم در سال 1973 در بغداد عراق متولد شد. او به دلیل ساخت فیلم «دوربین زخمی» در کردستان عراق، تحت خطر جانی از سوی بعثیها و حکومت صدام حسین قرار گرفت و به همین دلیل مجبور به ترک عراق شد و در سال 2004 به فنلاند پناهنده شد. او در فنلاند آثارش را به زبان عربی به چاپ رساند و پس از ترجمهی انگلیسی آثاراش موفق به کسب جوایز ادبی شد. از دیگر آثار او میتوان به «مسیح عراقی» و «دیوانهی میدان آزادی» اشاره کرد. همچنین کتاب دیگری از او به نام «کابوسهای کارلوس فوئنتس» به فارسی ترجمه شده است که توسط نشر مد به چاپ رسیده است.
این مجموعه داستان حسن بلاسم، از سوی “Publisher Weekly” بهعنوان یکی از ۱۰ اثر برتر ادبی سال ۲۰۱۴ انتخاب شد، جایزهای از سوی «انجمن قلم آمریکا» را نصیب او کرد و روزنامهی «گاردین» بعد از انتشار این مجموعه، بلاسم را اینگونه توصیف کرد: «بلاسم شاید بهترین داستاننویس زندهی جهان عرب باشد.» نویسندهای که در داستانهایش هیچکس «قهرمان» نیست.