اخباراخبار هنرادبیاتپروندهسینماصفحه اولمهرجویی

درخت پیر گلابی

جادوی مهرجویی

ساسان اسوندی
صدا بردار

تورنتو – ساسان باقرپور اسوندی

فکر کنم که شنبه عصر بود داشتم بطرف خونه رانندگی میکردم، طبق معمول رادیو گوش می‌کردم. تلفن صدا داد که تکست اومده، خوب تکست میاد، من که دارم رانندگی میکنم و جریمه اش زیاده اگر بخوام جواب بدم. چند تا تکست پشت سرهم اومد و بعدش بیشتر و بیشتر، هم نگران شدم و هم کنجکاو. به اصطلاح خودمون زدم کنار، خبر اونقدر عجیب بود که باور کردنی نبود، اصلا باور کردنی نبود، چی؟ داریوش مهرجویی و همسرش؟؟

تنها راهی که به نظرم رسید تو اون لحظه تماس با مصطفی خرقه پوش بود، زنگ زدم و داشتم با خودم فکر میکردم که یک همچنین خبر عجیب (با تمام وجود دلم میخواست که دروغ و احمقانه باشه) رو چطوری با مصطفی مطرح کنم، که صدای مصطفی رو از پشت تلفن شنیدم که می‌لرزید، تازه باورم شد. نمی‌دونم چی گفتم و چی شنیدم، هر دو به این امید که شاید خبر کامل و درست نباشه قرار شد که با دوستان بیشتری تماس بگیریم و به هم خبر بدیم. ایندفعه سعی می‌کردم به مصطفی دلداری بدم، از همدیگه خیلی دور بودیم و نمیشد برم طرفش و از اون طرف دلم می‌خواست زودتر برسم خونه و تنها باشم. آخه چرا؟؟ چرا؟

ساسان باقرپور اسوندی در کنار داریوش مهرجویی در فیلم درخت گلابی

 

اولین بار آقای مهرجویی رو سر صحنه فیلمبرداری (اجاره‌نشین‌ها) دیدم، هنوز وارد این حرفه نشده بودم، دو سه باری رفتم سرصحنه فیلمبرداری، حسابی هیجان داشتم. گذشت و فیلم اکران شد. وارد این حرفه شدم و همیشه با بقیه (زمان استراحت) داشتیم در مورد فیلمسازی و فیلمساز‌ها حرف می‌زدیم و گفت‌وگو میکردیم، آقای مهرجویی یکی از چند تا بهترین‌ها بود، همیشه . این شانس رو داشتم که چند جلسه از فیلم (بانو) رو کار کنم. تا اینکه پیشنهاد دستیاری صدای فیلم (پری) پیش اومد، مگه میشه نه گفت، نه نمیشه.

شناخت بیشتر آقای مهرجویی، سبک فیلمسازی منحصر به فرد و خیلی چیزهایی که دیدم و یاد گرفتم، ارادت من رو بیشتر کرد.(پری) فیلم راحت و ساده‌ای نبود، چه از لحاظ فیلمبرداری، چه از لحاظ صدا. اصغر شاهوردی، صدابردار فیلم سخت گیر و سخت کوش، از کوچکترین جزییات نمی‌گذشت و همیشه دنبال بهترین‌ها بود(اون موقع نمی‌دونستم که غربی‌ها بهش میگن پرفکشنیست، کمال گرا). کار کردن برای اصغر شاهوردی سخت بود، اما وقتی نتیجه رو می‌شنیدم، آفرین می‌گفتم و تحسینش میکردم. فکر کن چه‌کاری و چه نتیجه‌ای. این هم گذشت، لیلا شروع شد. از اون کارهایی که دلم میخواست توی اون پروژه باشم و نشد، دلم میخواست توی رزومه من باشه و نشد. چند روز و چند جلسه رفتم کمک صدابردار فیلم اصغر شاهوردی. تا روزی که جهانگیر میرشکاری (استادم، بهترین صدابردار فیلم) خبر داد که پروژه بعدی آقای مهرجویی (درخت گلابی) رو قراره کار کنیم.

نمایی از عزت‌الله انتظامی در فیلم اجاره‌نشین‌ها، ساخته‌ی داریوش مهرجویی

فیلمبرداری خارج از تهران بود (خیلی دور نبود)، گروه فوق‌العاده بود و کار عالی. همیشه سناریو رو می‌خوندم و تلاش میکردم که دیالوگ‌های فیلم رو بلد باشم و حفظ کنم، برای کار من کاملا لازم بود، میکروفون همیشه باید دقیق و درست بالا و یا جلوی بازیگر قرار می‌گرفت که بهترین ضبط صدا رو داشته باشیم. تقریبا دیالوگی وجود نداشت، در توصیف و توضیح صحنه‌ها نوشته شده بود که باغبان با نویسنده در مورد درخت پیر گلابی صحبت می‌کنند، بسیار کلی.

اما وقتی که آقای مهرجویی شروع می‌کرد با بازیگرها تمرین کردن، اون زمان بنا به حرکت یا حس یا ایستایی بازیگرها، دیالوگ ها رو تمرین میکردن و صحنه شکل درست و واقعی به خودش می‌گرفت. بی نظیر بود، دیالوگ‌ها درست درست بود، با حس و حال و لهجه و گویش بازیگرها یکی بود یا برعکس بازیگرها با دیالوگ‌ها یکی میشدن. نتیجه کار، کم نظیر بود (همچون گذشته). خسته نمی شدیم، دوست داشتیم کار کنیم و پروژه رو ببریم جلو و به سرانجام برسونیم.

اصغر شاهرودی، صدابردار سینمای ایران

تقریبا همه بیشتر از یک کار انجام می‌دادیم و جدی میگم خوش گذشت. (درخت گلابی) فیلم پر حرکتی بود، منظورم حرکت دوربین فیلمبرداری بود، کمتر سکانسی بود که دوربین ثابت باشه، فیلم لازم داشت، اما بیشتر بیننده‌های فیلم متوجه نمیشدن، جذب بازی‌ها و دیالوگ‌ها میشدن و غرق فیلم میشدن، جادوی مهرجویی، جادوی فیلم تماشاگران رو محسور میکرد، همون‌طور که قبلاً با گاو، با پستچی، با آقای هالو، با دایره مینا، با اجاره نشین‌ها و با لیلا کرده بود .

کار کردن با کارگردانی هم چون مهرجویی، هم سخته و هم آسون. سخته بخاطر اینکه می‌دونه چی میخواد و می‌دونه تو باید چکار کنی، آسونه بخاطر اینکه تو هم میدونی باید چکار کنی و کارگردان چی میخواد. اوایل فیلم (پری) ارتباط برقرار کردن و حرف زدن با مهرجویی برای من سخت بود ( راستش میترسیدم، آخه آقای مهرجویی بود) اما هر چه که بیشتر رفتیم جلو دیدم و فهمیدم که نه خیلی سخت نیست، تا زمانی که در مورد فیلم یا فلسفه یا ادبیات حرف بزنی.

 

گذشت و گذشت و من از ایران رفتم. سینما و فیلم ایران رو دنبال می‌کردم و دنبال میکنم از اینکه اساتید پا به سن میذارن و خسته میشن، غمگین میشم. مگر چند تا مهرجویی ما داریم، یا بهتره بگم مگر چندتا مهرجویی ما داشتیم.

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا