حتی کویر هم میتواند شکوفه دهد
بار دیگر همدیگر را دوست بداریم
فرهاد آهی – تورنتو
پویان عزیز،
در این روزهای آشوبناک که هر روز، خبرهایی ویرانکننده از کشورمان به گوش میرسد، سخن گفتن از امید و آینده سخت و دشوار شده است. نمیدانم زمانی که این نوشته را میخوانی، چه اتفاق تازهای افتاده است، چرا که روزگار ما بهراستی ساعت به ساعت دگرگون میشود. با این حال، برایت از حال و روز خود مینویسم؛ از آن سوی کره زمین، جایی که دل در میان مردم وطن است و تن در سرزمینی غریب گرفتار.
نه میتوانم از هوای پاک، قانونمداری، امنیت و آرامش این سو لذت ببرم، و نه میتوانم هر صبح بیدلهره، اخبار را دنبال نکنم. این گوشیهای هوشمند، هر خوبی که داشته باشند، یک بدی بزرگ دارند: نمیگذارند چیزی را ندانی. و باور کن، گاهی ندانستن، نعمتی است. آن هم در روزگاری که هر خبری، خبری بد است. به قول عباس معروفی: «چرا هر بادی از هر جایی میوزد، بنیان ما را میکَند؟»
از یک سو، غم مردمِ مانده در وطن را با تکتک سلولهایم حس میکنم و از سوی دیگر، با لبخندی مصنوعی، از کنار بیماران هتاک و مخالفنمای خارجنشینی میگذرم که اگر بدتر از هتاکان داخلی نباشند، قطعاً بهتر هم نیستند. دوستی میگفت: بیچاره آنکه چنین افراد سطحی و نادانی طرفدارش باشند. با خودم گفتم: اگر نادان نبودند، اصولاً طرفدار نمیشدند. از عربدهکشان بیمنطق که نمیتوان انتظار حکمت داشت. اصلاً ربطی هم به مدرک تحصیلی ندارد. در همین دو سه سال اخیر، صدها تهیمغز بیمایه در رسانههای رسمی و غیررسمی ظاهر شدهاند، تحلیلهای متوهمانه دادهاند، و همگی هم عنوان «دکتر» را یدک میکشند، اما از درک ساده ذهن بیمار حاکمان عاجز بودهاند. رخدادهای همین یک ماه گذشته، شاهدی روشن بر این ادعاست.

در این سو هم گفتگو اساساً بیمعنا شده. آدمها با هر میزان سواد و شناخت، خود را عقل کل میدانند و دیگران را بیخرد و وابسته و مزدور مینامند. اما من معتقدم همه طرفها در این چهلوشش سال بلوا و بیثباتی مقصرند: از تمامیتخواهانی که ملتی را به گروگان گرفتهاند، تا مخالفان داخلی که تا همین چند سال پیش حتی جرأت و همت بیرون آمدن از زیر چتر حاکمیت را نداشتند. و بدتر از همه، مدعیان خارجنشین که هر بار جنبشی در داخل شکل گرفت، بهمحض اینکه صدایشان بلند شد و ادعای سهم کردند، پیش از آنکه برادریشان را ثابت کنند، موجب عقبنشینی جنبش شدند؛ مبادا که بد را با بدتر عوض کنیم یا جاده صافکن مدعیان بیمایهای شوند که تنها هنرشان کوبیدن پیشانی به دیوار ندبه است، آنهم درست در میانه مردمیترین و شریفترین جنبش نیم قرن اخیر.
دلم به حال خودمان میسوزد. این روزها بیشتر از همیشه. ما سزاوار این همه فلاکت نبودهایم. اندک امیدی که برایم باقی مانده، این است که روزی بیاید که ما را دوباره به واسطهی هنرهای زیبا، مهماننوازی، غذاهای خوشمزه، قالی خوشنقش، شعر و ادب، سینما، تئاتر، ادبیات، علم و مهمتر از همه، رواداری و مدارا بشناسند. حتی اگر سهچهارم سرزمینمان کویر باشد، زیباییاش را ببینند، نه انبارهای هستهای زیرزمینیاش را. دریاهایش پر از ماهی و مروارید باشد، نه مینهای زنگزده و کشتیهای جنگی. در شهرهایش جشنواره موسیقی برگزار شود، نه رژه نظامی یا تشییع جنازه روی تریلی. در روستاهایش اقامتگاههای بومگردی جای پایگاههای نظامی را بگیرد. توریستها را با مهربانی دعوت کنیم، نه اینکه از ترس، فراریشان دهیم.

آثار باستانی را بازسازی کنیم، نه بر آنها یادگاری حک کنیم. زایندهرود، دریاچه ارومیه و هامون را خشک نکنیم. بر دیوارهای شهرمان نقشهای زیبا بزنیم، نه شعارهای توخالی جنگطلبانه. پرچم هیچ ملتی را زیر پا نگذاریم. بهجای جشنواره جهانی مداحی، فستیوالهای موسیقی، فیلم و تئاتر برگزار کنیم. دوباره میزبان رویدادهای بزرگ فرهنگی و ورزشی جهان شویم. فیلمهای مشترک بسازیم و فرهنگ غنیمان را به دنیا معرفی کنیم. برندهای بزرگ دنیا به ایران بیایند و دیگر مجبور نباشیم اجناس بیکیفیت و تقلبی بخریم.
اما در کنار همه این آرزوها، بار دیگر همدیگر را دوست بداریم. بپذیریم که همه ما با هم موافق نیستیم. ایدهها و انتظارات متفاوت داریم، اما میتوانیم به یکدیگر احترام بگذاریم. اجازه دهیم که در مجلس، همه گروهها نماینده داشته باشند. رسانهها خصوصی باشند و برای همیشه با «یکصدایی» خداحافظی کنیم. به شنیدن صدای مخالف عادت کنیم. به این باور برسیم که عقل کل نیستیم و دیگرانی هستند که میتوانند بهتر از ما عمل کنند. مسئولیتها را به شایستگان و کاردانان واگذار کنیم. همه را در امور مشارکت دهیم، نه اینکه حذفشان کنیم. آنچه امروز درو میکنیم، نتیجه حذف مخالفان در نیم قرن گذشته است.
و یک چیز دیگر: راه نجات، حرکت به سوی آینده است، نه بازگشت به گذشته. اگر گذشته خوب بود، از هم نمیپاشید. آینده، حرف دیگری است. بیاییم زندگی را انتخاب کنیم. دست از آرزوی مرگ برای مخالفانمان برداریم. انتقام را هر کسی میتواند بگیرد، اما بخشش هنر هنرمندان است. آینده را هنرمندانه بسازیم.
یکم تیرماه ۱۴۰۴






